سالهاست که منتظریم از زبان خوانندگان زن ایرانی، چه فارس و چه کرد و چه ترک و چه بلوچ و … ترانههایی را بشنویم که زمزمهی لبان دختران و زنان کشورمان باشد و با پدرسالاری و مردسالاری و دینسالاری کور و خشن کشورمان بستیزند. اما بسیار کم شنیدهایم. تاثیر هنر بر روند فکری انسان آنقدر بالا است که هنر را همپا و گاهی بالاتر از فلسفه، در پرداخت اندیشهی انسان میشمارند. اگر بتوان ادعا کرد که فلسفه روش اندیشیدن را به آدمی آموزانده است، آنوقت ابدا دور نرفتهایم چون بگوییم هنر راه رسیدن به اندیشه را نشان میدهد. تلفیق احساس و اندیشه کاریست که از فلسفه بر نمیآید و هنر در این میدان رخش تیزپایی است که در آنی ما را به دشتهای دوردست اندیشه میرساند. جایگاه هنر جایگاهی است بی همتا و بیهوده نیست که سعدی میگوید:
گر هنری داری و هفتاد عیب
دوست نبیند بجز آن یک هنر.
حکایتها مقدم بر حماسهها هستند
هنر، باید با زمان حرکت کند تا اندیشهی پویا و مولد را در انسان شعله زند. این جایگاه برتر هنر با آنچه که عرفان چند صد سال پیش ما میگوید، امروز دیگر همخوانی زیادی ندارد. هنر باید به میان مردم بیاید و بنشیند. و زمانی که حرف از هنر موسیقی باشد، بی شک از پیچیدهترین و موثرترین نوع هنر که خود همراهسازنده احساس با همهی هنرهای دیگر است سخن آوردهایم. یکی از ویژگیهای موسیقی مردمپسند اروپا و غرب آن است که روی به کلام داستانسرایانه آورده است یا آنچه که آنرا Narrative مینامند. قبل از شروع به این بحث، نمونهای از یک کار مشهور جهانی و محبوب ایرانیان نیز، بیاوریم. ترانهی «هتل کالیفرنیا»، یک کار نَرَتیو روان و دوست داشتنی است. ترانهی این آهنگ زیبا که با انگشتان نوازندهی متبحر گیتار شنونده را همراه میکند، از مسافری میگوید که در اتوبانی به هتلی میرسد و از دیدن دختری احساس متفاوتی را آغاز میکند. اما همچنان از هتل و فضای آن و آنچه در آنجا پس از دیدن این دختر، زیبا مینماید می سراید. از این دست در ترانههای غربی بسیار است؛ شرح روزمرگی، بیان و روایت داستانها و رویدادهای انسان معمولی, و نه حتی عاشقی خودباخته, که با شنونده تقسیم میشوند. انسان در هنر غرب سالهاست که دیگر اسطوره نیست. برای فراموش کردن خود، خود را در بالای ابرها و میان موجها نمیبیند. شاید برای ایرانیها هرگز معمول نباشد که با ترانهای همچون رعد، «Thunderstruck», از گروه ای سی دی سی دهها هزار نفر به وجد میآیند و کنسرت را همراهی میکنند. هدف از اشارهی به این مطلب این نیست که موسیقی غرب را برتر بدانیم اما رسیدن به این نتیجه است که موسیقی غرب با این سبک روایت از زندگی معمولی و آشکار انسانی، خواسته است به دنیای جدیدی وارد شود؛ دروازهای که پس از آن برای دگرگونه دیدن انسان جایی هست.جایی که انسان را با آنچه که باید و آنگونه که باید گفت بشناساند.
در موسیقی کشور ما، این ویژگی بسیار کمیاب است. خوانندگان رپ گام بزرگی را بسوی این مهم برداشته اند اما رپ کلام رایج بر دهان و سلیقه همه نیست. نمیخواهد باشد. ولی در دیگر طیفهای موسیقی ما هنوز جای پای سرودهها و ترانههایی که «ارزشی»، «حماسی»، «جاودانگیگزین»، «عاشقانه» و «ایدهآل» هستند فراوان دیده میشود. فراوانند ترانههایی که در آنها زبان بازگویی عشق ما، معشوق را اسطورهگونه و رویایی میتراشند. فکر کنیم بجای شنیدن تکراری کلمات دار، شکنجه، اعدام، برخیز، بستان و غیره ترانههایی بشنویم که داستان درد یک روز یک کارگر یا معلم را به تصویر بکشند، غصههای یک دختر دانشآموز از برای رنگ مویش را تصویرسازی کنند. (ترانهی «دیوار» از پینک فلوید که یادمان هست!). آنوقت، بجای دیدن «خود»، و یا همان انسان، در یک قاب مزین به واژههای سبک شاعرانه و ادبی و رمانتیک، خود را میتوان در میان روزمرگی دید و با زمزمههای خود این روزمرگی را از پشت پردهی شرم و آبرو به میانه آورد.
هنر در برابر استبداد
سعادت اینکه با چرخش شرایط و روی گرداندن باد فرجه از بادبان جمهوری اسلامی، بسیاری زبان به خواندن و قلم به نوشتن و قدم به تاسیس تازهها بزنند و در مقابل جمهوری اسلامی «بیاستند» لمس میشود و در راه نیز هست. جهان تا بودهست اینگونه بودهست. تنها ما اینگونه نیستیم. ولی به هرحال از هرگونه اقدام، تغییر موضع و چرخشی که به نفع منافع ملی مردم کشورمان باشد و ندای آزادی میهن را دامن زند باید استقبال گرم نمود.
هنر در برابر استبداد همچون یک «سهراب» تنومند و خوشقامت است، دیدنی است و حض فراوان دارد. هنر در کنار استبداد همیشه، و در طول تاریخ نیز، همچون عجوزهای بدبو و خودفروخته است حتی اگر به هزار آرایش و لوند خود را بیاراید. زیرا ذات هنر انسان دوست است و كرامت انسان را تشنه است. سالهاست که منتظریم از زبان خوانندگان زن ایرانی، چه فارس و چه کرد و چه ترک و چه بلوچ و … ترانههایی را بشنویم که زمزمهی لبان دختران و زنان کشورمان باشد و با پدرسالاری و مردسالاری و دینسالاری کور و خشن کشورمان بستیزند. اما بسیار کم شنیدهایم. جایی، باری یادم هست در ترانهای شنیدم «آقا بالاسر نمیخوام»، و لذتی داشت. نمیدانم چرا کم خواندهاند. شاید فکر میکنند طرفدارانشان میرنجند!! اما، هنوز دیر نشده است. جیمز هِتفیلد خوانندهی گروه جاودانهی متالیکا میگوید: «راستش، من برای کسی نمیخوانم و نمی نوازم، برای رقصیدن دیگران هم نمی نوازم، من برای دل خودم میخوانم و مینوازم و دیگران با ترانههای ما نوعی همیافت هویتی دارند». بد نیست هر خوانندهای که میتواند بجز ایجاد شادی و انرژی رقص، به دیگر ابعاد موسیقی هم علاقهای داشته باشد، گاهی برای دل خودش نیز بخواند و آنگونه؛ که روزمرگی انسان امروز دردمند ایرانی را یاد کرده باشد.
اعتراض باید بر لب مردم سوار بماند
چندی است که خوانندگان ایرانی دست به خواندن ترانههای نُستالژیک یا «دلتنگی میهن» نمودهاند. ترانهای با نام «آزادی» را از سحر روی سایت مردمریپورت دیدم و شنیدم. این ترانه ایدهی نوشتن این یادادشت شد. چندی پیش هم گوگوش و سیاوش قمیشی و همینطور استاد ایرج و سالار عقیلی نیز ترانههای دوصدایی زیبا و شنیدنی را تولید کردهاند و ترانهی «ایران من» با صدای همایون شجریان و گروه همراه نیز کاری کمنظیر است. همهی این کارها بسیار ارزشمندند و در جایگاه یک هموطن از دلی که در میان هنر این عزیزان برای ایران میتپد باید قوت و الهام گرفت و کار را سپاس گفت. اما، اینکه اینگونه کارها چگونه بر زبان مردم جاری گردد بیشک اصل قضیه است. میدانم این هنرمندان نیز آرزو دارند ترانههایشان در میان دقایق کار، زندگی، مشکلات، تظاهرات و همهجا بر زبان مردم باشد و زمزمه گردد. اگر زمان انقلاب اسلامی سال ۵۷ را بیاد آوریم سرودههایی از این دست که: «هوا دلپذیر شد گل از خاک بر دمید» بر دهان مردم جاری بود؛ هم کلام و هم ریتم آهنگ یا زنگ آن، بخاطر سپردن ترانه را سهل می ساخت. بد نیست که هنرمندان ما به این نکته هم توجه نمایند و کارهای حماسی و نستالژیک را نیز قدری روانتر و در خاطرماندنی بسازند.
تحلیل/نقطه
۲۸ نوامبر ۲۰۱۸