در آذرماه سال ۹۷، سایت زیتون مقالهای قابل توجه را به چاپ رسانده است. تحلیلی از این مقاله که حاصل مصاحبهای با دانشجویان است، میتواند هم برای درون- و هم برونمرز جای تامل باشد. جنبش دانشجویی ایران همچنان در سیر وقایع و روند مسائل سیاسی ایران در طول بیست و اندی سال گذشته دلیل اصلی شکست مبارزات مردم ایران را جستجو میکند.
مصاحبه با تیتری تقریبا «غیرمنصفانه» تزیین شده است: «ستیزهجویی بیحاصل و رشد عقلانیت» دو صفتی هستند که علی کلائی به مبارزات سیاسی دانشجویان در ایران و بویژه از سال ۱۳۹۲ به بعد میدهد. در ادامه و با نگاه به دیدگاههای دو فعال دانشجویی در مییابیم که دادن صفت «ستیزهجو» به جنبش دانشجویی ایران هیچ رغبتی از صداقت را با خود حمل نمیکند.
دو فعال دانشجویی این مصاحبه، مشکلات اساسی بر سر راه مبارزه دانشجویان با جمهوری اسلامی را انقطاع ارتباط با نسل قبل و از دست دادن ارتباط معتمد با سازمانهای دانشجویی (بخوانیم انجمنهای اسلامی) میدانند. جنبش دانشجویی ایران در زمان قبل از انقلاب و در بحبوحهی انقلاب قابل اعتمادترین و پیشروترین طیف مبارزاتی در حمایت و روشن نگاه داشتن آرمان آزادیخواهی در ایران بود. اینکه چه شد که به فاصله زیر ۱۵ سال از نسل قبلی منقطع شد قابل ملاحظه است. اقرار به این انقطاع خود مهمترین روزنهی ما برای ورود به تحلیل سرایط فعلی جنبش دانشجویی است. دلایل این قطع راطه با نسل قبل را باید از لابلای آنچه به درون دانشگاهها همراه با شور کور انقلابیون تنقیح شد. پس از انقلاب بدلیل محدودیتهایی که نظام بر روابط داخلی دانشجویان اعمال نمود و نوع تفکر انقلابیی را جانشین حرکات پیشرو دانشجویی نمود، اتکای دانشجویان با و به انجمنهای اسلامی رشد یافت. جنبش دانشجویی ایران که بسیار قدمت داشت و استخواندار نیز بود توانست با پروسههای چند دههای، انجمنهای اسلامی را به نوعی نگاه ناقدانه بر شرایط سیاسی کشور بکشاند و با خود همصدا کند. اما پس از بروز «طوفان» اصلاحطلبی در فضای سیاسی ایران، جنبش دانشجویی ایران که با قدمتی از زمان قبل از انقلاب و سپس با تاکتیک حلول به روح جزم اندیشانهی انجمنهای اسلامی توانسته بود ندای عدالتخواهی و انساندوستی خود را زنده نگاه دارد، با شکستهای بزرگی روبرو میشود.
رونق اصلاحطلبان نگارگر
در میان این مصاحبه جای جای بوی داروی بیهوشیی که اصلاحطلبی به مبارزات مردم ما تزریق نموده است به مشام میرسد هرچند به صراحت از آن سخنی نمیرود. دانشگاههای ما در ترس و بیم و عدم اعتماد دانشجویان به یکدیگر بسر میبردند. وجود انجمنهای اسلامی در دانشگاهها و ادارات کشور با این همین هدف هم بود؛ ایجاد جوی آکنده از عدم اعتماد و بیدار نگاه داشتن بیم دائم، از انتشار اندیشههای مخالف با آرمانهای حاکمین و حکومت، هدف اصلی از ایجاد این انجمنها بود. تا شرایط در حصار خط قرمزهای نظام قابل کنترل باشد.
ولی اصلاحطلبان با اهدافی برنامهریزی شده از این فضای پر اصطکاکی که دستپخت سیاستهای هاشمی رفسنجانی بود یکباره به آنسوی حصار پریدند و گفتند دیگر «باکی نیست». اصلاحطلبانی چون محمد خاتمی، که «فیلسوفانه» میگفت، و سعید حجاریان که «دکترینهای سیاسی» میساخت، توانستند از دانشجویان و حتی بخشی از اپوزیسیون خارج کسور نیز پیشی بگیرند. کارشان در خفی راحت و در ظاهر سخت بود؛ زیرا با صاحبان قدرت نزدیک بودند و دست در دست هم به مردم قول روزهای خوب میدادند. از آنجاییکه «نمایش قدرت» را با حاکمین اصلی و علی خامنهای تقسیم کرده بودند، از بسیاری از اندیشمندان دلسوز وطن و دانشجویان فدارکار و صادق جلو افتادند.
در مردم ایجاد امید به «آزادمنشی» آخوندی «خمینیپرست» بنام محمد خاتمی شد. نگاه و امید مردم خستهی از سپری کردن سالهای امید به انقلاب در زیر فضای امنیتی و ناظر بر زندگی خصوصی و اجتماعی آنها، یکباره متوجه موجی از آزادیهای اجتماعی و رسانهای در کنار وعدههای اصلاحطبان از آیندهای بهتر و زندگی راحتتر شد. اینجا بود که دانشجویان و «سعیدی سیرجانی»ها فراموش شدند. نگارهای خوشترکیب و رنگارنگی را در میان آرزوهای مردم که از «سیاه و سفیدی» به تنگ آمده بودند دیدیم. اما بزودی واقعیت بر مردم آشکار شد که جمهوری اسلامی سر سازش با رفرم و اصلاح ندارد. با رویدادهایی چون «کوی دانشگاه» و «قتلهای زنجیرهای» اصلاحطلبان با ظاهری متاسف، پیام تلخ خود را به مبارزین راستین حقوق مردم دادند و تكلیف آنها را مشخص کردند.
در طول دو دههی گذشته اصلاحطلبان با برنامههایی کامل هدفمند و ارزیابی شده کلیه نمایندگان راستین مبارزات مردم را پشت سر خود هم در سیاستهای داخلی و هم خارجی نگاه داشتند و برای خود وجهه و رنگ و نگار ناجیان ایرانیان را آفریدند. جنبش دانشجویی، نویسندگان مبارز، رسانههای مردمی و اپوزیسیون خارج کشور به نوعی با امیدهای مردم به اصلاحطلبان، نازا شدند.
بازگشت به میان مردم
یکی از این دو فعال دانشجویی اعتراف به این نکته دارد که امروز دانشجویان کمتر به اختلافات میان جناح حای حکومتی توجه نشان میدهند و دیگر خود را در کنار شعارهای این جناحها قرار نمیدهند و در کنار مطالبات صنفی اقشار مردم جای میگیرند. آنها نیز برای خود مطالبات صنفی را برگزیدهاند و از جمله اینکه خواهان توقف روند «پولیسازی» دانشگاهها شدهاند که قشرهای ندار جامعه را از دانشگاهها دور میسازد.
این نگاه و این تجربه میتوانند نجاتدهندهی جنبش دانشجویی ایران از سترون شدن در بین دو قطب مطالبات «انجمنهای اسلامی» و استراتژیهای اصلاحطلبی باشند. آنچه بر سر جنبش دانشجویی ایران در طول دو دهه گذشته آمد هیچ طیفی از مبارازات مردم ما را بی نصیب گذاشته است. فعال دانشجویی به این مهم اشاره دارد که دوران دولت اول روحانی نیز در را بروی همهی گفتمانهایی که جنبش دانشجویی میتوانسته در لابلای آنها هویت و استراتژیهای خود را بازسازی نماید بسته است. نظر او درست است زیرا این دوران با شگردهای خاص روحانی و حامیان وی مبتلا به تلقیهای جدید از آزادیخواهی «دروننظامی» شد و باز کردن اعتبار به پشتوانهی برجام نیز چشمها را به سیاست خارجی دوخت تا از طریق آن بتوان بلکه رهبر و اصولگرایان را متعادلتر ساخت. اما اینگونه نیز نشد و وعدههای عملی روحانی که قرار بود جای نطقهای فیلسوفانه و اخلاقی محمد خاتمی را بگیرد نه تنها تحقق نیافت بلکه شرایط را بسود منافع تجاری و سیاسی سپاه پاسداران پیش برد.
اینک دانشجویان نیز میدانند که مطالبات جامعه از همهی نمایندگان مبارزات دموکراسیخواهی و آزادیخواهی جلوتر افتادهاند. تقریبا مردم باوری به هیچکس وجود ندارند. زیرا آنها میبینند طیفهای مدعی سرکردگی مبارزات سیاسی نیز منفعل شده و عقب ماندهاند. میبینند همهی تلاشها، همهی بر هم نهادههای الویتهای سیاسی از جمله جنبش دانشجویی که توسط اصلاحطلبان مسموم شده، برای حفظ نظام و تعامل با خواستهای علی خامنهای و سران سپاه پاسداران بوده است و کسی به فکر مردم نیست. پس دانشجویان باید به پشت خط مبارزات برگردند و با ایستادن در لابلای صفوف مطالبات مردم که هر روز بیشتر «براندازانه» میشوند هم بیاموزند و هم بازسازی شوند. خواستههای نسل جدید براستی فراتر از همهی خواستههای مطرح قبل از اصلاحطلبی میباشد و اهدافش دیگر در حصارهای امن جناحهای حکومتی و اصلاحطلب نمیگنجد. آن ویژهگی نامتناسب «ستیزهجویی بیحاصل» که کلائی به دانشجویان انتساب داد، اکنون ویژگی همهی مطالبات مردم است و ابدا هم بیحاصل نیست. اما حاصلی برای اصلاحطلبان ندارد.
دیماه سال ۹۶ همانطور که برای همه در داخل و خارج ایران شوک بود برای جنبش دانشجویی نیز شوک بوده است. باید اقرار کرد که از میان تماشاگران بازی ائتلاف استراتژیک اصلاحطلبان و نیروهای مرتجع حکومت، میلیونها ایرانی بازی را در زمین دیگری بنیاد نمودند و همهی نگاهها را به آنجا کشیدند. سرها چرخید و گوشها برای شنیدن و فهمیدن شعارها و فریادهای تماشاگران آن میدان، میدان دیماه ۹۶، تیز شدند. درک صحیح و نقد سازندهی جنبش دانشجویی از عملکرد خود و زمینههای وقایع دی ماه ۹۶، بی شک به بازیافت این جنبش در میان مردم ایران خواهد انجامید.
تحلیل/نقطه
۱۳ ژانویه ۲۰۱۹