هر امّید را کار ناید ببرگ
بس امّید کانجام آن هست مرگ . اسدی
آقای زیبا کلام دو روز پیش اتمام حجتی «مردانه» با آقای روحانی، رییس جمهوری ایران نمود که وقتی آقای روحانی به مجلس می رود «دوکلام» حرف حساب تحویل نمایندگان این «مجلس» (شما بخوانید خانه ی ملت نشینان) بدهد.
دو کلام حرفی که در شان و عزت این مردم دردمند و بی پناه و نا امید باشد را از دهان مبارک اش بتراواند. امروز آقای زیبا کلام نوشته است که رییس جمهور آب پاکی بر سر همه ریخت!
چه کنیم ما با این ها؟ سایت «نقطه» چندی پیش محکم نوشت که از حسن روحانی امید وفای به عهد و حق شناسی بیهوده است؛ او به تبار خود پشت نمی کند، او به گذشته سیاسی خود نمی تواند ببالد، او از کرده های پنهان اش می ترسد. اما گویی این استاد دوست داشتنی، آقای زیبا کلام همچنان پنبه در گوش دارد؛ سایت ناشناس «نقطه» را که هیچ، دیگر هشدارها و تمیز دادن ها را اهمیتی نمی دهد. راستی چرا اینطور است؟ چرا این سیر تسلسل تاکید و پافشاری بر ناشدنی ها در میان اصلاح طلبان پایانی ندارد؟
آقای زیبا کلام و امثال ایشان شاید هم این «عیان» ها را بهتر از ما می بینند و می دانند اما خود را به وادی دیگری می زنند و روی به آسمان «دیگری» می نمایند. هنوز در ایران کسی هست که نداند نظام سازمانبندی بین روحانیت شیعه از چه جنسی است و چگونه بهم تافته و بهم بافته است که هرگز رخنه ای را نمی پذیرد؟ آیا کسی چون آقای زیباکلام از دستگاه کلرژی واتیکان و خاخام های اسراییل چیزی نیاموخته است که باز امید دارد حجت الاسلامی و یا آیت اللهی در ایران بر ولی فقیه و سپاهیان و کادرهای امنیتی و حفاظتی او خرده ی جانانه ای بگیرد! حتی گمان نمی توان کرد که هیچ ایرانیِ هشیار به مسائل و شاهد جریانات سیاسی دهساله ی اخیر ایران می توانسته است ذره ای امید بر دلش ببندد که آقای روحانی می رود به مجلس و می گوید گره کار کشور کجاست و فساد از کجا منشا می گیرد و چاره چیست تا کشور از این بحران در آید. چطور در رژیم آیت الله ها یکباره آخوندی چرب زبان و محافظه کار بیاید علیه این ولی فقیه و حکومت او سخن گوید. که چه بشود؟ مردم او را قهرمان بنامند؟ قهرمان چی و برای چه کسانی؟ مردمی که چهار صد سال است ملایان می خواهند آنها چشم و گوش بسته تابع خود نگاه دارند! برای کدام ارزش ها؟ شرافت و کرامت مردم ایران؟ آیا در گوشه های تاریک و روشن افکار آقای «حسن روحانی» ارزشی بالاتر از عبا و عمامه و قبا و نعلین می توان یافت؟ هیچ ارزشی برای یک آخوند شیعه بالاتر از ارزش های شیعه دوازده امامه نیست و نخواهد بود. این ها جوهای خون انسان ها برای ارزش های خود را، با لذت، سال ها نگریسته اند و با افتخار از آن سخن می گویند حالا دیگر در افکارشان جایی برای سخن از «مزخرفاتی» بنام «حقوق بشر» وجود ندارد.
تاریخ گواه است که همه ی دیکتاتورها باور دارند که دوران آنها به هر چند و چون می گذرد و پس از آنها نیز، هر اتفاقی که می خواهد بیافتد، بیافتد. ولی هر دیکتاتوریی روزی در زمان دیکتاتوری فرو می ریزد و آنروز را دیکتاتورها هرگز پیش بینی نکرده اند؛ آقای خامنه ای باور دارد تا زنده است زوال قدرت خود را نخواهد دید. و به همین منوال، یکی پس از دیگری، بعد از او، همه باور دارند او زوال حکومت خود را نخواهد دید. و به همین هم راضی هستند. زیرا «آبروی» خامنه ای، آبروی آنها نیز هست.
مشایی که روزگاری سینه سپر می کرد و تسبیح می گرداند و حریف می طلبید به عجز و ناله افتاده است. در تلویح می گوید به «حضرت آقا» شکایت می برم! شاید هم بخواهد چون لوتی اش احمدی نژاد برود امامزاده بست بنشیند. اما خودش می داند فاتحه اش خوانده است. آن یکی، بقایی هم بهتر است به اعتصاب غذا روی آورد. اما، افسوس که «حضرت آقا» هر چه داشته باشد یک چیز را ندارد؛ بخشش! آنهم از رابین هود بزرگ، که اسرارش را دزدیدند و بردند و فرزندانش هم زبون و بی جسارت اند (خانواده ی هاشمی). همه باید روزی چیزی بگویند. همه باید روزی مرد این میدان نامردی شوند. زهی خیال باطل!