علیرضا علویتبار مدتی پیش جمعبندی تئوریکی را برای نیک شناساندن این مفهوم که اصلاحات در جوامع مربوط به طیف «خاص» جامعه میشود و «عام» جامعه را نمیتوان در اصلاحات، بطور دینامیک سهیم دانست، مطرح کرده بود. اکنون با نگرشی جدید، که «می تواند» آبستن دگرگونی باشد، به میدان آمده است. خلاصهای را می توان دید که: «اصلاحات باید برای این تغییر اردویش را جمع کند و برود جای دیگری چادر بزند. تاکنون این چادر در میدان «حکومتیها» بود اما اکنون در میدان مردم باید باشد.»
علویتبار در مقدمه این مصاحبه همچنان پافشاری میکند که دستهبندی و تبارشناسیی که او از «اصلاحات» درون ایران داده است کافی و تکمیل است و اصلاحات را یک «نیروی اجتماعی» پویا می داند. وی در مطلب قبلی خود عناصر و تقدم و تاخرهای اصلاحات را توضیح داد که ۱) دوری از انقلاب، ۲) باورمندی به بهبود باشند. اینک توضیح میدهد که لایههای بین اصلاحطلبان چیست، به بیانی تفاوتهای بین این لایه ها چیست، که موجب کاهش قدرت و كارآمدی اصلاحات شده است. چکیده ای از این پرسش و پاسخ هشت صفحهای را در زیر آوردهام تا خوانده متوجه شود چه خبر است. زیرا پرسشهای پرسشگر این گفتگو، چندین بار بحث را از مسیر درست خارج میکند. این گفتگو را میتوان دارای دو بخش دید. بخش اول تعریف جایگاه اجتماعی اصلاحطلبان است که بین مردم و حکومت قرار گرفتهاند. بخش دوم مشکلات استراتژیکی وعدم انسجام دربین اصلاحطلبان را بازمینماید.
تبار و لایهی اجتماعی اصلاحطلبان
علویتبار باور دارد که اصلاحطلبان به گروهها و لایههای زیر تقسیم میشوند:
الف) «ثروتاندوزان و قدرتجویان»، که خواهان قدرت و نگران وضع موجودند، خواهان تغییر کارگزاران و القاح استراتژی های جدید به حکومت هستند.
ب) «قدرتجویان»، که برای کسب قدرت سیاسی آمدهاند.
پ) «اصلاحطلبان، آنهاییکه برای اصلاح قدرت آمدهاند.
وجه اشتراک این سه گروه در این است که به ۱) اصلاحات معتقد هستند و ۲) از روشهای انقلابی پرهیز میکنند.
پس از این دسته بندی که بر اساس انگیزههای سیاسی برای کنش سیاسی میباشند و آنرا میتوانیم نوعی تبارشناسی/خویشاندشناسی برای جامعهی سیاسی ایران بدانیم، علویتبار اصلاحطلبان را از دید جایگاه قدرت و توان عملکردشان شامل دو لایه میداند:
تکنوکرات ها
بوروکرات ها
از دید او این دو گروه تنش و خصومت با اصولگراها را کم میکنند و از ویژگیهای اینها «کمرنگ» بودنشان است، برجسته نیستند!
و سپس ادامه میدهد که در کنار این دو دستهی کارگزار و استراتژیک اصلاحطلبان، یک هستهی سخت هم هست که همان نظریهپردازان باشند یا به زبان بهتری باید بگوییم همان تئوریسینهای اصلاحطلبان، که مدافع آن بخش ارزشهای اصلاحطلبی هستند.
در بررسی تبار و یا خویشاوندی سه طیف اول با حاکمان سیاسی، علویتبار صادقانه می گوید و همینطور است. البته در کشورهای دیگر دنیا هم جز این نیست؛ قدرت بزرگی که «کنترل» بر جامعه را صاحب است همیشه دو بال دارد؛ سرمایه و قدرت سیاسی. اما در کشورهای دموکراتیک این پرواز قدرت در تاریکی و پر از رمز و توجیه نیست و شفاف تراست، و پاسخگویی، لازمهی بقای آن است. محور اصلاح یا رفرم هم ویژه همهی سیستمهای سیاسی-اجتماعی جهان است و تنها شامل جمهوری اسلامی ایران نمیشود. جایی مثل اروپا سرعت و امکانات رفرم بالا است، جایی مثل عربستان دههها باید در انتظار ابتدایی ترین رفرمها بود.
آنجاییکه می توان ویژگیی را برای شرایط سیاسی ایران دید همین جایگاه و تاکتیکهای تکنوکراتها و بوروکراتها است. تکنوکراسی را فنسالاری و یا شایستهسالاری معنی کردهاند. شایستهسالاری قدری به فرهنگ تعارفات و بزرگنمایی ما نزدیک است. اما فنسالاری یا «مدیریت» بیشتر ذهن را متوجهی این اوضاع پریشان و وامانده جامعهی ایران میکند. نمیتوان با این نگاه علویتبار همسو بود که تکنوکراتهای اصلاحطلبان مفید هستند و اینکه تاکتیک کاهش تنش آنها کارکرد داشته است. کاهش تنش به معنای دوام عمر آیتالله ها و تندروها بوده است و هست. تکنوکراتهای محلول در سیستم ملاها و سران سپاه، در اصل مدیران ضعیف و ناتوانی بودهاند و هستند. همان کت و شلواریهای خوش بو و خندان که در راهروهای بنای محکم استبداد سرگشته ماندهاند. هرچند علویتبار آنها را کمرنگ می داند اما امثال وزیر خارجه، ظریف در بین آنها کم نیستند. اتفاقا پر رنگ هم داشته اند. اینها با استراتژی بیرون کشیدن کشور و مردم از «بحرانهای سخت»، بقای اینفرااِستاکچر (ساختار بنیادین) معیوب و بیمارِ نظام را، بدون آنکه بتوانند آنرا بهبود بخشند، مقدور ساختهاند. و این استارکچر سرانجام مثل شنزاری فرو میرود و ایران را با خود خواهد بلعید.
انکار این نکته کار هیچ سخنباز و سفسطهگری نیست که ایران از «مدیران» نالایق درد و زجر میکشد. نبود مدیریت علمی و مدرن در ایران، کشور را به خاک سیاه نشانده است. شیوع مدیران نالایق، که تکنوکراتهای مسامحه کاری با آیتالله ها شده اند، بزرگترین فاجعهای است که در طول بیست سال گذشته کشور را در پیلهی معضلات نگاه داشته است. علویتبار بسیار ساده و به عمد از این مسئله می گذرد.
از تکنوکراتها فریادمان به آسمان است. از بوروکراتها یا دیوانسالارها چگونه شکایت باید کرد؟ وای از این دیوانسالاری فاسد و بیرحم ایران که چهل سال است گلوی مردم بینوای ایران را میفشارد. اگر بتوان اشتباهات و گناهها و بیخردی تکنوکراتهای جمهوری اسلامی را روزی بخشید، اما هرگز جنایات دیوانسالاری جمهوریاسلامی بخشیده نخواهد شد. آن فسادی که علی خامنهای آنرا اختاپوسگونه نامید، همین فساد بین دستهای مدیران و دیوانسالارهای نظام است. ابدا نمی توانم بفهمم این نگاه توجیه و تحریف را علویتبار در پس کدام کتابی که خوانده و در لابلای کدام تئوری مدرنی برای ملت ایران مجاز دانسته و آنرا با تیتر «کاهش تنش» تجویز می نماید.
و سرانجام آنجاییکه علویتبار برای امثال خودش در لابلای اصلاحطلبان جایی قائل است همین «هستهی سخت» است که نظریهپردازان اصلاح طلبی آنرا تشکیل میدهند. من کلامی در اینباره، جداگانه نمی نویسم، چراکه این مقاله در سرتاسر خود همین مسئله را میخواهد تحلیل نماید.
تشکیلات فعلی بازده ندارد و تشکیلات جدید گران است
علویتبار میگوید به تشکیلات جدیدی نیاز نیست زیرا هزینهزا، انرژیبر و مانع از ایدهپردازی است. از دید او در کار جمعی نمیتوان حرفهای پیشرو زد و در جمع بودن از آرمانها دور ماندن است و جمع آزادی را کم میکند و نمیتوان با مخالفین برخورد جدی داشت. با اینحال او باور دارد که نیاز به یک هستهی پیشرو وجود دارد که جای آن هستهی سخت را، که با آن با رودربایستی برخورد می شود، بگیرد. این هستهی پیشرو باید رادیکالتر برخورد نماید. اما نکتهی جالب این است که علویتبار میگوید این رادیکالیته نباید در روشها باشد بلکه باید در«تحلیل»ها باشد!
این نظر علویتبار را قبول داریم که ساختن آرمانها و پردازش نظریههای پیشرو، امری کارشناسانه است و نمیتوان آنرا با جمعهای بزرگ تحقق بخشید. نخبهگان، نظریههای پخته سیاسی را به جمع می آورند و سپس با آموزش آنرا عملی میسازند. اینکه نکته نیز، که باید هر از چندی تحول در بافت سیاسی نازا را، که بهبود ندارد، خواهان شد، حرف کامل درستی است. اما شدت عمل در روشها باید باشد و در تحلیلها کافی نیست. مگر کاری که روحانی دارد میکند و یا محمد خاتمی کرد جز این بوده است؟ جز آنکه تحلیلهای خوب ارائه دادند و خواستند جامعه را آگاه کنند تا مردم بفهمند رهبری و بیتاش بلای جان مردم هستند. اما وقتی باید مهمترین قشری را که به این تحلیلها لبیک گفت حمایت نمایند، در اوج بی مروتی و نامردی تنهایشان گذاشتند تا از بالای بام دانشگاه به پایین پرت شوند و در کف خیابان جان سپارند! سخن از نقد و ایستادن در برابر روشهای معقول در کشورهای معتدل نیست، سخن از کشوری است که مشتی ددمنش بر جان و مال مردم حاکم هستند.
در شرایطی چنین اضطراری، در زمانی كه آمارهای ایران ترسناک تر از همیشه هستند و از محیط زیست گرفته تا جان فرزندان این مردم در خطراست، شدت در تحلیلها برای تندروها که اینک با توسل به سیاستهای آمریکا خود را آتشبهاختیار میدانند چه جایگاهی قابل توجهی دارد؟ تجربه به ما نشان داده است که منظور علویتبار از این نبود شدت در روشها همان در آسایش بسر بردن تکنوکراتها و بوروکراتها است. شاهد این ادعای ما نیز در سفارش بعدی علویتبار بلافاصله دیده میشود:
او می گوید «تظاهرات خیابانی» باید مورد نظر باشند و ترس بیهودهای از تظاهرات وجود دارد. بنابرین چون نیرویی «نمیتواند» در ایران تظاهرات را سازماندهی کند، پس باید روی به راههای مسالمتآمیز آورد. اما خود علویتبار باور دارد که برای همین راههای مسالمت آمیز نیز بدنهی فعلی اصلاحات ظرفیت کافی را ندارد. علویتبار به اینجا میرسد که باید گفتمان اصلاحات را ریخت و بر پایهی سه محور ساخته شود؛ میهندوستی، جمهوریت، و برابری. وی تصحیح میكند که میهندوستی با ناسیونالیسم رمانتیک تفاوت دارد.
علویتبار کاملا خطر بازی را متوجه مردم میکند، توپ را به میدان آنها میاندازد و خواهان تظاهرات است. طبیعی هم هست. این همان چیزی است که براندازهای «منفعل» خارج از کشور هم منتظر آن هستند. اما به هر روی چه کمکاری اپوزیسیون خارج از کشور و چه استمرارطلبی اصلاحطلبان با شبح «بهبود»، هر دوی اینها مردم را تنها گذاشته است. این مردم هستند که باید از پایین انگیزه و شجاعت را به سطح نخبهگان ایرانی برای مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی ببخشند. اینها را داشته باشیم و به یاد تهدید زیباکلام هم بیافتیم که اگر کار به براندازی بکشد او سلاح در مقابل مردم خواهد گشود. خواننده گرامی بیاد دانشجویان و «ستار بهشتی» بیافتد و آنگاه میتوان دید مردم ایران در میدان مبارزه تنها هستند و اصلاحطلبان ابدا حاضر نیستند بهایی بپردازند. باز باید امثال حسینعلی منتظری و کروبی و موسوی را تحسین کرد.
از سویی پس از دو دهه و نیم کار اصلاحطلبان، علویتبار همچنان اقرار دارد که روی ابتداییترین اصول و پایههای کار هنوز هم باید تاکید کنند. میهن دوستی، جمهوریت و برابری! در کنار مقولهی میهن پرستی، و نقد نظریه «ایرانشهری»، علویتبار ترکیب ناسیونالیسم رمانتیک را بکار میبرد که انتخاب بدی هم نیست. اما اینکه هنوز حتی پایههای «جمهوریت» پس از چهل سال در این کشور لنگ میزند را باید نه تنها به اصلاحطلبان که به مدافعان انقلاب اسلامی نیز تبریک گفت. و دردا از اینکه از واژه برابری استفاده می کند و از تِرمهایی پر مغز مثل سکولاریسم، دموکراسی و عدم تمرکز پرهیز مینماید.
بدون حزب، حرفهای سیاسی بیجان
سپس علویتبار به میدان احزاب وارد میشود و این نیاز مبرم و این خلاء بزرگ را مطرح میسازد و معتقد است که برای بخشیدن قدرت به احزاب باید روشهای تازه در پیش گرفت و آنها را فعال کرد. وی باور دارد تماس با افراد درون احزاب بهتر می تواند یک انسجام بین آنها و با اصلاحات را ممکن سازد. توزیع عادلانه یارانهها به احزاب، ایجاد وزن سیاسی برای احزاب و کشاندن افرادی از میان اینگونه تشکیلات به «شورای عالیی» که قرار است شکل بگیرد میتواند به قدرت بدنهی اصلاحات و اهداف آن بیانجامد. از جمله اینکه بر عناصر مهم اصلاحات مثل «جمهوریت» تاکید شود. همچنان علویتبار تاکید بر گسترش فرهنگ نقد در برابر فرهنگ توهین و اتهام را لازم میداند. علویتبار شرایط فعلی جامعه را غیر طبیعی میداند و امکان تعمیم گفتمان و مفاهیم در فضای مجازی را نمیبیند. اما بلافاصله اقرار میکند که در برخورد با عوام در کرمانشاه از سطح مطالعه و توجه آنها به مسائل سیاسی و نظریههای خودش، متعجب شده است.
علویتبار سپس به این نتیجه میِرسد که آن هسته پیشرو که بدان اشاره کرده است با این قشرها در تماس باشد تا در استقلال باقی بماند و بگوید. علویتبار امید خود را از روزنامهها از دست داده است زیرا پراکنده می نویسند و انسجام سیاسی را اسباب نمیشوند. او از این شکوه دارد که اخیرا در جلسات اصلاحطلبان بسیاری می خوابند زیرا پیر، خسته و محافظهکار شدهاند. علوی تبار اشاره دارد که کار تشکیلات و سازمانها و احزاب «آموزش» افراد و نیروهای تازه است و در این زمینه کار نشده است اما زمینه هست زیرا جوانها از راه اینترنت با دنیای اطلاعات سر و کار دارند.
بی شک علمیترین بخش این مصاحبه همین جا است. پرداختن به نبودن احزاب و سازوکارهای قدرت احزاب که در کشورمان ابدا وجود ندارد. در دنیای امروز، سیاست بدون احزاب به معنای تسلط قبایل و عشایر بر سرنوشت مردم کشور است. البته باید با کمال افتادگی و تاسف بگویم روشن و واضح است که علویتبار در یک سیستم اجتماعی مدرن و دموکراتیک نزیسته است و هر آنچه میگوید، هرچند استخوانبندی تئوریک آن سالم است، اما چون که در گذر زمان فقط در همان اتاق «تحلیل» و فرافکنی شکستها رشد کرده است، نشانی از درک «واقعی» را در آن نمی توان دید. و ایرادی هم نمیتوان گرفت. زیرا سیاست، نظریهها نیست. سیاست یافتن «مشت محکم» برای اجرای نظریهها با وفاداری به حقوق شهروندان و نگهبانی کردن از قوانین است. این همان میدان «عمل» است که علویتبارها با باختن زمان به سپاه و ملایان، مدام بازندهی آن بودهاند و خواهند بود و بدان راه نخواهند یافت.
مردم و مردم
رسیدیم به نکتهی پایانی این نوشتار که طولانی شد و پوزش ما از خواننده را الزامی میداند. علویتبار درمطلب قبلی خود بسیار شفاف گفته بود که «اصلاحات» در میدان «خاص»های جامعه و سیاست، پرورانده و محقق میشود. وی دلیل جوهر حرکت اصلاحات را دوری از شورش «عوام» و انقلابها برشمرده بود. آنچه در پس این نگرش نادیده میماند آن است که در پروسهی تبدیل و یا گرفتن قدرت سیاسی، خواص نمیتوانند بدون عوام به قدرت دست یابند. او اذعان دارد که آن نگاهِ ناچیز شمردن نقش عوام، در حرکات کلان سیاسی در ایران را باید «اصلاح» اساسی مینمودند و ننمودند. بلکه با مشتی وعده و دروغ مردم را به پای صندوقهای رای کشاندند و فردای تفویض حق عمل از سوی رهبری، مردم فراموش شدند. این بزرگترین اشتباه سیاستمداران و نظریهپردازان و کنشگران سیاسی است که باورمند به چک و چانهها در «سطح بالا» و بدون وفای عهد و باور به مردم هستند. علویتبار اقرار میکند که مردم میخوانند و می اندیشند و دقیق شدهاند و تجربههای سفر کرمانشاه را بیان میکند. او می خواهد از یاد ببرد که مشکل اینجاست: مردم دیگر با آن سادگی دو دهه پیش مات و مبهوت «نظریهها» و حرفهای قشنگ اصلاح طلبان نیستند.
اینک، شرایط امثال علویتبار بسیار درهم و برهم است. یاد شعر شیخ اجل می افتم:
نه قوتی که توانم کناره جستن از او نه قدرتی که به شوخیش در کنار کشم
نه جایگاهی بین خواستههای سیاسی مردم دارند، نه رسانه ها را دارند، نه احترامی بین مردم برایشان باقی است، نه اصولگراها به حرفشان گوش میدهند، نه دنیای غرب کرسی حرف به تکنوکراتهایشان میدهد و نه این نظریهها دیگر حتی کف مطالبات مردم را پاسخگو هستند.
تحلیل/نقطه
سیزدهم اکتبر ۲۰۱۸