محمد نوریزاد این بار با اعترافی از یک واقعیت مسلم جامعه سیاسی ایران، چهرهی جدیدی از صراحت و جسارت شخصیت خود را به میان میآورد. آنچه او میگوید بی چون و چرا باید پذیرفت زیرا بخشی از بافت نه نهان که آشکار جامعهی ماست و البته همهی جامعه را نماینده نیست. این که مردم کشور ما هنوز تشخیص درستی از تقدم و تاخرهای سیاسی را ندارند امر تازهای در کامیونیکیشن یا آگاهی حاکم بر رفتار اجتماعی-سیاسی ایرانیان نیست.
اما مشکل بر سر زمان انتخابات و رای دادنها نیست. زیرا اگر دو میلیون نفر هم در ایران رای بدهند رژیم با کمال وقاحتِ دیده شده از ملایان و حاکمان، باز هم دلایلی مسخره میتراشد و با سرنیزه میدان را به نفع خودش از مبارزین خالی میکند. مشکل بر سر مفاهیم و بر سر استراتژیهای مبارزه است. مشکل بر سر رفتار سیاسی مبارزین است.
مفاهیم مخدوش و منزوی
از پیش از انقلاب و تا امروز نیز هنوز بخش بزرگی از مردم ما نتوانستهاند در دنیای خود، نخستینها و پسینهای خود را پخته نموده و در برابر خودشان بچینند. نگاهی به کشورهای موفق جهان که معیارهای توفیق آنها را دموکراسی، سکولاریسم، مدرنیته و پایبندی به حقوق بشر میدانیم، به ما بطور واضح نشان میدهد که در این کشورها مفاهیم «جمع» و «فرد» دارای دو برجستگی هستند که در کشورهای دیگر نیستند. و آن اینکه ذهنی نه بلکه عینی هستند. از درون درک از این دو مفهوم، سپس مفاهیمی دیگری زاییده میشوند چون «ملت»، «دولت/حکومت»، سپس ارتباط این دو در درون مرزهای یک کشور و بر اساس منافع ملی، همچون حصارهای پولادین مردمان یک کشور را از مشکلات دور نگاه میدارند.
اما در کشور ما از سالها پیش با بهم ریختن بافت استقلال ایران باستان پس از ساسانیان و سپس پیشی گرفتن اولویت ایدئولوژیکی تشیع بر همهی دیگر الویتهای ملی و تاریخی ما، ما همچنان با بحران درک مفاهیم جمع، فرد، ملت و دولت روبرو هستیم و این مفاهیم نه تنها در بعد تعریف و معنا (ذهنیت، ابژکتیویتی) بلکه در بعد عینی (سابژکتیویتی) نیز خود را تثبیت نکردهاند. نمونهای بیاوریم. ما وقتی از درخت سخن میآوریم آنرا از ردهی گیاهان میدانیم که به نسبت دیگر گیاهان درشت و قطور است و بافت بسیار محکمی دارد. دارای برگهای زیادی است و با شاخههای خود فضای اطراف را از آن خود میسازد. ریشهای در زیر خاک دارد که بسی از حجم شاخههایش بیشتر است و بخش بالای خاک درخت را تغذیه مینماید و … ، این تعریف درخت است. اما وجه عینی درخت آن است که ما را به «احترام» به آن و «نگاهداری» از آن وا میدارد و آن اینکه درخت زیباست و تولید کنندهی هوای پاک برای همهی موجودات هوازی و آبزی میباشد. درخت ارتباط تنگاتنگ با هستِ ما دارد.
پس، درک ما بطور عینی از یک مفهوم ما را در مقابل آن مفهوم «مسئول» میگرداند. همانگونه که برای گرسنگی خود مسئول تهیه خوراک هستیم، در برابر مفاهیمی که برای ما عینی شدهاند و در مقابل ما همچون نیازهای فیزیولوژیکی ما حاضر ایستادهاند، ما مسئول هستیم که عکسالعمل نشان دهیم. زیرا آن مفهوم یا واقعیت بیرون از ما با بود ما ارتباط تنگاتنگ دارد.
مفهوم کشور و مرزهای کشور و منافع مشترک مردم آن کشور در ایران امروز برای بخش قابل توجهی از مردم ما شناخته شده نیست و مردم نمیتوانند تمیز دهند چه چیزی دارای سود درازمدت و چه چیزی دارای سود کوتاهمدت برای آنها است. اینجاست که منافع یک قوم، یک شهر، یک طایفه که باید نیز مدنظر مردمان این گروهها باشد، اما از منافع کشوری میگذرد و نمیتوانیم در بافتهای کوچک جامعه ارتباط و عشق آنها را به بافت بزرگتر یعنی کشور ببینم. جمهوری اسلامی که براستی لقب «فرقهی تبهکار» برازندهی آن است، دقیقا با منافع و الویتهای یک «فرقه»/ملایان شیعه توانسته است در بهم ریختگی و گسست بین بافتهای ایران بزرگ نقشی کارساز ایفا نماید. همین وطندوست گرامی، نوریزاد نیز خود روزگاری ابزار دست فرقهگراییها و ایدئولوژیها بوده است.
مبارزه سیاسی، بافت همگون میخواهد
برای مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی ایران که یک حکومت استبدادی ملاتاریایی است، مردم نیاز به بافتهای سیاسی دارند تا خود را در آن منسجم بیابند – مشترکات و منافع خود را آنگونه ببینند که مسئولانه عمل نمایند. این بافت هرگز در هیچ جامعهای، دستکم در دنیای امروز، نمیتواند صد در صد جامعه و مردمان را در بر بگیرد. پس سخن از نسبیتهاست و اولویتهای مردم آنها را به هم خواهد رساند.
در جامعهی امروز ایران چندین الویت و منافع کوچکتر در مقابل هم یا صفآرایی کردهاند یا به هم نزدیک نمیشوند و آن بافت سیاسی بزرگ شکل نمیگیرد. «مردم» ایران در حال حاضر دارای منظرهای متفاوتی برای تعیین جایگاه شهروند در برابر حکومت میباشند:
- طرفداران ایدئولوژیک جمهوری اسلامی / که مرفه نیستند
- طرفداران ایدئولوژیک جمهوری اسلامی / که مرفهاند
- طرفداران بقای جمهوری اسلامی تا شرایط را ثابت نگاه دارند
- صاحبان زندگی «لاکچری» و «فوق مرفه» که از روزگارشان بسیار راضیاند
- تجزیهطلبانی که منتظرند ایران تکه تکه شود
- اصلاحطلبانی که بودِ رژیم برایشان امنیت و منفعت است
- اصلاحطلبانی که درماندهاند اما جسارت دگرگونی را ندارند
- مردمان نقاط مختلف ایران که دل به تجزیهطلبان بستهاند
- مردمان نقاط مختلف ایران که وحشت از تجزیه و تجزیهطلبان دارند
- کارگزاران و کارکنان رژیم که از حسابرسی و مجازات در وحشتاند
- بخشی از مردم مملکت که خواهان فروریختن نظام اسلامی، اما بی آلترناتیو هستند
- بخشی از مردم که هنوز امید به بهبود شرایط پس از فوت علی خامنهای دارند
- طیف فقیر و تنگدست مملکت که برای نجات کرامت و روزمرگی خودش مبارزه میکند
اگر خوب دقت کنیم در میان همهی این گروهها یک حلقهی بزرگ مفقود است و آن «باور عینی» به نجات «مملکت/میهن» از شرایط فعلی است. یعنی تقریبا هیچکدام از این طیفها آن مسئولیت ویژه را برای نجات مملکت از شرایط فعلی، در خود عینیت نبخشیده است. گویی مملکت درد و دغدغه ما نیست بلکه هر کدام از عینیتهایی که زیرمجموعهی این ایران بزرگ هستند برای ما سربرافراشتهاند و بدنبال آنها میرویم.
اعتراف، همیشه قدمی به جلوست
این اعتراف محمد نوریزاد البته تازه نیست. سالهاست که در اپوزیسیون داخل و خارج کشور نیز اینگونهها «زمزمه» شده است. مردم را با بیتفاوتی، سیاستزدگی، قومگرایی و نوستالژیگرایی دستهبندی کردهایم. اما حقیقت این است که ایران از زمان فروپاشی ساسانیان تا فروافتادن به حکومت شیعی که زندهیاد احمد کسروی ما را از آن برحذر داشت، در حال مبارزه برای یافتن هویتی است که از حمله اعراب به بعد در پی آن میگردد. تمام توجیهها و خشونتها و از هم دور شدنهای ایرانیان نیز در فقدان این هویت بزرگ زاده شدهاند. اما این واقعیت امروز جامعهی ماست. نور تیز جنبش سبز که چشم بسیاری را زد، از همین هویت مجهول و بزرگ میگفت. برای کشاندن مردمان یک کشور در پس عینیت بزرگی بنام «جمع» و عینیت بنیادینی بنام «فرد» بسیار باید کار میشده است. مبانی و زیرساختهای جوامع مدرن امروزی نیز باید در این راستا بکار گرفته شوند. دموکراسی، سکولاریسم، فدرالیسم، لیبرالیسم و سوسیالیسم باید آرمانهای مردم یک کشور گردند تا آن کشور باشد و بتواند جایگاه کرامت فَرد گردد.
اما خوب است که میدانیم داشتهها و نداشتههایمان چیست.
پس، اگر مبارزین راستین بتوانند «پرنسیپ»های گروهی، «ایسم»ها، «کتاب»ها، «قوم»ها، «زبان»ها، «منافع کوتاهمدت» و «تبار» خود را تا مدتی نادیده بگیرند و به ایران بیاندیشند، بی شک پس از این حکومت سیاه، بامداد میهن در راه خواهد بود.
تحلیل/نقطه
۴ ژانویه ۲۰۱۹