اگر در این جدال، حرف فیفا پیش رفت و جمهوری اسلامی با توجیه و چک و چانه، راهی را گشود که دکان فتوی کساد و بیآبرو نشود، و زنها هم بتوانند یکجوری در استادیومها باشند، آنوقت مردم باید باورشان به خود بیشتر شود. هرچند تهدید و سختگیری فیفا کارساز بوده است، اما در اصل این خواست مردم، زنان ماست که بر سینهی جمهوری اسلامی مشت میکوبد.
در شروع این نامه، از این باطلنمایی کریه مینویسیم؛ که آرام آرام جز قلم هجو و سخریه چیز دیگری به این نامردان نمیتوان بست. اما روزگار ایران، خنده و پوزخند را از دل که هیچ، از رخساره نیز میرباید. چه باید نوشت و چگونه باید نوشت که نوک این قلم مدام به سمت هجو و طنز نرود؟ به راستی، این نوشتن، پیرامون مسائل جاری، حرفهای اصلاحطلبان، تهدیدهای سران حکومت و … دارد کاری سختی میشود. آنقدر مضحک و مستهجن میگویند و مینویسند که زبان استدلال و وقار گاهی در دهان قفل میشود. از سویی روا نیست وقتی مردم ما در رنج مداماند، ما به طنز و تمسخر بنویسیم. هر چند، هر لبخندی نیشتری بر قلب آخوند عبوس است.
زبان عقل در برابر جفنگهای جنون
فیفا هم به جزماندیشی و فساد عقل علمای دین در ایران گیر داد و در جدل با آنها را گشود. در حمایت از مردم ایران و حقوق انسانی آنها، بسیاری از سازمانهای جهانی در طول سالهای گذشته به احکام و فتواهای دینی ایران ایراد گرفته و زبان تند انتقاد بر کوتهبینیهای آیات عظام و حکومت ایران گشودهاند. اما ملایان وقعی نگذاشته و همیشه به کار خود ادامه دادهاند و جهت مالهکاری تکنوکراتها را روانه چک و چانه زدن نمودهاند.
ولی جایگاه فیفا فرق میکند. زیرا فوتبال و افتخاراتی که جوانان ما به همراه دارند دیگر بخش جداناشدنی امتیازهای «اجتماعی» است که حکومت به مردم داده است (تا آزادیهای سیاسی را از آنان دور نگاه دارد). جمهوری اسلامی به این راحتی نمیتواند در استادیومها را و حضور جوانان ما در میدانهای خارج کشور را ببندد و بگوید: «بروید «دروازه کوچک» بازی کنید». نه، هرگز چنین توانی را ندارد. البته، ناگفته نماند، نباید هرگز فکر کنیم انقلابیون – که در جبههی جنگ، هوای بهشت و تعالی و در میان مردم شهرها هوای هبوط و سقوط را استشمام میکردند، و ملایان که حتی خنده و شادی را بر بنیآدم روا نمیبینند، این «آزادیهای محدود اجتماعی» را از روی فهم و ادراک به مردم دادهاند. اگر جز این فکر کنیم، بسیار سادهلوح هستیم.
خلاصه اینکه: با اینکه برای بعضی، این نگاه، باورش سخت است، اما هیچ تفاوتی را در جهانبینی و سلوک زندگی بین ملایان و داعشیان نباید دید. تفاوت اصلی این «جماعت»، تنها در این است منافع این قشر در کجا مستتر و حریفشان چقدر قدرت داشته باشد.
اکنون که فیفا اصرار و پافشاری و تهدید را با هم ارسال نموده و سخت خواهان این است که زنان ایرانی حق تماشای فوتبال را در استادیومها دارند، باید دید که همه، تا کجا و کی میتوانند پشت سر آیات عظام پنهان شوند. توجیهات و ادلهی این آیات, بسیار سست و کمزور است: زنها – جنس مونث – نباید در فضاهایی مثل استادیوم در کنار مردها باشند. زیرا تحریک شده و تحریک مینمایند!
ما هم میتوانیم بپرسیم:
چطور سالهاست میتوانند در کنار مردها در تظاهرات شرکت کنند و چپ و راست به هم مالیده شوند؟ چطور زنها میتوانند در عزاداریهای ماه محرم هیکلهای ورزیده مردان عاشق حسینبنعلی را، که پیراهنهای سیاه با عرق به تنشان چسبیده است, از نزدیک ببینند و گاهی هم دکمههای پیراهنها باز شوند ایرادی ندارد؟
چطور خواهران عاشق حسین میتوانند با آرایش غلیظ و بوی عطر مست کننده و لباسهای هوسانگیز در مراسم ماه محرم، در فاصلهی چند متری مردان – «که به آنی تحریک میشوند»- بمانند، اما این شورت و تیشرت فوتبالیستها از فاصله چند ده متر، درخت ایمان خواهران را میلرزاند؟ و زنان در استادیومها مردان را بیشتر اغوا میکنند؟
با این وصف، همه، حتی اصلاحطلبان سکوت پیشه کردهاند و پشت سر آیات عظام سنگر گرفتهاند تا ببینند زور و انگیزهی مردم برای ایستادن در برابر این نمایش جدید حکومت چیست. وگرنه، دریای خزر، منابع ملی، وجههی جهانی، کرامت انسانی، شرف درستکاری و زیبایی صداقت در ایران دارد به فنا میرود و رفته است؛ فوتبال برای آخوند چه ارزشی دارد!
مردم هرگز کم نیستند
اما، درسی که میتوان آموخت این است: اگر در این جدال، حرف فیفا پیش رفت و جمهوری اسلامی با توجیه و چک و چانه، راهی را گشود، تا دکان فتوی کساد و بیآبرو نشود، و زنها هم بتوانند یکجوری در استادیومها باشند، آنوقت مردم باید باورشان به خود بیشتر شود. هرچند تهدید و سختگیری فیفا کارساز بوده است، اما در اصل این خواست مردم است که بر سینهی جمهوری اسلامی مشت میکوبد و حرفاش را به کرسی مینشاند. این عزم پولادین زنان غیور کشورمان است که اینگونه توفان میآفریند. که سالهاست در خط اول مبارزه با استبداد و جهل و جور صف کشیدهاند. مردانه باید گفت که مدیون و وامدار «زنانگی» این شیردلان هستیم.
اگر انقلاب ایران، درس تلخی برای همهی کشورهای منطقه شد و مردمان این منطقه را از حکومت مذهبی و خلط مذهب و سیاست هشدار داد، اگر صحنههای دردناک از خشونت استبداد مذهبی با انسان را، کشور ما در قرن بیستم به سراسر جهان پخش نمود و حیرت بر انگیخت، اگر جنبش سبز ایران، بسوی شاخههای بهار عربی بوی شکوفه رواند، اگر در حالیکه انسان ایرانی خود را از زیر خاکستر بیداد ملایان بدر آورد و سرخی ارزش سکولاریسم و لائیسیته باز در خاورمیانه شکفت، اما، بزرگترین درسی که منطقه از چهار دههی گذشته ما آموخت، مبارزهی سیستماتیک و هدفمند زنان ایرانی با دیو تحجر و تبعیض بود. زنانی که روزگاری از آزادترینهای منطقه و جهان بودند، در زیر ابرهای سیاه و سنگین ارتجاع، با اشک چشمانشان، باران و خورشید را یاد کردند.
روزگار بسیار مهمی، که واژگونی ساعت به ساعت سنگهای قلعهی استبداد مذهبی را به همراه دارد، میگذرانیم. مبارزات مدنی مردم آرامشجو و صلحدوست ما، دارای هستهها و نطفههای بسیار زیادی است. هرچند که این هستهها با تمام قوای سنگین سرکوب روبرو هستند، اما روز به روز «اجماع جهانی» برای حمایت از و ادای احترام به خواستهای مترقی و انسانی ملت ایران انبوهتر میشود. این اجماع، ترس و جنون جمهوری اسلامی را بزرگتر میسازد. از آنجاییکه، بی هیچ تردید، سخن از جنون استبداد است، و تاریخ نیز به وفور، مصداق این جنون را با خود دارد، ملت سختیکشیده و بزرگوار ایران، باید برای مقابله با این جنون، در خود باوری عظیم بیافریند. راهی سخت در پیش است. آنان که در خارج میزیند، روزانه از مردمان بومی کشور میشوند: « ایران چه خواهد شد؟». قلبها برای ایران میتپد و نگاهها نگران ایران و اطراف آن است. بیهوده نیست این دلشورهگیها! ایران چهار دهه است که اسیر یکی از بیشرمترین، بی اخلاقترین و خشنترین حکومتهای تاریخ است.
۸ آگوست ۲۰۱۹