در هفتهی که گذشت بسیار رویداد و شاید رخدادی نادر را شاهد بودیم. یک ایرانی کردتبار اهل ایلام، که روزنامهنگار بوده و با بیان خود در متن آشنا و ماهر، از حکومتی خونخوار و مستبد دل به پهنههای جهان آزاد میسپارد، ترک وطن میكند و راهی ساختن زندگی، در جهانی نو میگردد. اما این سفر دیری نمیپاید که با دستان سیاستهای افراطگرایانه دولت استرالیا به جزیرهای زیبا اما مخوف پایان مییابد. کتاب او با نام «رفیقی نه مگر کوهستان» که فریادی آزادیخواهی از دست سیاستهای زشت ایران و استرالیاست موفق به دریافت جایزهی ادبی استرالیا میگردد.
بهروز بوچانی نه از جنگ داخلی گریخته، نه از فشار اقتصادی ناتوان گشته و نه دست به اسلحه برده است. او مینوشته است. او شاگرد راستین شاهبیت اعلامیهی حقوقبشر است: او شاگرد آزادی بیان و قلم است. نویسندهای بسیار با استعداد؛ او نماد آزادی است؛ آزادی قلمِ در بند! صدای دادخواهی بوچانی صدای فریاد انسانی است که در رویا از دنیای غرب گلخانهای ساخته است. از درون تعفن استبداد حکومتی مذهبی بسوی بوی گلهای آزادی میرود تا خود را در میان آنچه او را سزاوار است بیابد. اما با گلهای سمی روبرو میشود. شش سال بدون هیچ جرمی در جزیرهی از جزایر گینه نو زندانی میگردد.
پسامدرنیسم
شاید برای بسیاری این ادعا اغراق نماید، اما بوچالی از زمان انقلاب سیاه سال ۵۷ تا به این لحظه با ارزشترین جایزهی فرهنگی غرب را نصیب خود ساخته است. این بزرگی تنها به کیفیت کار او و جایگاه آن جایزه نیست؛ این رویداد, نمادی از جریان خروشندهی دگرگونیها در دوران پسامدرن است.
پس از دوران مدرنیسم، جهان غرب با دو رودخانهی بزرگ در ادامهی جریان رشد فرهنگ خود روبرو شد. آنچه که مبانی سیاست و اقتصاد جهان غرب را به پیش میبرد مدرنیسم دوم مینامند. آن رودخانهی خروشانی که روند و سمت و سوق مسائل فرهنگی و هنری غرب را بستر شد پسامدرنیسم یا پستمدرنیسم نام گرفت:
- نخستین نطفههای پسامدرنیسم با یاس از یک واقعیت و باور شکل میگیرند، همانگونه که سرخوردگی و فروریختن باورها به ارزشهای مدرنیسم بستر اندیشههای پسامدرن شد.
- جهان پسامدرن جهان باور به سیاستمداران و مسئولین نیست. جهانِ نقد بر هرچه هست و نیست است. جهان حرف برای تنها خواص و نخبگان نیست و هر شهروندی باید شنیده شود.
- هیچ مطلقی وجود ندارد و چهارچوب اندیشه انسان باید بر نسبیتها بنا شود. هیچ واقعیتی نیست که از درون آن کذبی زاییده نشود. همه چیز در آنی، به دگرگونی، و یا حتی نفی خود میرسد.
- نه دین، نه فلسفه و نه علم، هرگز زرهای بر تن ندارند و آنگاه که نتوانند خود را با گزارههای درست بیان کنند، ارزش خود را از دست میدهند.
- هیچ قرارداد اخلاقی جامع نیست. هیچ مقدسی وجود ندارد. هیچ دژی برای فرار از تغییر وجود ندارد.
- جهانی شدن، داغی بر سرنوشت ماست که باید برای آن آماده باشیم.
از کوهستانی به پشت دیوار و به سوی ابرها
یک روزنامهنگار ناشناس، با ترس از زندانبان و مسئولین کمپ پناهندگی جزیرهی مانوس از نگارش افکار و احساساتاش بر کاغذ بیم دارد. او را اعتمادی به زندانبان دنیای آزاد هم نیست. دولت افراطی و محافظهکار استرالیا او را نمیشناسد و نمیداند در خیل این پناهجویان تبعید شده به جزیره، یک ایرانی هست که بسی پر خروش تر از آنزمان که در زندان و زیر ستم جمهوری اسلامی ایران بوده است، اینک سر به شورش برخواهد داشت. زیرا با رفتاری که از مسئولان و پاسخهایی که از دولتمردان استرالیا شنیده است، ناچار است صدای انسانیت خود را به گوش همه برساند. او به نوعی به انتها رسیده است. انتهای میدان نبرد برای حقوقبشر و انسانیت را میبیند. دیواری از ناباوری در مقابل او ایستاده است.
او اما تیشهای جادویی بدست دارد. تیشهای که این دیوار را خواهد شکافت. واتز آپ! اپلیکشنی است که در ابرها جای دارد و در بین آجرهای دیوار قطور دولت استرالیا نمیگنجد. پسامدرنیسم برجستهترین ویژگیاش در همین است. حتما نباید نامآور باشی تا تو را بشنوند. نیازی نیست دکترایی و یا سابقهی هنری و ادبی داشته باشی تا تو را معیار زنند. منتقدی کوچک اما ماهر خود را به ابرها میرساند و همه او را خواهند دید.
بوچانی انسان پسامدرن است. تنها کافی است باورهایت فروریزند. گام نخست ایستادن در برابر زبان نفهمهای حاکم بر ایران است که به ترک کوهستانهای زیبا و وفادار کردستان میانجامد/ گام بعد، باز هم فروریختن و از نو برخواستن است. تو را خواهند شنید.
با بهترین آرزوها برای او…
تحلیل/نقطه
۶ فوریه ۲۰۱۹