واقعبینی در عالم سیاست، مهمترین رویکرد صحیح از طرف انسان میتواند باشد. این واقعیات دنیای سیاست متاسفانه بسی آشکار و عیان نیستند و بلکه در لایههای زیرین مسائل سیاسی قرار دارند. از این رو نگاه افراد سطحینگر و افراد ژرفنگر در یک نقطه با هم تلاقی نمیکنند و یک چیز را نمیبینند – بر سر یکسری تصمیمات سیاسی به توافق نمی رسند.
برای کسی که چند دهه است در اروپا زندگی میکند و تقریبا نقش «کارسازی» در شرایط کشور خود نداشته است، بسیار سخت است به مردم کشورش بگوید چه باید کرد. دور از شان و انصاف انسانی است که به هموطن خود گفت «به میان آب و آتش برو و کشور را از دست این دیو سیاه آزاد ساز.» شاید تنها علت موجه برای اینگونه همدلی و همدردی «مجهول» با هموطنان بزرگوار خود، همسویی گردش غوغای درون با گردش روزگار وطن در این سالها باشد.
این یادداشت برای آندسته از جوانان و هموطنان ایران است که میتوان آنها را مخاطب خود و خود را مخاطب آنها دید. برای مبارزه با جمهوری اسلامی سال ۹۸ شرایط بهتر از ۴۰ سال گذشته در پس انقلاب است. در این سال سه محور اساسی را که بسیار تاثیرگذار بر مبارزات مردم هستند باید مهم شمرد و بدانها بهای کافی سپرد: مخالفان رژیم در ایران، آلترناتیوی که در خارج میتواند شکل گیرد و دولت دونالد ترامپ.
۱- مخالفان بیدار رژیم در ایران
در حال حاضر مردم ایران را از منظر نگاه سیاسیشان به حکومت جمهوری اسلامی به سه دسته میتوان تقسیم کرد:
- آنهاییکه از این رژیم قطع امید کامل کردهاند و خواهان فروپاشی ساختار قدرت این رژیم هستند.
- آنهاییکه با این رژیم در مشکل بسر میبرند و امید به تغییر رفتار و موضع رژیم در جهت منافع مردم دارند.
- آنهاییکه از این رژیم، نسبی یا مطلق، راضی هستند و ماندن رژیم را بهتر از رفتن رژیم میدانند.
روی سخن این یادداشت فقط و فقط با گروه اول است و با دو گروه بعدی حرفی برای گفتن، اکنون وجود ندارد. با اصلاحطلبان، با پایبندان به ارزشهای انقلاب اسلامی سال ۵۷، با نواندیشان دینی متوهم و سردرگم، با آرزومندان فتح بیتالمقدس، با آخوندهای ملبس و بی لباس سالهاست که حرفی نیست. حرفی پیدا نمیشود که بتواند با این قماش پخته گردد و نتیجه دهد.
اما آنهاییکه به این نتیجه رسیدهاند که این رژیم و چند میلیون «طرفدار و اصلاحطلبهایش» نه به فکر مردم هستند و نه بلد هستند به درد مردم برسند، میتوانند در سال آینده خورشیدی کار بزرگی را برای نجات وطن سرانجام دهند.
برنامهی نیمهشب ۲۴ اسفند «رادیو فردا» را گوش میکردم. دو نکته بسیار دردناک در این برنامه به گوش جان مینشست. نه اینکه دردها تازه باشند، اما گاهی درد زخم کهنه سر به آسمان میکشد. نخست اینکه رضا خندان، همسر نسرین ستوده مبارز نستوه کشورمان، از این درد میگفت که سالهاست دادخواهی میکنیم اما عکسالعمل کوچکی هم از سوی این دستگاه بیداد و بیعدالتی نمیبینیم، اینکه حتی وکیل انتخابی نداریم و دفاع آنها تازه تاثیری ندارد. با اینکه سالها کار میکنند تا لایحه و دفاع بنویسند، اما هیچ توجهی به دفاع آنها از سوی قضات نمیشود. او از سوی ما خارج کشوریها انتظار همراهی و افشا و بازتاب رفتار بیرحمانهی رژیم را داشت که برای حکام دادگاهها هزینهساز خواهد بود.
گاهی خستگی ما را در خارج از کشور فرا میگیرد. چهل سال است اخبار، حرفها و تحلیلهای تلخ و روحخراش از کشور، سران حکومت و طرفداران جمهوری اسلامی می شنویم. عادت به دنبال کردن این روند و اخبار، اعتیادی دردآور است که همچون خورهای به جان افتاده و همیشه در ذهن میگردد. اینجا ما در خارج «دستچینی» از اخبار ناخوشایند و هرآنچه را که در ایران سانسور میشود هر روز در پیش رو داریم. اما با سخنان رضا خندان، و متانت این انسان، که حبس همسرش بی شک هم بافت خانوادهی آنها را بهم ریخته و هم نگرانی و غم همسر که زنی پاک و انساندوست در چنگال لاشخورهای رژیم است بر جان او شب و روز میریزد، نهیبی به درون بود. هموطنی نیز در همین برنامه در تماس با رادیو فردا از این گفت که رییسی، در نطق آغاز ریاست قوهی قضاییه گفته است که «امنیت مقدم بر عدالت است». این هموطن شریف میپرسید که دلیل انقلاب امنیت بود یا عدالت؟ امنیت که در زمان شاه وجود داشت!پرسشی به بزرگی تمام چهل سال افتخار انقلابیون! باری! اندیشیدم که چه مزخرفاتی را در قالب «گزاره»های «معقول» در این سالها از این حرافان بی شرف حکومتی که نشنیدهایم؛ و در برابر آنها چه مردم باشرف و نجیبی داریم.
این دو صدا، در نیمهشب ایران و اوائل بامداد اروپا، برای باور به اینکه مخالفان رژیم بسیارند و مصمم, چونان نوازش رستم هر کسی را رویینتن میكردند. مردم ایران بسیار پر قدرت و آگاه و منسجم برای ایستادن در برابر رژیم وحشی در انتظار بسر میبرند.
۲- آلترناتیو خارج کشور از میان کارزار دغدغهها
واقعبینی در عالم سیاست، مهمترین رویکرد صحیح از طرف انسان میتواند باشد. این واقعیات دنیای سیاست متاسفانه بسی آشکار و عیان نیستند و بلکه در لایههای زیرین مسائل سیاسی قرار دارند. از این رو نگاه افراد سطحینگر و افراد ژرفنگر در یک نقطه با هم تلاقی نمیکنند و یک چیز را نمیبینند – بر سر یکسری تصمیمات سیاسی به توافق نمی رسند.
به شرایط ایران بازگردیم. ایران با ادامهی عمر این رژیم چه با تحریمها و چه بی تحریمها بسوی یک فاجعه همهگیر پیش میرفت و میرود. گروه مخالفان ناامید از اصلاح رژیم میخواهد جلوی این فاجعه را بگیرد. این گروه منافعاش خودش و فرزندان و نسلهای آتیاش در نبودن این رژیم است.
در حال حاضر، پس از چند دهه، کوشندگی و کنشگری سیاسی، در خارج از ایران برای ساختن و ارائه کردن یک آلترناتیو دوران گذار به مردم ایران، با دغدغههای متفاتی روبرو هستیم؛ دلایل اینکه این دغدغهها چگونه متولد شده، شکل و جان گرفته و ماندهاند نیز بسیار متنوع و پراکنده هستند. اما انباشت و همزیستی این دغدغهها در این دوران فعلی، ایجاد اردوها و صفبندیهای لازم و غیر لازم را موجب شده است. افراد کارشناس و کنشگران سیاسی نیز به پیروی از درک، انگیزه و باور خود در این اردوها جای گرفته و میگیرند. گذشته از اینکه این دغدغهها تا چه حد کاربردی و یا نظری هستند، اما در ویژگی روشهای نگاه به مسائل و رفتار خودشان را متمایز میسازند.
با توجه به روند برملا شدن و آشکار گویی خود افراد، نگرشها و تمایلها در ماههای اخیر جنب و جوشی را به سود و زیان جریانی بطور واضح نشان میدهند. جریانی که کهنه نیست، اما اینگونه بهروز شدن آن هم، برای بسیاری اظهر منالشمس نبود و نبوده است. باید گفت مسیر تشکیل آلترناتیو در برونمرز با توجه به تقدمها و الویتهای دولت دونالد ترامپ، با ساز و کار و نگرش تازه ای بسوی گرد آمدن نیروها دور جریانی و فردی دارد شکل میگیرد. این فرد کسی جز شاهزاده رضا پهلوی نیست. نه اینکه او و جریانهای طرفدار او تنها گزینه باشند و یا کاستی و اشتباهی از سوی آنها دیده نشده باشد، اما شرایط داخل و خارج کشور ما را به اینجا رسانده است که هر کس متناسب با ارزشهای سیاسی و نگاهی فراسوی آنها به ایران، طرفدار یکسری از واقعیات خواهد شد. محصول زندگی سیاسی رضا پهلوی ابدا دلسرد کننده که نه بلکه بسیار هم دلگرم کننده است. شخص رضا پهلوی و مادرش شهبانو فرح دیبا، هر دو با سیاستهای متمرکز روی آزادی ایران از جمهوری اسلامی، در میدان ماندهاند و با امکانات خود ایفای نقش نمودهاند. پهلوی در طول این سالها مدام با فراست سعی کرده است در این میدان کارزار دغدغهها خود را سرپا نگاه دارد. او خواسته است سرپا بماند زیر باوری عمیق داشته است که روزی به کار مبارزهی مردم ایران خواهد آمد. آیا امروز، آن روز است؟ امروز باید بتوان اردوها و خیمهگاههای ایدئولوژی و باورهای گذشته را دور زد و جمعیتی عظیم برای همسو شدن با مبارزات مردم در داخل کشور فراهم کرد. اما با اینحال برای بسیاری گرد آمدن دور یک فرد و جریان او ابدا کار آسانی نیست. چارهی پیشروی همهی ما نگاه به قرائن است؛ قرائن موجود نشان میدهند که تقاطع نگاه ما بر سر تصمیم سیاسی مهم در تشکیل آلترناتیو، مدام واقعیتر میگردد.
۳ – دولت دونالد ترامپ
چه کسی فکر میکرد، روزی اینگونه یادداشتی ضرورت یابد: در دفاع از «امید» به دولت مردی که از زمان ورودش به کاخ سفید روزی نیست که روزنامههای اروپایی در نقد و استهزا کردن او ننویسند. اما این نیز واقعیت سیاسی بزرگ زندگی یک پناهنده سیاسی فراری از دست رژیم مستبد و جنایتپیشه جمهوری اسلامی است. دقیقا بخاطر باورها و شخصیت او، وجود دونالد ترامپ برای مبارزهی ما و مردم ما با هیولایی بنام جمهوری اسلامی ایران، بسیار غنیمت و مجالی است که تکرار نخواهد شد.
مبارزه مردم ایران با سیاهی مذهب و استبداد صدهها و دههها قبل از دونالد ترامپ وجود داشته است. این مبارزه پایان هم نخواهد یافت. تنها عزم سخت زنان ایرانی برای شکست سیاهی کافی است. رژیم جمهوری اسلامی محکوم به فنا و انزوا در جهان امروز است. بنابرین دونالد ترامپ قهرمان مبارزه مردم ایران نیست. بلکه خود مردم همیشه این افتخار را با خود خواهند داشت. اما، سخن از استفاده بهینه از امکاناتی است که در نابودی غدهی سرطانی جمهوری اسلامی کمترین آسیب را به وطن بزند. چه با و چه بی کاخ سفید «ترامپی»، جمهوری اسلامی را مبارزه آرام و یا خشن مردم ایران نابود خواهد کرد.
در چنین دورانی تهدید بدون تلویح، سراسر بیشرمی و با جانمایههای ایرانستیزی از سوی موسی غضنفرآبادی (چه خوش این دو نام کنار هم نشستهاند: موسی و غضنفر) که مردم ایران را اگر در برابر «انقلاب» بیاستند بدست حوثیها، حشدالشعبی، فاطمیون و زینبیون خواهند سپرد، ابدا تهدید کوچکی نیست. از سوی رژیم، بسیار هم جدی است. هرچند که هرگز ایران سوریه نخواهد شد. ولی با اینحال ملاها برای انتقام قدرت و ثروتی که از آنها بازپس گرفته میشود از هیچ آسیبی به ملت ایران دریغ نخواهند کرد.
اینجاست که بودن کسی چون ترامپ در کاخ سفید بسیار پشت گرمی برای مردم ایران خواهد بود؛ که ایران را رژیم نمیتواند سوریه نماید. دست علی خامنهای و رییس جمهور ریاکارش برای خفه کردن صدای اعتراض مردم هرگز به اندازهی دوران کاخ سفید «اوبامایی» باز نخواهد بود. ابدا این گفته اغراق هم نیست که اگر در شروع جنگ سوریه کسی چون ترامپ بر سر کار بود فاجعهی سوریه دست کم بخاطر منافع اسراییل تا به این حد وسعت و شدت نمییافت.
سخن آخر! تعویض قدرت حاکمه در ایران امروز هزینه سنگین خواهد داشت. این هزینه تا همین امروز نیز و در طول چهل سال گذشته و به شهادت کسانی چون نسرین ستوده در حال پرداخت است. برای باورمندان به اینکه این رژیم قابل اصلاح نیست و تا فرو نریزد نمیتوان نهالی نو در آن خاک نشاند، این هزینه بسیار سنگینتر از آنچه باید، در چهل سال گذشته پرداخت شده است و باید همچنان پرداخت شود. نقش آلترناتیوی سکولار دموکرات، پاکدست و خوشنام برای دوران گذار از این رژیم حیاتی و ضروری است. این آلترناتیو در همسویی و همباوری با مبارزین داخل کشور باید خود را آماده سازد.
تحلیل/نقطه
۱۶ مارس ۲۰۱۹