سید مصطفی تاجزاده در یادداشتی با عنوان «تاملی درباره اکنون و آینده نظام»، چهار رویکرد را برای «رفتار سیاسی» آتی اصلاحطلبان تشریح کرده و سپس آنها را ارزیابی میکند. در دو بخش این یادداشت، که بلند است و پوزشی را به خواننده وامداریم، نخست بسیار مختصر و گذرا نگاهی به سیستمهای باینری یا «دو دویی» داریم. سپس چکیده یادداشت بلند و مرکب تاجزاده را میآوریم، و در پایان با ارجاع به ویژهگی باینری در سیاست امروزین جهان، ضعفها و کمتوانی راهبردهای اصلاحطلبانه را بررسیی خواهیم داشت.
بخش اول
سیستمهای دودویی یا باینِری
سیستم باینری یا «دو دویی» اقتباس از سیستم اعدادی میگیرد که نمایش اعداد را در مبنای «دو» صورت میدهند و همهی اعداد بوسیلهی صفر و یک (۰ ، ۱) پشت سر هم نشان داده میشوند و هر عددی دارای یک شماره باینری است. مثلا شمارهی باینری یک، ۱ است، شمارهی باینری دو، ۱۰ است و برای سه، ۱۱ است و به همین ترین پیش میرود. بنیانشناسی و گسترهپذیری اعداد باینری در سیستمهای اجتماعی، فلسفی و نظری کاربرد دارد. برخی از جامعهشناسان، بررسی سیستمهایی که کارکرد متقابل انسانها در برابر یکدیگر مطالبه میکنند را، بدلیل اینکه این سیستمها از دو نیرو یا جزء تشکیل میگردند، سیستمهای دارای نظم باینری میدانند. برای نمونه در خانواده ما زن و مرد را داریم. این سیستم خُرد با ورود به اجتماع نیز در همین فرم دارای توسعهی کمیتی میشود و در ارتباط و به تبع همان قواعد و روابط درون خانه، به ساخت و توسعهی روابط بیرون از خانه مجبور میگردد. سیستمهای باینری این مزیت را دارند که دوآلیته یا «دوگانهمدار/دوگانهمحور» هستند و با بررسی و تعیین نقش دو رکن اصلی در «مقابل» هم، به ساز و کار و سامانیافتگی روابط بین اجزاء اشراف مییابند.
نظریههای مدرن جامعهشناسی و از جمله نظریههای فیلسوف و جامعهشناس آلمانی نیکلاس لوهمان (۱۹۲۷ – ۱۹۹۸) بر بنیان سیستمهای باینری پرداخته شدهاند. لوهمان معتقد است که در جهان امروز، سیستمهای سیاسی دو گونه هستند: دموکراتیک یا آزاد و دیکتاتوری و یا بسته. او ویژگی سیستمهای دموکراتیک را وجود دو نیروی دولت و اپوزیسیون در مقابل هم میداند. در سیستمهای غیر دموکراتیک از دید لوهمان اپوزیسیونی وجود ندارد و بلکه حکومت و زیردستان حکومت در برابر هم هستند. این دسته از نظریهپردازان برای اپوزیسیون، جایگاهی مطلق در سیستمهای دموکراتیک قائل هستند و عملکرد و توان تاثیرگذاری اپوزیسیون در تصمیمهای حکومت/دولت را عنصر حیاتی جامعه میشناسند.
دلیل سپردن این جایگاه و هویت «اپوزیسیون» به نیروهای سیاسی شناور در سیستمهای دموکراتیک از یکسو، و قائل نبودن هویت اپوزیسیون برای نیروهای سیاسی موجود در سیستمهای غیر دموکراتیک بر مبنای داشتن «قدرت سیاسی» است. از دید لوهمان قدرت سیاسی چیزی جز «تصمیمها» نیست. قدرت سیاسی در مرحلهی نخست، برای اثبات بودن خود، به تصمیم میرسد؛ قدرت سیاسی توان تصمیم دارد. در مرحلهی بعد، این قدرت به اجرای تصمیم قدم برمیدارد و ساز و کارهای متفاوتی را برای این تصمیم طرح میریزد و تا آنجایی پیش میرود که بازنده و یا برنده گردد. شرط اجرای این تصمیم نیز یک چیز است: برخورداری از حمایت مردم که مشروعیت سیاسی به قدرت سیاسی مورد نظرشان میدهند. بنابرین برخورداری از حمایت مردم و «کشاندن مردم به صندوقهای رای» یک راهبرد برای اپوزیسیون نیست. بلکه یک عنصر لاینفک و جداناشدنی از بافت قدرت سیاسی است. راهبرد آنجایی معنا مییابد که اپوزیسیون با نگاه به یک «هدف واقعی» برای توسعهی قدرت سیاسیاش ساز و کار میریزد. (در یادداشت تاجزاده، اینکه او رویکرد را گاهی راهبرد مینامد یک اشتباه بزرگ است.)
از دید لوهمان در سیستمهای غیر دموکراتیک اپوزیسیونی وجود ندارد زیرا آنها توان اتخاذ تصمیمهای قاطع، و ریختن طرح برای تحقق تصمیمات خود را ندارند. و به بیانی اپوزیسیون نیستند بلکه تابعی از حکومت هستند. جدا از اینکه مکتب پرطرفدار لوهمان چه میگوید، ما با نگاهی به شرایط کشور خودمان در قبل از انقلاب میبینیم که کشور ما اپوزیسیون سیاسی نداشته است. در برابر رژیم سلطنتی محمدرضا پهلوی هیچ نیرویی هرگز نتوانست حتی با عمری کوتاه مدت در ساماندهی سیاستهای کشور در برابر شاه و تصمیمات او صفآرایی کند. نکتهی مهم، اما اینجاست که آیا پس از انقلاب ما اپوزیسیون در ایران داریم یا نداریم؛ زیرا نبود اپوزیسیون در یک حکومت، تمامی قواعد رویارویی و بازی با حکومت را زیر پرسش میبرد و دستکم اینکه لازم به بازنگری اساسی مینماید. به این پرسش در پایان بخش بعدی باز میگردیم.
بخش دوم
رویکرد اول: «استفاده حداکثری از ظرفیتهای حداقلی»
تاجزاده، با ارجاع به دیدگاههای اصلاحطلبان طرفدار انتخابات بحث را آغاز میکند. تاجزاده از دید این «گروه»، نخست مقدمهای از شرایط ویژه ایران میچیند که ثروت ملی، منابع طبیعی غنی، رنگارنگی فرهنگها و اقوام، منطقه ژئوپلیتیکی حساس ایران موجب میشود که ما ایرانیان به حکومتی مقتدر نیازمندیم و یکپارچگی ایران نگرانی اصلی اینهاست. این گروه ابدا به خالیکردن میدان به نفع اصولگراها اعتقاد ندارند زیرا باور دارند یکهسالاری و فسادپروری بیشتر میشود.
در بخش بعدی گلایه از رهبری نظام است که با جو آزاد سیاسی مخالف است و ایرانیان بر اساس گرایشهایشان ارزشگذاری کرده است. این رفتار رهبری منجر به تشکیل «دولت پنهان» شده است و اگر اصلاحطلبان در برابر این سیاست مرموز و مخفی بیت رهبری و اصولگرایان وابسته به «حزب پادگانی» نیاستند آنگاه کشور کاملا در دست نظامیان مداخلهگر در سیاست، اقتصاد و روابط بینالملل قرار خواهد گرفت:
رویکرد دوم: «سیاست صبر و انتظار»
به قلم تاجزاده گروه دیگری از اصلاحطلبان بر این باورند که باید رهبری و منصوبان وی را در برابر مردم پاسخگو کرد. به نظر این گروه، اصلاحات در ایران نه در دامنهی دموکراسی و نه در دامنهی بوروکراسی دیگر دستاوردی بدست نمیآورد. بویژه که امکان مذاکره دولت روحانی با آمریکا نیز بسته شده است. و اینان چهار گزینه را برای سیاستهای آتیشان «احتمال» میدهند:
۱- پیروزی اقتدارگرایان در حل مشکلات اقتصادی آنها را بسوی یک دورهی متحول شدن سیاستهایشان در برابر تحریمها میبرد و شرایط به نفع مردم (بخوانید اصلاحطلبان) خواهد شد.
۲ – اقتدارگرایان شکست میخورند و باز متوسل به اصلاحطلبان میشوند.
رهبری نیز دو گزینه در پیش دارد:
۳- با تنها ماندن ولیفقیه و اطرافیانش در میان مشکلات رهبری را وادار میکند که دخالت کرده و خواهان شراکت اصلاحطلبان در فضای سیاسی شود و آنوقت رهبری به آنها امتیاز خواهد داد.
۴- با کنار گذاشتن اصلاحطلبان، حتی مذاکرات را بوسیلهی خودش و باندش اداره میکند، اصلاحطلبان را از انتخابات کنار میگذارد و سپس مردم ناراضی میشوند و رهبر باز هم باید جوابگو باشد.
رویکرد سوم: «آزادسازی انتخابات»
گروه دیگری از اصلاحطلبان طبق آنچه که تاجزاده مینویسد بر اینباورند که باید و میتوانند با اهرمهای فشار اقتدارگرایان مجبور کنند که از این روش «نظارت استصوابی» دست بردارند و آزادی انتخابات را قبول نمایند. و این از راه دو روش ممکن میشود. از طریق تماس با اقشار مردم کارگران، اعتصابکنندگان، معلمان، کارمندان و غیره آنها را به حمایت از خود بکشانند. «از سکوت در برابر مطالبات» دست بردارند، و آنها را با دید معترضان در برابر دولت ننگرند و با مردم همگام شوند. چرا که اگر نشوند مردم از اصلاحطلبان عبور میکنند و نمایندههای تازه ساخته شده و خشونت رواج مییابد.
اما آنگونه که از یادداشت تاجزاده میتوان فهمید این گروه راه درازی در پیش دارند زیرا راهکارهایشان برای وصول این اهداف بسیار زیرساختاری است:
- تشکیل احزاب
- لغو جایگاه شورای نگهبان
- ترویج مکانیسمهای نمایندگی قشری و صنفی از سوی مردم
- مذاکرات برای حقوق اجتماعی و سیاسی مردم
- بالابردن ظرفیت چانهزنی جامعهی مدنی با ارکان قدرت
- کاهش فشار تبعیض طبقاتی
- تغییر اهداف بلندپروازیهای فرامرزی حکومت به اهداف توسعهی کشور
و سرانجام اینکه این طیف قائل به «عبور از روحانی» نیستند اما از دولت شفافیت در بازتاب ریشهی مشکلات را میخواهند.
رویکرد چهارم: «عبور از انتخابات»
تاجزاده میگوید طرفداران این نگاه امیدی از جنس سه گروه مذکور بالا را ندارند و از حکومت قطع امید کردهاند. راه مقابله با اقتدارگرایان را، هرچند با «براندازی» مخالف هستند، اما مبارزات و اعتراضات مردمی میدانند. این طیف بیشتر از جوانان تشکیل می شود. از دید آنها حمایت از دولت فعلی خسارت ملی بدنبال دارد و شرکت در انتخابات را رد میکنند.
نقدهای تاجزاده بر این چهار رویکرد
یکم. تاجزاده مینویسد که رویکرد مشارکت در انتخابات با توجه به تحریمها و افزایش اعتراضات مردمی، اسباب بیاعتمادی بیشتر مردم به اصلاحطلبان میشود مردم ناتوانتر شدن دولت و نهادهای انتخابی را میبینند و نمیتوانند چون سابق به انتخابات بنگرند؛ حاکمیت قانون بیرنگتر میشود. روزنهی امیدی برای تغییر رفتار در سطوح بالای قدرت نیست.
دوم. عزلتگزینی سیاسی برای ایران در حال حاضر چاره نیست و بهره نگرفتن از شرایط موجود به معنای انسداد کامل سیاسی و واگذاری به انتصابیون است که به نفع مردم نیست. اشتراک بهتر از نبود اشتراک است. تجربه نشان میدهد در ایران عدم اشتراک سیاسی به معنای حذف شدن از بازی سیاسی است.
سوم. از دید تاجزاده این رویکرد بهتر از قبلیهاست زیرا به افشا و استفاده از فرصتها مبادرت میورزد. مصمم بودن اصلاحطلبان برای درخواست و القای انتخابات آزاد، امید به گشوده شدن فضا را بیشتر و تحول را مقدورتر میسازد. این روش در انتخابات شوراهای شهر، مجلس شورا و خبرگان موثر می افتد. اما در انتخابات ریاست جمهوری احتمال اتخاذ سیاست کنارهگیری از انتخابات وجود دارد. این روش از امنیتی شدن کشور جلوگیری میکند و ارتباط فعالین مدنی با مردم قطع نخواهد شد.
چهارم. این روش تاکید بر ساختار معیوب و ناکارآمدی سیستم فعلی است. و ایراد آن عبور از انتخابات است. بجای صندوق رای اگر روی به اعتراضات خیابانی آورد شرایط ناامن میشود و آثار آن برای میهن ناگوار است. حرف تاجزاده این است که هیچ چیزی جای انتخابات را نمیگیرد و نباید بگیرد و همینطور امکان دارد رژیم با مدارا به تظاهرات و اعتراضات نگاه کند و آنها را در حدی بپذیرد و آنوقت مردم بازنده هستند.
تاجزاده در پایان یادداشت، در جمعبندیاش حرف تازهای ندارد و همان تکرار حرفهای سابق اصلاحطلبان است که: یکپارچگی ایران شرط اول است، شرایط جاری در خاورمیانه نگرانی دائم ما است، باید شرایط جهانی را در نظر گرفت و راهبردهای سیاسی داخل را تئوریزه کرد و بالاخره اینکه هر نسلی حق دارد برای رسیدن به خواستهایش برای دگرگون کردن شرایط سیاسی تلاش کند.
نارسایی و پارادکسهای تحلیلهای اصلاحطلبان
برای اینکه ببینیم چه تناقضهایی آشکاری در نحوهی چینش و بازشکافی «تاجزاده» از این پلتفرم سیاسی آتی اصلاحطلبان دیده میشود نخست نتایجی از تکتک این رویکردها را کنار هم میچینیم.
نتیجهی یکم ) استفاده حداکثری از ظرفیتهای حداقل، بدون کشاندن مردم به صندوقهای رای ممکن نیست. نتیجهی بعدی از این رویکرد) با کشاندن مردم به صندوقهای رای، دولت روحانی در برابر راهبردهای جنگافروزانه سپاه پاسداران میتواند مانورهای سیاسی در سطح بینالمللی بدهد.
نتیجهی دوم) اگر اقتدارگرایان بر مشکل کلیدی، اقتصاد، فائق آیند سیاستهای شاید تعاملی با اصلاحطلبان را در پیش میگیرند. اما اگر موفق نشوند دست یاری به سوی اصلاحطلبان میگشایند.
نتیجهی سوم) اصلاحطلبان در برابر خواستهای مدنی و صنفی مردم سکوت نکنند، محکوم نکنند و همزمان با دعوت و ترغیب مردم به رای دادن، جایگاه آنها را در حکومت قویتر سازند و به آنها نزدیکتر شوند.
نتیجهی چهارم) براندازی نه، مشارکت سیاسی هم نه، بلکه اتکا به اعتراضات و تظاهرات مدنی و صنفی تا جاییکه حکومت و دولت ناچار به تغییر ساختاری و در قانون اساسی بشوند.
ما این متن و این نتایج را به هر کسی که نشان دهیم بلافاصله این نکته را درمییابد که سخن از حکومتی است که با مادون خود بده و بستانهایی از موضع قدرت دارد. یعنی اینکه شما به هیچ وجه در این میدان که اصلاحطلبان تلاش میکنند نقش خود را برجستهتر نمایند، قواعد بازی را از سوی اقتدارگرایان نه تنها پذیرفته شده که حتی شرطِ بازی نمیبینید. تمام احتمالات و نقشههای اصلاحطلبان روی این سوار است که رهبری و منصوبان وی به شرایطی وارد شوند که اجبار آنها را به دادن «امتیازاتی» به اصلاحطلبان وادارد. درحالیکه در جایگاه یک طیف بزرگ سیاسی دلسوز و مقید، اینگونه چینش مهرههای قدرت در بازیی که باخت آن قریب به یقین است، ابدا در نظر گرفتن منافع و خیر مردم نیست.
اصلاحطلبان با استناد به تاریخ بیست و چند سالهی خودشان، و با اشاره به دکترین سیاسیشان در زمان ظهور پدیدهای مهم بنام «سیدمحمد خاتمی»، تصمیم به اصلاح نظام جمهوری اسلامی ولایی گرفتند. این تصمیم با راهبردهای متفاوتی همراه شد. امکان تبلیغات سیاسی برای اصلاحطلبان فراهم گشت. لایههای پنهان تمایلات و خواستهای مردمی از چشم اقتدارگرایان نتایج خود را در رایگیریها نشان داد و نظام (حتی خود خاتمی) غافلگیر شد. اما از پس این رویداد، بخش اعظم وعدههای اصلاحطلبان به مردم (راهبردها) یا نیمهکاره ماند یا نابود و فراموش شد. این روند بیش از دو دهه است که ادامه دارد. اصلاحطلبان بی آنکه اعتراف کنند در چه زمینههایی ناتوان بوده اند مدام فرافکنانه عوامل و روابط بین المللی را توجیهی برای راهبردهای شکستخوردهی خودشان میدانند.
حقیقت این است که اصلاحطلبان از اول نیز اپوزیسیون نبودهاند و نیستند. آنها خواسته و یا ناخواسته آبرویی برای نظام ولایی تراشیدند؛ که این حکومت نیمهدموکراتیک یا پیشدموکراتیک است. اما این تراشیده را بسرعت باران حقایق سیاسی فرسود و فرو ریخت. آنها خواستند و میخواهند بگویند کار اپوزیسیون را انجام دادهاند. لطفا به این نقل قول مستقیم از قلم تاجزاده که در نقد رویکرد سوم نوشته است توجه نمایید:
«به باور ایشان اگر همه تلاشها انجام گرفت ولی رهبری همچنان مقدمه برگزاری انتخابات آزاد را تهیه ندید و نظارت شایستهکش استصوابی لغو نشد، آنگاه باید در هر انتخابات براساس شرایط داخلی و خارجی، یعنی بر پایهی «آرایش نیروهای سیاسی»، «خواست اکثریت مردم»، «اوضاع منطقه و جهان» و «میزان انسجام/پراکندگی اصلاحطلبان و نیز رقبایشان»، بهصورت موردی و حتیالامکان به شکل اجماعی برای رای دادن/ندادن در آن انتخابات خاص تصمیم گرفت.»
این کاری و نقشی است که اپوزیسیونی از جنس اصلاحطلبان برای خود قائل است؛ «بهصورت موردی و حتیالامکان به شکل اجماعی برای رایدادن/ندادن در آن انتخابات خاص –»
آنها، اصلاحطلبان، با همین حرفها به دنیا چهرهای امیدوار از یک اپوزیسیون آزادیخواه مدرن نشان دادند و لبخندهای زیادی از سوی اروپا «خریدند». بسط تجارت با خارج را در بوق کردند در حالیکه میدیدند نفعی برای مردم محروم مملکت ندارد. تا آنجا بیتفاوت به منافع مردم عمل کردند که یارانههای احمدینژادی لبخند مردم را «خریدند».
اصلاحطلبان که در همان دورهی اول ریاست جمهوری خاتمی فهمیدند اپوزیسیون نیستند و تدارکچیهای اهداف خامنهایاند، به جای اینکه به مردم بپیوندند و خود را در صف مردم در برابر نظام ظلم و فساد قرار دهند، مدام به فکر منافع مادی و اجتماعی ( و نه سیاسی) خویش بودند و دلخوش به اینکه مردم راضیاند زیرا زیر چتر «امنیت»، شکرگزاری میکنند. امروز که تازه گروهی از اصلاحطلبان به فکر افتادهاند که به مردم نزدیک شوند، اما باز میخواهند سدی در برابر فروپاشی (براندازی) رژیم باشند.
باری، اگر تاجزاده گفت که «براندازان، براندازی را درآرزوهایشان خواهند دید»، شک نکنیم که این اصلاحطلبان، اصلاح این رژیم را حتی آرزو هم نمیتوانند کرد.
تحلیل/نقطه
۲۶ دسامبر ۲۰۱۸
………………………………………………………………………………………………………………………
آنچه تاکنون در بازیهای سیاسی اصلاحطلبان دیدهایم جز آنچه در بالا گفته شده است نیست. تداومی برای اینکه همچنان سوپاپ کمبود فشار بر سیاستهای ویرانگرانه رهبری و منصوبان باقی بمانند. اگر اینگونه باشند حرف تازهای نداریم و قبلا از جمله سایت نقطه این نقش مخرب و این خندق نجات اقتدارگرایان را که اصلاحطلبان باشند بررسی کرده است. به هر روی ایران به سمت سرکوب حکومتی بیشتری میرود.