اشتباه نکنیم، همهی خطکشیها، گفتمان سازیها، اسناد و میثاقها که تا امروز بدست توانای هموطنان تولید شده، بسیار با ارزشاند، و این همان چیزی است که در قبل از انقلاب از آن اثری دیده نمیشد و اگر میشد هذیانهای علی شریعتی بود و چند کتاب سطحی نیروهای چپ و نگاههای ناپخته سماجت بر سر ضدیت با غرب که امروز خواهان دوستی با آن هستیم. اما باید خوشحال بود که رقعههایی (کاغذپاره و وصله) از اتحاد بین نیروهای اپوزیسیون خارج كشور دیده میشود. باید امیدوار بود که آنچه در باستانیترین شهر ایران، شوش، روی داد که حمایت گسترده از اعتراضات کارگران هفتتپه بود، در دیگر شهرهای ایران نیز دیده شود.
توافق قبل از اتحاد
سخن از یک واژه نیست که «اتحاد» باشد؛ سخن از یک رفتار فرهنگی بسیار قدمتدار و جاندار در نوع «نگاه سیاسی» ایرانیان به دو جهان است جهان خود و جهان خارج. جهان خود، خانوادهی خود، نزدیکان خود و سپس جهان بیرون از این گروه، حتی اگر هموطن یا همسایهی سالهای تو باشد. این دو جهان با هم همیشه در تماساند. و در رقابت نیز. آری نگاه سیاسی ما باید به مسائل جهانمان و جهانشان دگرگونی یابد. زیرا، نگاه سیاسی بدنبال «قدرت سیاسی» میگردد. میجوید تا به چنگ آورد و سپس اقدام نماید. بدون نگاه سیاسی، ابزار دگرگونیهای اجتماعی، یعنی قدرت سیاسی در اختیار ما قرار نخواهد گرفت.
سیاست با زد و بند و اتحاد شروع میشود. کسی و کسانی که نتوانند متحد شوند سیاست را نمیفهمند و آنرا در اختیار ندارند. اینکه سیاست چه هست، بحث این یادداشت نیست. اما اینکه چه کسی قدرت سیاسی را برای اعمال و اجرای خواست خود بدست میآورد، قابل تامل است. پوزش! اما تفاوت «گرگها» با «گوزنها» نیز هزاران سال است که در همین است.
این اتحاد چیست که اینقدر از دست ما ایرانیان در مقابله با دشمنی از جنس آیتاللهها و سردارها دور است؟ چرا علمالهدی هنوز با قدرت چرت و پرت و مبهلات تحویل مردم میدهد و اژهای با گردن برافراشته از بیعدالتیهای دستگاه دادگستریاش میگوید اما اتحادی در بین مظلومان و منتقدان سختجان این قماش زالو صفت دیده نمیشود؟ چرا اگر خون یک سپاهی به حق یا ناحق بریزد در و دیوار شهر سیاه و ترسناک میگردد اما دو تاجر پر قدرت و بازارشناس را بدون جرم کافی حلقآویز میکنند و در شهر خبری نمیشود؟
زیرا، ما اتحاد را تجربه و ساخت و ساز نکردهایم. اتحادی که بتواند پنجه در پنجه قلدر حکومت جمهوری اسلامی بیاندازد و دستش نشکند هنوز در بین ما نیست. آنچه اسم آنرا اتحاد گذاردیم و سال ۵۷ کشور آباد و قابل اصلاح را به ملایان متهجر و دزدان بیوطن سپردیم، اتحاد نبود؛ زیرا پیش از آن، اتفاقی در کار نبود. آنزمان هم عهد شده بودیم تا کاری را بی آنکه بدانیم چرا و چگونه، بی آنکه بدانیم با کدام روش درست، صورت دهیم و دادیم. برای همین هم یکسال کمتر از ورود «فرشته» گذشته بود که میخواندیم «چه روزگاری داشتیم!» اتحاد یکی شدن است، بهم پیوستن انگشتان است اما در فکر و اندیشه! اتحاد در هم فرورفتن انگشتان نیست، دوشادوش راه رفتن و داد زدن نیست. اتحاد بدون اینکه عمیق بفهمیم چه داریم «میکنیم»، بدست نمی آید.
لازمهی اتحاد توافق است و لازمهی توافق «درک» هدف یا ویژِن، «قبول» استراتژی و انتخاب تاکتیکهای ارزشمدار و قابل انعطاف است. اگر یک عمر بگویی: «فقط انترناسیونالیسم!» و ندانی که انسانشناسی و روانشناسی مدرن، انترناسیونالیسم را ممکن نمیبیند، چگونه میخواهی با انسان زمان خودت به توافق برسی؟ اگر هی داد بزنی «انسان ارزشهای الهی» هستم و هم اکنون در جهان جمعیتی با رشد بسیار سریع، بیش از سه میلیارد انسانِ آتئیست، حرف را تو را جدی نگیرند، چگونه می توانی به توافق با دیگران برسی؟ پاسخ این است که می توانی! آری، اتحاد بین این دو طیف هم، اگر این دو در جهت کسب قدرت سیاسی و بخشیدن حقوق و امکانات یکسان به شهروندان به توافق برسند، ممکن است. پس لازمهی اتحاد تولید سطحهای متفاوت توافق بر سر اجرای ارزشها یا سیستمهای عملی است.
فراخوانهای بلند و پیمانهای طویل
هیچ دقت کردهایم که فراخوانها و پیماننامههایی که در برونمرز این اواخر بیرون میآیند چقدر طولانی هستند؟ مثلا، همه باید بگویند که ما به «حقوق و آزادی زنان»، «دموکراسی»، «نفی هرگونه تبعیض» و از این دست پایبندیم. و آیا آنوقت گمان میکنیم که این تیترها از عمق شناخت ما به مسئله به اندازهی کافی میگوید؟ یعنی هموطنی که میگوید به آزادی زنان باورمند است اطمینان دارد که در یک کنفرانس «پژوهشی» دربارهی مسائل زنان، و بویژه «زنان ایران» آرام سرجایش مینشیند و گوش میدهد و تاکید میکند؟ گمان نمیکنم اینطور باشد و گمان نمیکنم حتی بقدر کافی دربارهی زیروبم ها و کوچهپسكوچههای این مبحث وسیع تجربه که نه، حتی اندیشه داشته باشیم. و یقین دارم فردا همینها که این جملات را در پیمانهایشان جای میدهند بسیار با قوانین اجتماعی و «امور اجرایی» حقوق زنان مشکل خواهند داشت.
پس، زیرا، هرچه بیشتر بر ارزشهای بنیادین خود در پیماننامهها تاکید کنیم، ستونهای ارتش ما کوتاهتر خواهند شد. امروز، اگر حرف از «دوران گذار» میزنیم، جای پردازش و پرداخت این ارزشها پس از فروپاشی جمهوری اسلامی در ایران است نه در اوراق اتفاق و اتحاد، تا به دیگری بگوید: «آها! اگر این واژه و شرط را نمیپسندی جلو نیا!»
اما چارهی این مشکل دیرینه و «جنگسردی» هنوز هم وجود دارد. چاره هست، اگر بپذیریم که قرار نیست اگر چند سازمان با هم چیزی مینویسند و امضای اشتراک در «عمل»، پای آن میزنند با هم همفکر و همبینش شده باشند. قرار نیست متحد نشده زیر پای یک اتحاد دیگر را بزنند. بلکه قرار است که کوتاه و فشرده بگویند که در جهت مبارزه با یک حکومت قهقرایی و مذهبی استبدادی، که خوشبختانه اینگونه است و حریف ماست، بنام جمهوری اسلامی ایران، به توافق بر سر «روشهای مبارزه» رسیدهاند؛ یا همان روشهای مبارزه در دوران گذار.
اشتباه نکنیم، همهی خطکشیها، گفتمان سازیها، اسناد و میثاقها که تا امروز بدست توانای هموطنان تولید شده، بسیار با ارزشاند، و این همان چیزی است که در قبل از انقلاب از آن اثری دیده نمیشد و اگر میشد هذیانهای علی شریعتی بود و چند کتاب سطحی نیروهای چپ و نگاههای ناپخته سماجت بر سر ضدیت با غرب که امروز خواهان دوستی با آن هستیم. امروز دستمان بسیار پر تر و بهِروز تر است و چه در داخل و چه در خارج وسعت دید سیاسی هموطنانمان، پشتمان، و گرم است. اما برای مبارزه در دوران گذار و دست یافتن به اتحاد بین ایرانیانی که از جمهوری اسلامی قطع امید کردهاند، اینگونهها هیچ ضرورتی ندارد. بازتکرارِِ توافقها، در اتحاد لازم نیست. امروز توافقها در بسیاری از زمینههای فکری و اندیشه دیده میشوند و عمیق نیز هستند.
از داخل بیاموزیم و داخل نیز بیشتر بیاموزد
شعارهایی که در حمایت از کارگران هفت تپه داده شد، هم اقتصادی بود و هم براندازانه زیرا میگفتند «حقمان را از ظالم» میخواهیم.
در شوش در دست تظاهرکنندگان پلاکاردهایی بود : «ما صدقه نمیخواهیم، حق خودمان را میخواهیم»، «یه بچه گرسنه، وعده سرش نمیشه»، «کارگر میمیرد، ذلت نمیپذیرد» و «وعده دروغ نمیخوایم، ما حقمون رو میخوایم».
در فیلمهای منتشر شده از این تجمع شعارهای «فلسطین، سوریه عامل بدبختیه»، «دشمن ما همينجاست، دروغ میگن آمریکاست»، « خاشقچی را رها کن، فکری به حال ما کن»، « حسین حسین شعارشون، دزدیها افتخارشون»، «تورم، گرانی، پاسخ بده روحانی»، « نیشکر هفتتپه، ما هستیم، ما هستیم، کنار هم میایستیم» به گوش میرسد.
فکر کنید، اگر این مردم داد میزدند: «سکولاریسم، فدرالیسم، جمهوری، پادشاهی. سوسیالیسم، لیبرالیسم، انترناسیونالیسم، …!
تحلیل/نقطه
۱۸ نوامبر ۲۰۱۸