سال ۱۳۵۷ است. تهران سرد، انقلاب سیاهپوش در خیابانها پرسه میزند و آبان را خسته و دردمند به گوشهای رانده است. پیام محمدرضا پهلوی از رادیو میآید. روی ایوان کوتولهمان نشستهام. فریادهای تظاهر کنندگان از آنسوی دیوار و صدای رادیو از توی اطاق در سرم میپیچند. کفشهایم را در نمیآورم، سرم را بداخل اطاق برده و در ایوان را نیمه میبندم. ربط بین قطعات پیام شاه برایم دشوار است؛ بیصبرانه منتظر حرف تازهای از او هستم!
ماه آبان پس از چهل سال تکرار شد. در همان دوران که حاکم قبلی کشورمان به جوانان گفت «پیام انقلاب شما را شنیدم» و تغییرات در راه است. بیش از۴۰ سال از زمانیکه شاه آن پیام را فرستاد میگذرد. همچون همامروز، آن پیام، آنروز هم مخالفان و موافقان بسیاری داشت. اما پیامی بود که در یک جمله هویدا شد و ماند: پیام ملت شنیده شد و تاکیدی بر آن، که «انقلابی»ست. اما، حاکم امروز به انقلابیون میگوید که شما اشراری بیش نیستید و همین است که هست. تفاوت برخورد با این پیام، در آبانماههای دردمند، تفاوت عجیبی است!
امروز بد نیست بار دیگر جوانان ما که آمادهی مبارزه در ماههای آینده، در کف خیابانها، با رژیم جمهوری اسلامی هستند، این پیام را بشنونند و بهتر است که بخوانند. این قیاس بین رفتار و گفتار دو حاکم، از این رو ضرورت ندارد، که بگوییم شاه خوب و خامنهای بد است! این قیاس و برآمده، سالهاست بر زبان عام و خاص میچرخد. می فهمیم که دنیایی دیگر، کشوری دیگر، و در خیابانهایمان، فرهنگی دیگر فریاد میزنند. اما، این قیاس، ما را با خامنهایچیها و بویژه در خارج از کشور، از قبل هم آشناتر میسازد. ما را با تبار پهلویها هم آشناتر میسازد.
فریادها و دودها
امروز که ملت درماندهتر میشود: روزنامهای در اختیارش نیست، رادیویی از خود ندارد، تلویزیون کشورش یکسویه میگوید، چگونه باید از دردش بگوید؟ راهی جز فریاد و دود هست؟ اگر منی که در اروپا زندگی میکنم، قربانی تبعیض شوم، و صدایم را کسی بازگو نکند! و حتی نگذارند در گوشهای از شهر داستان آنچه بر من رفته است را بر پارچهای نوشته و به رهروان بنمایانم، آنگاه چه خواهم کرد؟ فریاد و دود را به همه شهر خواهم رساند!
آتش زدنهای لاستیک و ماشین و موتور بسیجیها بدست انسانهای محروم و زیر چماق استبداد، تنها راه ارتباط با دیگر انسانهای شهر است؛ که شنیده شوند و دیده شوند. بسیار در عجبم از لفافههای آزین شده و یاوههای آنهایی که این روزها «خشونت» را محکوم میکنند و یا هشدار میدهند. آنهم چه کسانی، آنهایی که همیشه یا خون خواستهاند یا شمشیر! رنگشان سیاه یا سرخ بوده و هست. بیشرمانه، واژههای « اما و اگر» را در لای گلیم چرکین افکارشان، به زیر بغل میزنند و بر سر بازار، سفره پهن میکنند و همصدای خامنهای از شرارت تبری میجویند. یادمان میدهند که «اگر میتوانیم یقهی ترامپ را بچسبیم»! ۴ سال هم نیست که ترامپ آمده، ۴۱ منهای ۴ میشود ۳۷!
زشتی رفتار سیاسی، تعفن افکار و داوریها، قباحت عجوز هرزخندها، این روزها بیداد کرد. یاوران و وامداران حاکم امروز در داخل و خارج، «دین» خود را به ملت ادا نمودند!
اما، جسارت، مواضع محکم و تاکید بر حقانیت مبارزهی آبانماه ملت ما، باز تکرار شد. فرزند حاکم دیروز، پیام خیابان های آبانماه را باز هم شنید.
این شورشها ادامه دارد. تاریخ را، انسانیت را، بدان و خوبان را، در روزهای و شبهای آتی میهن، باز خواهیم شناخت.
تحلیل/نقطه
۲۳ نوامبر ۲۰۱۹