روزنامهی رویترز چند روز پیش خبری را از سوی نزدیکان رهبر جمهوری اسلامی ایران انتشار داد. تنی چند از نزدیکان رهبر، علی خامنهای، اطلاعاتی سری را به این روزنامه رساندهاند که حکایت از دو روایت دارد. روایت اول اینکه خامنهای دستور سرکوب شدید معترضان را صادر و مکفی دانسته است و حاصل این سرکوب نزدیک به ۱۵۰۰ کشته است که مقامهای امنیتی ایران از آن خبردارند و این رقم، رقم اعلام شده از سوی سازمان ملل را نزدیک به ۳۳۰ نفر بود کاملا کم نشان میدهد. اگر به تعداد شهرهایی که در اعتراضات آدرماه صحنه درگیری مردم با نیروهای انتظامی شدند بنگریم، نزدیک به ۱۰۰ شهر باید در این درگیریها شرکت یافته باشند و اگر در هر شهری در طول آن چند روز ۱۰ نفر هم کشته شده باشند رقم رویترز کاملا طبیعی مینماید.
اما خبر رویترز از روایت خشم و برآشفتگی خامنهای هم خبر میداد. به گفتهی این چند راوی و خبرسان که یا در زمان خشم خامنهای حضور داشته و یا اینکه نقل قول شنیدهاند، خامنهای از اینکه کلیپهای آتش زدن بنرهای خودش و انگشتر خمینی را میبیند بسیار خشمگین میشود و دشنام میدهد و خواهان برخورد شدیدتر میشود.
چنانچه این خبر دوم صحت داشته باشد، علی خامنهای دست به تظاهر و نمایش در میان نزدیکان و فرمانبرداران معتمداش زده است. این ظاهرنمایی خامنهای هم کاملا دلیل دارد.
چشمان اطرافیان
اگر، اگر خامنهای در طول ۱۰ سال گذشته، ماهانه و یا حتی فصلی یک مقاله از مقالات منتشره در خارج از کشور را که بازتابی از نفرت و دوری مردم از او را داشتهاند، خوانده باشد، خشماش نمی تواند تازگی داشته باشد. بلکه این خشم بسیار قدیمی است. اگر خامنهای چند بار چشمهایش از سال ۸۸ تاکنون شعارنویسیهای روی دیوارها و «مرگ بر خامنهای» را خوانده باشند، خوب میداند چه خبر است و خشماش تازگی ندارد. اگر خامنهای سخنان امثال محمد نوریزاد و حشمتالله طبرزدی را یکبار هم شنیده باشد، خوب میداند چه جریان فکری در میان بخشی از نخبگان و مبارزان علیهی او در جریان است و دربارهی او چگونه میاندیشند و بارها خشماش را قورت داده و یا اینکه فریاد کشیده است.
پس چرا اکنون اخبار را به بیرون درز میدهند که او خشمگین است؟ چرا او باید اینبار اینقدر خشمگین شود؟
دلیل نخست این است که اعتماد خامنهای به اطرافیاناش شکاف برداشته است. دیگر در چشمان اطرافیان و سرداران سپاهاش اعتماد و پایمردی سابق را نمیبیند. کهنسالی او مقولهای است که یادآور رییس سالخوردهی گلهی گرگهاست. این «پیر» تا کجا و چقدر ارزش ایستادگی و دفاع دارد؟ آیا فرزندش به از او نیست؟ آیا رییسی به از او نیست؟ آیا پافشاری او بر دشمنی با آمریکا از حد و اندازهی معقول سیاست نگذشته است؟ آیا سوریه و عراق و یمن و فلسطین برای مذاکره با آمریکا اینگونه سماجت کور دارند؟ این پرسشها اطراف شخصیت بیمار و خودشیفتهی این پیر ۸۰ ساله را گرفته است. همانگونه که دور و بر خمینی کهنسال نیز پر پر میزد تا او را به بستر بخوابانند و «تصمیم» را از میان دستهای او بیرون آورند. خامنهای از روی ترس، به اطرافیاناش نهیب میزند که من خشمگین هستم – از کوره در میروم – و با من باشید! او تهدید میکند که خطاهای در راه را نمیبخشم. تصفیهی سرداران سپاه از هم اکنون آغاز شده است. خامنهای ابدا دوست ندارد نشانههایی از کنارگذاشته شدن خودش را ببیند و زنده شاهد فرمانهای رهبر بعدی باشد.
مردم قدرنشناس!
خامنهای از مردم هم میترسد. بنا را بر خشونت میخواهد بسازد و تا آنجاییکه دونالد ترامپ از کاخ سفید برود، کشور را مستحق سختترین خونریزیها میداند. ندا میدهد – و چه بسا این سه خبررسان به رویترز – پیام میپراکنند که ما آمادهی قتل عام هستیم. عمر طولانی خامنهای ماهها و سالهای سختی را برایش رقم میزنند. او براستی همچون گرگ زخمی از درون و از عراق و لبنان و روسیه به وحشت افتاده است. بی شک در ماههای آتی با رفتاری تند و سختگیریهای بیشتر او روبرو خواهیم شد.
خامنهای هیچ راه فراری هم ندارد. حتی مذاکره با آمریکا هم چارهی درد او نیست. او کشوری ساخته است که مدیرانش دزد، خائن، بیرحم و زشتکارند. او مامورانی به خارج گسیل داشته است که بگویند او آزاده است. اما هر روز چهرهی استبدادی و کورذهن او بیشتر رنگ می گیرد. این مدیران نالایق و آن مجیزگویان بیوطن، دیگر او را ناجی نخواهند بود. نه در داخل و نه در خارج، خامنهای نشانی از برونرفت از این منجلاب استبداد مذهبی و فساد مافیایی نظامی را نمیبیند.
برای خامنهای کفایت میكرد که ایران، افغانستان شود. کفایت میكرد که او در کاخش و سپس مجتبی در همان کاخ سلطنت کنند و مردم ایران در فقر و بدبختی فرو روند. برای او کفایت میکرد – اینقدر از سیاست همچون رهبرش خمینی میفهمید – که چند میلیونی دستبوس تملقگو در داخل و چند صد ستایشگر لابیچی در خارج داشه باشد. اما نشد! مردم ایران به این ذلت تن نمیدهند. جهان به این لاشهدانی که خامنهای برای خاورمیانه بهترین میدید، تن نخواهد داد.
وای بر آنروزی که فریادهای ستایش مردم از رهبری جدید، که از دید و به شهادت خود خامنهای، رضا پهلوی، فرزند شاه فقید است، خیابانهای تهران و شهرها را در برگیرد. آنروز خشم خامنهای اگر ملکالموت بر سینهاش ننشسته باشد، دیدنی و شنیدنی است. آنروز خواهیم دید او دربارهی مردم چگونه میاندیشد.
تحلیل/نقطه
۲۵ دسامبر ۲۰۱۹