محمد جواد ظریف روز شنبه برای اولین بار از چیزی سخن گفت که به ذهن حتی نوجوانان ایرانی هم تبادر معنایی را خواهد داشت که میگوید: «فشارهای آمریکا دارد کار خودش را میکند». ظریف گفت که پیشنهادهای هم پیمان شدن بر عدم تعرض و تجاوز با کشورهای منطقه روی میز است! مدتهاست که روی میز است!!
میز
اولا، باید فکر کرد منظور این رجال سیاسی جمهوری اسلامی ایران از «میز» چیست؟ چه چیزی را اینها در سیاست میز مینامند و میز میدانند. مثلا فکر کنید تا حال اصلا از خمینی و یا خامنهای واژهی میز را شنیدهاید؟ مثلا خمینی گفته باشد: «لکن ما همه چیز را روی میزمان گذاشتهایم تا بخوانند و اطاعت کنند»! یا مثلا خامنهای گفته باشد: «حرف این مذاکرات را نزنید و از روی میز هم تمام پیشنهادها را بردارید!». میزی برای اینها – آخوندها – وجود ندارد. میز! جاییکه طرف مقابل روی صندلی بنشیند و با هم حرف بزنند. پس در عالم آیتاللههای «خاکی و متواضع» میز بی میز، بلکه روی زمین مینشینند و حرف میزنند، یا اینکه جایشان بالای منبر است و همه گوش میدهند. پس، هر وقت ظریف و روحانی و این رجال سیاسی «نو شده» از «میز» حرف زدند یعنی اینکه خواهان «مذاکره» هستند.
دم خروس
دیگر اینکه ظریف صدا بلند کرده است که بله ما مدتهاست که خواهان عدم تعرض بین کشورهای منطقه شدهایم و آمادهی عقد پیمانیم. سرگئی لاوروف هم فورا استقبال کرده است. اینجاست که باید به ظریف گفت: «دم خروس ات را باورکنیم یا قسم حضرت عباسات را؟» از چه زمانی عدم تعرض به کشورهای منطقه از سوی ایران یک برنامه استراتژیک شده است؟ هر چند شاید دوبارهگویی بنماید، اما چون لازم است که ببینیم چقدر این رجال سیاسی-انقلابی ایران بی اسلوب و عقل سخن گفته و عمل میکنند، نگاهی مجمل داشته باشیم بینیم تاریخ چه میگوید:
با شروع دوران خلافت خمینی پس از پیروزی انقلاب، کمی نگذشت که بد و بیراه و مرگ و لعنت از دهان انقلابیون خیابانپیما و روی بیلبوردها و در و دیوار مملکت نثار کشورهای منطقه و حاکمان آنها شد. خمینی خیال میكرد حالا که چند ده میلیون ایرانی شیعه، زیر پنج انگشتاش فرمان میبرند، میتواند یک به یک کشورهای مسلمان را مثل ایران با انقلاب بهم بریزد و سپس کنترل بر آنها را هم بدست بگیرد. دید که ایران شیعه و سنی دارد، ترک و کرد و فارس و بلوچ دارد و تابع اوست. اندیشید چرا عراق را مثل ایران نگیرم و صاحب نشوم؟ چرا بحرین و قطر و عمان از آن من نباشند و سرانجام هم عربستان را بزیر فرمان خود در خواهم آورد. این در حالی بود که یکسال قبلاش در فرانسه میگفت: «ما به ایران برویم در قم برای خود به امر هدایت مردم مشغول خواهیم بود». اما یکباره هوس تشکیل خلافت ناب اسلامی شیعه به سرش زد. این هوس خمینی با چاشنی باورهای قشریون و چریكها، عشق به حسین بن علی و آرزوی تسخیر حرمین شریف عراق، همچون آتشی بر جان انقلابیون افتاد و فکر کردند امامشان جز راست نمیگوید و نمیبیند و عزم جزمی ساخته و پخته شد که «انقلاب صادر شود»؛
دخالت در شرایط کشورهای همسایه و تشویق مردم آنها به شوریدن علیه حکومت و دولت خویش تا آنجایی که «سرنوشت» شاه ایران برایشان پیش آید.
اما اینطور نشد. اولین کسی که قرار بود قربانی این صدور انقلاب شود، آدم سرسخت و ماجراجویی بود بنام صدام حسین که وارد جنگ با خمینی شد و هشت سال هم این جنگ طول کشید. انقلاب زیر سه سال طول کشیده بود بدون خونریزی و شاهی مملکت را در اختیار آقا قرار داده بود، اما با میلیون سرباز و شهید هشت سال گذشت از پس صدام بر نیامدند و مردم عراق را هم انقلاب نکردند!!
خمینی در عمل با ارجاع به ایدهها و پیشگوییها و شعارهایی که میداد، جنگ را باخت. برای او اما، صلح سختترین رویداد ممکن در «این» عالم بود. پس زهری نوشید و به آن عالم شتافت.
یاران خمینی که از این شکست کینه بدل گرفته بودند و دق مرگ شدن امام مبارز پیرشان را از یاد نبرده بودند تصمیم گرفتند این سیاست و استراتژی «صدور انقلاب» و یا به زبان سادهتر «تعرض ایدئولوژیکی» به درون مرزهای یک کشور دیگر را ادامه دهند. مثل کاری که در زمان اتحاد جماهیر شوروی برای بدست آوردن همپیمانهای بیشتر و گسترش اردوی مارکسیست – لنینیست با ترویج و تبلیغ برنامههای رادیویی، فرهنگی و سیاسی به کشورهای مستعد جهان صورت دادند. باز اینجا حضرات کمهوش در ایران بار دیگر به تحلیل اشتباه گرفتار آمدند و برادارن چپی ضد امپریالیست هم بیش از آنها متوجه نبودند که:
– شوروی از شرایط بسیار ویژهای پس از جنگ جهانی دوم استفاده برده و بخشی از کشورهای شرق اروپا را با توسل به نیروی نظامیاش اشغال کرده بود. جمهوری اسلامی اما چیزی از این دست نداشت، جنگی را باخته بود.
– جمهوری اسلامی میخواست با عقب افتادهترین ایدئولوژی زمان خود، با وجود تقابل شدید از سوی جهان سنی اسلام، اسلام ولایتی انقلابی را به میان مسلمانان جهان صادر کند.
دست به کار شدند. در زمان جنگ داخلی یوگسلاوی سابق، تلاشهایی کردند که جای پایشان در بوسنی هرتزگوین باز شود اما موفق نبودند. تلاش کردند در افغانستان بخشی از دولت را تابع خود سازند اما آنجا نیز کالایشان خریدار نداشت. ناچار همکاری مخفیانه و پر تناقضی را با طالبان و القاعده سرمایه نهادند. نقطه قوت اعمال افکار و ایدههایشان در کنار مرزهای اسراییل بود. در بین شورشیان لبنان طرفدار پیدا کرده بودند. با شعار نابودی اسراییل توانستند حزبالله لبنان را تشکیل دهند، تقویت مالی و نظامی حزبالله لبنان در حدی بسیار سنگینتر از دیگر جبهههای صدور انقلاب روی داد و امکانات رفاهی که حزب الله در مناطقی از لبنان با پول ایران برای مردم لبنان مهیا نمود، نام جمهوری اسلامی و ولیفقیه را عزیز ساخت.
با حملهی نظامی آمریکا به عراق، بازگشتند به همسایهی غربی خود که همچنان اولین و بهترین کشور در این مسیر بود. عراق از بیشترین تعداد شیعیان پس از ایران در جهان برخوردار است. قبر امامان و امامزادگان شیعه در آن کشور قرار دارد و با سقوط صدام حسین پس از دخالت نظامی آمریکا، همه چیز مانند گوشت زیر دندان برای کشاندن دومین کشور مسلمان به زیر علم اسلام ناب خمینی مهیا مینمود. باز تحلیل اشتباه بود؛ این سیاست را خامنهای در حالی کلید زد که مردمان این دو کشور سابقهی هشت سال جنگ را در تازهترین برگههای حافظه خود داشتند. باری، با کشاندن نیروهای سپاه پاسداران به درون عراق، حمایت مالی سنگین از گروههایی چون حامیان مقتدی صدر و دیکته کردن سیاستهای جمهوری اسلامی به ردههای بالای سیاسی عراق، ظواهر امر از این میگفت که آن جریان صدور انقلاب که راکد مانده بود، باز جان یافته است. جنگ اول پس از هشت به شکست انجامید، اینک با جنگهای نیابتی باید ملاها منتظر کوچکترین آشوبها در کشورهای اسلامی میبودند تا بتوانند با پول و سیاستهای ترورافزای خود، همپیمانهای استراتژیک در این کشورها بیابند؛ ملاها و سپاهیان شب و روز دعا میکردند در کشورهای اسلامی آشوب و شورش دیده شود.
جوانههای امید
با شروع جنگ داخلی سوریه، دلهای انقلابیون ایران بسوی آن کارزار گشت. جای پای نیروهای نظامی خود را، نه همچون در عراق و لبنان که دزدکی از ترس آمریکا آمد و شد میکردند، که علنی در سوریه بجای گذاشتند و مدعی سهم در شرایط سوریه شدند. باور عمیقی در انقلابیون ایران جان گرفت که تازه انقلاب اسلامی دارد بار میدهد. از سویی، ادامهی شرایط بی ثبات عراق و دیگر جرایاناتی چون ظهور داعش، افراد جنگطلب و بحرانافروزی مثل قاسم سلیمانی را به میان سیاستکاران ایران راه داد و عزیز و مقرب بیت رهبری نیز شدند.
همه چیز داشت خوب پیش میرفت! نفوذ نیروی نظامی سپاه و دخالتهای این نیرو در عراق، سوریه، لبنان و یمن و روابط خوب با روسیه، تنها یک چاشنی کم داشت؛ آرام شدن آمریکا و پایان یافتن کلكلهای این قدرت بزرگ با جمهوری اسلامی آرزوی بزرگ انقلابیون بود؛ برجام – تحلیلهای ضعیف اوباما – این نعمت را به سفرهی جمهوری اسلامی آورد. حالا دیگر جوانههای امید در دلهای ولی فقیه پیر و سران سپاه و تکنوکراتها و نایاکیها سبز شده بودند که با خیال راحت و بدون سرکشی و دخالت آمریکا، آرام آرام انقلاب را صادر میکنیم. روزی هم که خواستیم به سلاح اتمی مجهز میشویم.
ببینید؛ تمام مسیر از بهشتزهرای سال ۵۷ تا به امروز یک افق را دنبال کرده است: صدور انقلاب و گسترش ایدئولوژی چریکی تروریستی شیعیان در سرتاسر جهان اسلام و به رهبری ولی فقیه در ایران! چه کت و شلواریهای لابیهای اروپا و آمریکا، چه روشنفکرهای جعلی و متهجر، چه سلبریتیهای صادراتی سپاه، چه آقازادههای خوشگذران و چه رجل سیاسی جمهوری اسلامی همه در این مسیر حرکت میکنند. چرا؟! زیرا هنری دیگری از اینها زاده نمیگردد، حرف دیگری برای گفتن ندارند و این هنر و حرفشان هم در لابلای جهل و نادانی عموم مسلمانان جهان میتواند آتش بزاید.
عدم تعرض
گویی با آمدن مرد تیز بین و محکمی به نام دونالد ترامپ به کاخ سفید، همهی این بافتهها دوباره دارند رشته میشوند. زیرا ظریف سخن از معاهدهی عدم تعرض میزند؛ عدم تعرض به کشورهای اسلامی منطقه (که زیر حکم حکام فاسد سنی هستند و مبارزه و نابودی آنها واجب دنیوی و اُخروی است!). اما این حرف گزاف و حیلهای بیش نیست. در یک کلام: ملای شیعه انقلابی، سپاه پاسداران، میلیاردها دلار خرج شده و حیف و میل شده از جیب مردم ایران، بدون این تعرضها، اصلا هویت و موجودی ندارند.
صدور انقلاب، شاهرگ حیاتی و قلب تپندهی انقلاب اسلامی ایران بوده و هست. اگر از این راه، توسعهی آرمانهای انقلابیون ایران در کشورهای اسلامی روی ندهد و مقدور نباشد، دیگر حرفی برای گفتن، بهانهای برای سرکوب، توجیحی برای کمبودها، دلیلی برای تلقیح نیروهای شیک نفوذی به خارج از کشور وجود و معنی نخواهد داشت. و باید گفت، که نه تنها ظریف و همپالکیهایش در ایران، که حتی همترازهای عراقی و روسی و عمانی او نیز از شرافت یک رجل سیاسی برخوردار نیستند اگر در کنار این مترسک دروغین قیافه بگیرند و بیاستند. زیرا میدانند دروغ است.
امیدواریم دولت ترامپ، خواسته و یا ناخواسته، به همان بلاهت دولت اوباما گرفتار نشود و زمان را به این موهومبافیها نفروشد که اگر سخن و بررسی معاهدهی عدم تعرض کشورهای منطقه روی میز برسد، عمر دولت دوم ترامپ هم، برای جمع و جور کردن شواهد و مدارک و شنیدن شکایات طرفین، کفاف نخواهد داد و جمهوری اسلامی در اولین فرصت به تجهیز لشکر صدور انقلاب مشغول میگردد.
تحلیل/نقطه
۲۷ می ۲۰۱۹