هدف اینگونه یادداشتها همیشه این بوده است که جایگاه و اهمیت نقش مردم ایران در «رساندن» کشورمان، ایران، به «شرایط سیاسی» که سزاوار مردم ما باشد، تا چه اندازه مهم است. تاکید روی نقش مردم و گردآمدن پیرامون نقش مردم، حکایت از یک واقعیت مسلم و عینی دارد؛ هیچ نیروی خارجی و داخلی نمیتواند در برابر اتحاد مردم یک کشور، چه کوچک و چه بزرگ، تابع خواست مردم نباشد و نشود. خواست اکثرہت مردم چه در کوتاهمدت و چه در بلندمدت حرف آخر را می زند.
درآمد
در بخش نخست این یادداشت به این نکته پرداختیم که امسال در روزهای دههی انقلاب تمهای مهم در رسانههای خارج از کشور در بررسی دلایل و پیامدهای انقلاب چه بودند. نگاهی داشتیم به محتوی گفتگوهای کنشگران ایرانی و رضا پهلوی با مقامات سیاسی آمریکایی و اینکه بالاترین فوائد از این دست تماسها را باید در روزهای آتی مد نظر قرار داد و در آمریکاییها از سوی خودمان، ایجاد یاس ننمود. بلکه با درکی پراگماتیک، به راهکارهای قبول همکاری ما از «سوی آنان» همت و تاکید ورزید. سخن این بود که چرا نباید از اجماع و ارادهی موجود در دولت آمریکا برای برچیدن یا نحیفساختن قدرت ماشین استبداد رژیم جمهوری اسلامی استفاده سیاسی بهینه کرد. فردای روز دیر است تا در حیرت بمانیم که چرا فلان سازمان بیشترین امتیاز و اعتبار را بدست آورد – آمریکاییها «مشاوران اخلاقی» نیاز ندارند، «همکارهای» زمینهشناس و بسترساز را برای استراتژیهای «خود» میجویند.
در بخش دوم و یادداشت حاضر میرسیم به عنوان این یادداشت که مردم ایران در ماههای آتی باید چه بخواهند و بر روی چه چیزی تاکید داشته باشند تا بتوانند کشور را در میان تلاطمهای بزرگ و دستان بیرحم حاکمیت و مجموعهی قدرت جمهوری اسلامی ناجی بمانند. بخش دوم این یادداشت قدری بلند خواهد بود که پیشاپیش پوزش خود را حضور خوانندگان گرامی عرض مینماییم.
هدف اینگونه یادداشتها همیشه این بوده است که جایگاه و اهمیت نقش مردم ایران در «رساندن» کشورمان، ایران، به «شرایط سیاسی» که سزاوار مردم ما باشد، تا چه اندازه مهم است. تاکید روی نقش مردم و گردآمدن پیرامون نقش مردم، حکایت از یک واقعیت مسلم و عینی دارد؛ هیچ نیروی خارجی و داخلی نمیتواند در برابر اتحاد مردم یک کشور، چه کوچک و چه بزرگ، تابع خواست مردم نباشد و نشود. خواست اکثرہت مردم چه در کوتاهمدت و چه در بلندمدت حرف آخر را می زند. آنچه که پیروزی مردم بر حکومتها را کوتاهمدت و بلندمدت می سازد نوع حکومت است: ۱) حکومتی چون حکومت کشور اوکراین در برابر انقلاب «نارنجی» و نرم مردماش در طول کمتر از شش ماه به یک هارمونی قابل اجرا با مردم میرسد و تحولات بدون هزینهها و خسارات سنگین به سیستم سیاسی کشور تزریق میشود. ۲) جدال پراکنده و متشنج مردم و حکومت/حکومتهای کشور افغانستان برای رسیدن به یک شرایط باثبات سیاسی بیش از نیم صده است که هنوز هم ادامه دارد. اما یقین داشته باشیم پیروزی نهایی از آن مردم یکصدای افغانستان است.
جهان مدرن گلوبال
مردم جهان ما بطور واضح، دستکم از پایان جنگ جهانی دوم، برای انتخاب «سیستم اجتماعی» که میخواهند در آن زندگی کنند، به دو اردوی بزرگ تقسیم میشوند. این دو اردوی بزرگ از چین تا مکزیک، از سوئد تا جنوب آفریقا تمامی کشورهای جهان را با درجات متفاوت در بین دو سرحد لمس میکنند: ۱) پیوستن به جهان مدرن گلوبال و یا ۲) ماندن در جهان سنتی فرهنگ خود! بسیاری از کشورها نیز در مرز بین این دو اردو روزگار میگذرانند. اردوی باورمند به سنتهای فرهنگی و تاریخی بسی قدیمیتر و سالمندتر از آن یکی است. زیرا اردوی جهان مدرن گلوبال با ارزشهای نو و نوینی به مصاف ارزشهای قدیمی آمده است و مدام قصد به حاشیه راندن آنها دارد و شواهد نشان میدهد موفقتر است.
در مواردی این حرکت بسوی جهان مدرن از بالا به پایین اعمال میشود و از سوی حکومت تقویت میگردد هرچند که بافتهای نهادین آن در جامعه نمو کردهاند. عربستان که نمونه و سمبل جهان اسلام است، از مدتها پیش، دست کم برای نجات شرایط اقتصادی وابسته به نفت، قصد دارد درهای خود را جز در دوران حج و برای زائران، به روی جهانگردان غیرمسلمان و اروپایی نیز بگشاید.
در مواردی تکاپوی برای رسیدن به مدرنیته از سوی مردم است و با حکومتهای سنتی در چالش و جدال مداوم هستند. چین که در کالبد جامعهای سنتی با تاریخی چند هزار ساله و دور از دسترس دین مسیحیت مانده بود، با انقلاب کمونیستی به نحیف سازی سنتهایش همت گمارد. پس از چندی آن سیستم کمونیستی سختمدار با موجی از جوانهایی که دنیای مدرن را خواستند روبرو شد و امروز شاهدیم چین به کدام سو در حرکت است. ترکیه از زمان تاسیس جمهوریت کمال آتاترک راه سکولاریسم و مدرنیته را خوب میپیمود. سلطه یافتن رجب طیب اردوغان و طیف طرفدار او بر سیاستهای کشور، راه مبارزه با این طیف را بر مردم ترکیه اجبار نمود تا همچنان برای ماندن در ساختارهای مدرنیته هزینههای زیادی را متحمل شوند.
ایران بیشک یکی از پیچیدهترین نمونههای این جدال است. کشوری مسلمان و با تاریخ بسیار کهن و غنی، چهل سال پیش برای بهبود شرایط خود دست به انقلاب میزند. انقلاب ایران توسط روشنفکران کم تجربه و آخوندهای فرصتطلب مرتجع به بیراهه میافتد. امروز این کشور، نمادی از تناقضهای برخورد با مدرنیته است. بخش عظیم مردم آن خواهان پیوستن به کاروان جهانی مدرن هستند و با رژیم ایدئولوگ فاسد حاکم بر کشور روبروی هم ایستادهاند.
اردوی جهان مدرن گلوبال در دراز مدت پیروز قطعی این میدان رقابت در جهان و بزودی در ایران است. هیچ عاقلی این را انکار نمیتواند کرد. در ایران مخالفتهای با جهان مدرن بیشتر شبیه به نوعی «جنون فکری» به تحریف آلوده و شنا کردن در جریان مخالف آب را میانگارد. همانند آنچه از سوی اهل سفرهی قدرت در ایران میبینیم. و البته این «جنون» تنها شامل اهل سفرهی قدرت در ایران نمیشود و حتی در سطح دانشگاههای غرب نیز از افق این تحریفها تششعهایی دیده میشود. این تحریفها میخواهند این مطلب را در ذهن شنوندههای خود جا بیاندازند که دلایل پیروزی جهان مدرن چیزی هژمونی سرمایه و قدرت نظامی غرب و آمریکا نیست و طبعا این تمدن چون زیربنای آن کمقدمت و سرمایه و قدرت است؛ محکوم به شکست است.
ولی این ساده نگریستن به مسئله و فرا افکندن «حقیقت» است زیرا اردوی جهان مدرن گلوبال مدام طرفدار بیشتری دارد و مقبولتر و مطبوعتر است. چرایی این چیرگی اردوی جهان مدرن از قدرت سرمایه و سلاح نیست. دلیل اصلی آن باز میگردد به «سیستمهای ارزشیی» که این جهان بر آن بنا شده است. ارزشهای جهان مدرن، ارزشهای جهان سنتی و قدیم را به چالش میکشند و آنها را آرام آرام به گوشه میرانند. اگر به شرایط کشورمان ایران اشرافی داشته باشیم میبینیم که از قبل از دوران انقلاب ۵۷، جریان مذهبی و ملی-مذهبی، و مارکسیت-اسلامی از یکسو، جریان کمونیستی و لنیسنیستی از سوی دیگر برای مقابله با جهان غرب (بخش متمرکز و نمایندهی ارزشهای جهان مدرن) بسیار فعالیت کردهاند. پس از انقلاب, الگوهای زندگی چینی و روسی و مالزیایی نیز به مردم ما ارائه شد تا مدرنیت «غربی» را کنار بگذارند. حاصل کار نیازی به بیان ندارد زیرا آنچنان عیان است که حکومت و ملایان نیز روزانه از ضرورت برخورد با «نگارهای» (بخوانید ارزشهای) جهان مدرن در زندگی ایرانیان سخن میرانند. زمانیکه خیلی ظاهر روشنفکرانه به خود میگیرند، چه در لباس آخوندی و چه بدون آن، میگویند «ما، مسئولین» اشتباه کردهایم که ظواهر و ارزشهای غربی در کشور طرفدار دارد. زهی خیال و حرف باطل! این اشتباه در رفتار و کنش مسئولین، در چین، روسیه، ونزوئلا، عربستان، دوبی، هندوستان، اندونزی، لبنان، مصر و کرهشمالی هم باید دلیل پیروزی اردوی جهان مدرن باشد. اما نیست.
جهان ارزشها و جهان سیستمها
هرچند در ایران پس از چهل سال هنوز هم که هنوز است جمهوری اسلامی اجازهی یک راهپیمایی حتی به اصلاحطلبان وفادارش را نداده است و هیچ آمار دقیقی از بخش مخالف حکومت در دست نیست و سرکوب و ءگیر وببند در اوج است، اما بسیاری بر این «باور» هستند که از ۸۰ میلیون نفر مردم ایران در حال حاضر بیش از ۸۰ درصد خواهان پیوستن ایران به جهان مدرن گلوبال و زیستن انسان ایرانی در زیر دستکم «مجموعهی سیاسی» برساخته بر ارزشهای این اردوگاه هستند.
آنچه که در هفتههای گذشته در مقالات و گفتگوهای خواص ما در رسانههای خارج كشور جلب توجه میکرد این بود که نوعی بهمریختگی و اختلاط در تقدم دادن ارزشها و سیستمها برای همراهی با بحرانها و آشفتگیهای پیش روی ایران دیده میشد. از جمله همین کار را بطور سامانیافتهتر و آشکارتری «ابوالفضل قدیانی و علیرضا رجایی» در یادداشتهای مشتركشان پیرامون ارزشهای تحقق نیافتهی انقلاب در سایت زیتون سامان میدهند. خلاصه اینکه، چند مفهوم «جانبی» از سوی خواص ما در داخل و خارج کشور به عمد یا به سهو دارند بزرگنمایی میشوند، در حالیکه در دوران مبارزات مردم ما با رژیم به زانو نشستهی آیتآللهها باید دقیقا روی خط ارزشهای «اصلی» و قراردادن آنها در شعارهای مردم کار کرد.
از جمله تلاش زیادی و قابل توجهی را در هفتههای اخیر شاهد بودیم که مفهوم «جمهوریت» را پوشش داده و نظم فکری را به آنسو میبرند که باید همهی ساز و کارهای ما برای تکوین و ساخت یک جمهوریت «راستین» باشد. قبل از ورود به این بحث باید گفت که انکار این واقعیت، که جهان ما بسوی تاسیس و بنیان نهادن جمهوریتها حرکت کرده است و آنها را بهترین سیستمهای حکومتی برای دستیابی به ارزشهای والاتر و دموکراسی دیده است، دور از عقل است. این انکار نه به سود منافع ملی ماست و نه شدنی است. سیستمهای جمهوری در اکثریت مطلق و رو به افزایش هستند. با اینحال این نکته نباید فراموش گردد که جمهوریت یک سیستم ارزشی نیست بلکه یک سیستم حکومتی برای ادارهی کشور است. تفاوت جهان مدرن غرب با جهان سنتی غیر دموکراتیک در تفاوت جمهوریتها و یا نوع حکومت نیست بلکه ۱) در انتخاب «ارزشهایی» است که نوع حکومت بر آن بنا میشود و ۲) سپس ساز وکارهای پایبند نمودن حکومت به این «ارزشها» است.
چرا در گیر و دار شانه به شانه شدن با زمزمههای فروپاشی رژیم فاسد و مستبد جمهوری اسلامی، باید از پرداختن به ارزشهای اصلی برای نجات ایران غافل شد و بر سیستمهای ادارهی کشور تاکید داشت؟ آیا جز این است که پادزهر جمهوری اسلامی در درجه اول و برای نجات ایران «دموکراسی و سکولاریسم» است؟
تاکید باید کرد؛ که در این دوران پیش رو، که امید فراوان داریم به فروپاشی کاخ هیولایی جمهوری اسلامی بیانجامد، این دور شدن از واقعیتهای مبارزات مردم ایران است که با تکیه کردن بر اینکه مردم در انقلاب جمهوری خواستهاند، امروز هم باید جمهوری را فریاد بزنند! با این دیدگاهها خواست اصلی و کارساز مردم بازگو نمیشود و حق کلام بیان نمیگردد!
همراه با ارزشها و در میان صفوف مردم
اگر مردم ما در انقلاب ۵۷ گمان میكردند با رفتن پادشاهی و آمدن جمهوریت، کشوری آزاد خواهند داشت؛ در اشتباه بودند. اگر مردم ما در سال ۵۷ فریاد میزدند «آزادی» و «زندانی سیاسی آزاد باید گردد»، همطنین با این فریادها، کمتوان در شناخت از روش رسیدن به آزادی، و درک از زندانی سیاسی بودند. امروز اما خوشبختانه شرایط متفاوت است. نگاه مردم به آزادیهای سیاسی، آزادیهای اجتماعی، نقش مذهب و ایدئولوژی در حکومت و نفرت مردم از تبعیضهای زشت جمهوری اسلامی بسیار واقعبینانهتر و شفافتر از چهل سال پیش است. اما این، از بیخطر و بیبلا بودن راه مردم در رسیدن به دوران پس از گذار نمیگوید. اجماع و همفکری و همصدایی خواص و کنشگران سیاسی ما در ماههای پیشرو باید الهام بخش مبارزات مردم گردد.
سال ۹۷ در دیماه اعتراضات مردم، بطور غیر قابل انکار، خواص ما با نوع شعارها و اعتراضات مردمی جدیدی روبرو شدند. اینبار هم مردم همچون و به فاصلهی یک دهه پس از زمان جنبش سبز، در خط مبارزات، کنشگران و خواص سیاسی ما را با فازی جدید روبرو ساختند. اکنون نیز در ایران با اینکه محور اصلی شعارها مبارزه با فساد اقتصادی است، اما همه می دانیم جوهر اختلافات مردم با حکومت کاملا سیاسی است. در چنین دورانی گذاشتن وقت روی «گفتمان سازی» و «بازشکافی» مفاهیم سیاسی، نشانی از کاربردی و به صرفهبودن تلاشهای خواص را ندارد. گفتمانها را سالهاست، اهل آگاه و ناآگاه به گفتمانسازی و دیسکورسمحوری، مورد عنایت قرار دادهاند. اکنون زمان «رویارویی عینی و در میان صفوف مردم» با کل هویت و موجودیت جمهوری اسلامی است که بطور ذاتی تاریخگذشته و فاسد است.
باید گفت، کنشگر سیاسی بایسته است بداند ما هنوز ارزشهای نمادین مدرنیته را در کشورمان نه در عینیت که در ذهنیتها نیز پخته و آماده نداریم و بنا ننهادهایم. کار آسانی هم نیست! خوشباوری است که فکر کنیم مردم ما در دوران گذار از جمهوری اسلامی و در انتخاب بدیلهای سیاسی پیش رویشان با صراحت و یقین یک «ملت اروپایی» بتوانند سره و ناسره را تشخیص دهند و دچار اشتباه در انتخاب نشوند.
این درست است که عوام و خواص ما فهمیدهاند که سکولاریسم راه کم هزینه و کم خسارت برای بازگرداندن اسلامیستها به جایگاه بیرون از حکومت است، این هم درست است که مردم ما میدانند که دموکراسی بهترین بدیل در جهان امروز برای حفظ کرامت انسانی و حقوق بشر در همهی زمینههای سیاسی و اجتماعی است، اما پیچاندن و گیرانداختن مردم ما در کلاف باورهای سنتی و مذهبی، احساسات و بافت فرهنگی ملونمان کار ناشدنی نیست و اصلاحطلبان و اصولگرایان برای این امور چهار دهه پوست انداختهاند. جالب است مقالهای خواندیم که میگوید دیگر این دو قشر وجود ندارند و نام جدیدی بر آنها نهاده است. در حالیکه تفاوت ماهیتی و سنخیتی در این دو قشر ابدا دیده نمیشود و اینها دشمنان و مخالفان مدرنیته هستند. چه با اسم مخالفان ولایت مطلق فقیه، چه با نام اسلام رحمانی، چه با نام ملی-مذهبی و چه با نام اسلام انقلابی، اینها مدرنیته و ارزشهای جهان مدرن را برنمیتابند و همچنان مدرنیته را برای و در قالب استفادهی ابزاری قبول دارند.
بنابرین، تاکید و تدقیق مفاهیم بنیادین مدرنیته که دموکراسی و سکولاریسم باشند را اینروزها باید بیش از هر زمان دیگری بازگفت، تکرار کرد و نوآنسها و یا تفاوتهایی در این حوزهها را که میتواند مردم را به اشتباه بیاندازد بازبینی کرد و هشدار داد. مشکلات کشور ما بطور ساختاری، مذهبی، عقیدتی و فرهنگی در پس پدیدهی زشت تبعیض دست و پا میزنند. باورش سخت است که مردم ما شناخت کافی از لایههای تبعیض و آسیبهای آن داشته باشند. برای مردم ما شناختن و تفکیک آنچه که به تبعیض میانجامد در دوران گذار بسیار مهمتر از گرد آمدن دور جمهوریخواهان یا پادشاهیخواهان است،
کدام میثاق و کدام پیماننامه
در طول سالهای گذشته سازمانها و افراد کنشگر سیاسی بر روی تنظیم و تدوین مجموعههایی از «پیشقوانین» و «ضوابطی» که برای مردم ما نوری فراراه مبازراتشان باشد و در دوران گذار با اتکای به آن بتوانند بهترین تصمیمها را در راستای رساندن کشور به دموکراسی بگیرند، تلاش و زحمت قابل ستایشی انجام دادهاند. منصفانه باید گفت که دستاوردهای خوب این تلاشها کاملا از دلسوزی و وطندوستی مولفان این اسناد میگوید.
بسیار هم به امر مهمی همت گمارده و عشق بخشیدهاند. در زمان انقلاب ۵۷، خمینی و دار و دستهی روشنفکرنمای او از این نبود پیماننامهها و میثاقها بسیار سوءاستفاده کردند. بسیار نامردانه با ارزشهایی که انقلاب را دلمایه بودند روبرو شدند و بسیار آزادیستیزانه به تحریف مفاهیم و آرمانهای رسیدن به دموکراسی دست یازیدند. اما، نبود مکتوبات و اسناد متقن قوی و جامع نیز از كمبودهای بزرگ آن روزگار ما بود. جز تعدادی بولتنهای سیاسی و کتب غربستیز روانپریشی چون علی شریعتی و کتب مرتضی مطهری که در تحریف فلسفهی غرب بیشرمانه نوشته بود، چیزی در اختیار مردم نبود. صد افسوس که بخاطر جو بستهی سیاسی کشور، مردم از «اعلامیه جهانی حقوق بشر» هم چیز زیادی نمیدانستند. این کمبودها در دوران انقلاب دردناک بود. هر بچهچریک و هر حزباللهی که میکروفون بدست میگرفت یک مشت جفنگ را به خورد مردم میداد. یاران «امام» نیز با جدلهای نامردانه و پر سفسطه راههای سرکوب مخالفان انقلابیون را تبلیغ میکردند.
اما امروز چنین نیست. مردم ما میدانند که ارزش باور و احترام به «اعلامیه جهانی حقوق بشر سازمان ملل متحد» چه جایگاهی در سیاست و ارزیابیهای رفتار سیاستمداران غرب و شرق دارد. شواهد زیادی می توان آورد که وقتی نوک انتقادهای تند متوجه سیاستمداران جهان میشود، ریشهی این استدلالها و مرجع قابل ارجاع این نقدها کجاست. اما، اگر بخشی از مردم ما نمیدانند و یا کم میدانند تکلیف خواص در این روزها چیست؟
اگر سازمانها و کنشگران سیاسی ما در زمان کوتاهی نتوانند به دور یک میثاق «فارسیزبان» گرد آیند و امان کافی نیابند که آنرا اساس خواستها و معیارهای مبارزات آتی مردم قرار دهند، آنگاه باید روی به اعلامیهی جهانی جقوق بشر آورند. اینجاست که می توان از پوپولیسمگرایی و تحریف مفاهیم بدست روشنفکرنماها و اصلاحطلبان و متعصبان در امان ماند و با دقت، کاربردی و سریع آنها را نقد کرد و در برابر انتخاب مردم قرار داد.
ما هر چه از باور و اتکایمان به نقش و قدرت مردم در مبارزه با جمهوری اسلامی غافل و فارغ شویم در برابر جمهوری اسلامی باختهایم. شرایط کشور را به تصمیمهای کلان جهانی برای ایران میبازیم. باید به میان صفوف مردم برویم و با آنها حرکت کنیم. نباید منتظر شروع اعتراضات شویم و سپس قایقهایمان را بر آب بیاندازیم. تفرق بین ما این روزها به ضرر کشور است. اتحاد سازمانها و شخصیتها اگر بطور فیزیکی مقدور نیست، دست کم به اتحاد نظری برسیم و بیدار در کنار وقایع، آماده خزیدن به صفوف مردم باشیم. اگر برای خود نقش «هماهنگکننده» قائل هستیم و امکان این کار را داریم نیز، در لابلای یارگیریها، این مهم را از یاد نبریم.
تحلیل/نقطه
۱۲ فوریه ۲۰۱۹
تصویر منتخب برای این یادداشت کاری است از هنرمند چینی آی وِیوِی با نام «تخمهای گلآفتابگردان»