توافق اول: دردناکترین مسئله اینجاست، از آنجاییکه بانیان جنگهای نیابتی با دولت مرکزی و یا بخشی از آن به توافق رسیدهاند، بر سر یک مهم با دولت مرکزی هم عهد میشوند و آن اینستکه دولت مرکزی آن کشور آسیب نبیند و فرو نریزد. به بیانی، پیشاپیش توافق میكنند که حتی اگر دولت مرکزی از سوی مردم رد شد و مقبول نبود، بانی جنگ نیابتی حامی دولت باقی خواهد ماند.
جنگهای نیابتی
قاسم سلیمانی به فاصلهی نه چندان زیاد پس از اینکه علی خامنهای برای او آرزوی شهادت کرده بود، شهید شد (بخوانید کشته شد). سخن و جدل و تحلیل پس از مرگ او مدتی جریان خواهد داشت، اما اگر تبادل تلافیها بین جمهوری اسلامی ایران و آمریکا به جنگ و درگیریهای بزرگ نینجامد، حرفها و قضاوتها، امروز، مهم نیستند. بدنبال طرح و اجرای جنگهای نیابتی قاسم سلیمانی، حجم قربانیان بیگناه در سوریه، عراق، یمن و ایران آنچنان بالاست که قضاوت دربارهی کسی او کار دشواری نیست.
جنگهای نیابتی یا کشاندن جنگ به میان خانهها و کوچههای مردم قبلا نیز از سوی سازمانهای چریکی و مسلح تمرین شده بود. از جمله در کردستان ایران، در اسپانیا و ایرلند از اینگونهها را دیده بودیم. اما اینکه قدرتهای اقتصادی و سیاسی یک حکومت برای رسیدن به مقاصد خودش از اینگونهها بهره جویند و در سطحی اینچنان وسیع و ویرانگر امکانات مادی میلیادری و سلاحهای در حد زرادخانهها و مهمات نظامی یک حکومت را در اختیار شورشیان و چریکها قرار داده و آنها را تربیت و بزرگ نماید، امری کاملا هم از لحاظ کمی و هم از لحاظ کیفی جدا است. در طول چند دههی گذشته جمهوری اسلامی ایران و عربستان صعودی در این زمینه میخواستند گوی سبقت را از هم بربایند، اما عقلانیت موجود در حکومت عربستان، آنها را هشیار نمود که پای خود را آرام آرام عقب بکشند و کمتر در این زمینه هزینه نمایند. در عراق نیز بازماندگان حزب بعث عراق آنقدر به اقدامات تروریستی ایثارگرانه ادامه دادند تا داعش از میان آنها توانست با مشاورت و تایید دولتهای خارجی بیرون آید.
آمریکا نیز در افغانستان برای ساختن نیروهایی مبارزه با شوروی اقدام به ساخت گروهای مسلمان تندرویی نمود که فرزند آنها القاعده، با پشتیبانی عرنستان سعودی بود. سپس پاکستان نیز به تولید طالبان در افغانستان دست یازید. بی شک همهی این نوع ایجاد گروهکها و سازمانهای بومی برای مقابله با نیروی خارجی و یا داخلی، در پایان به ضرر مردم بیگناه آن کشورها تمام خواهد شد. در جنگ دو کره جنوبی و شمالی نیز بخش زیادی از آن جنگها با نیابت از سوی شوروی و آمریکا سر و سامان داده شدند.
ویژگیهای این جنگ «نیابتی» چه است و چه چیزی آنها را از جنگهای «چریکی» مجزا میسازد؟:
۱. با اجازه و توافق بخشی و یا کل حکومت یک کشور صورت میگیرد و کنترل آن منوط به تماس با ردههای بالای سیاسی است
۲. چمدانهای پول از سوی لولههای نفت قدرتهای صادرات نفت جهان و دولتهای مقتدر و ثروتمند روان است
۳. بهرهبرداری از تجارب جنگی و امکانات ارتشی که یک حکومت در اختیار دارد و بسیار وسیع و به روز است
۴. حاصل و استفاده از تبادل اطلاعات با ارگانهای امنیتی کشورهای جهان است
۵. امکانات آموزش نیروها بدون مخفیکاری و در فضاهای کاملا نظامی روی میدهد
۶. حجم و آتش و خسارات ناشی از عملیات مزدوران جنگهای نیابتی دولتی بسیار مرگبار هستند
۷. جمع و جور کردن و پایان دادن به این جنگها، تقریبا کاری ناشدنیست مگر اینکه اجماع مردم آن کشور، حکومت کشور میزبان و یا بانی جنگ نیابتی را مجبور به آن کار گرداند
اگر منصفانه بیاندیشیم، هر کشوری که قدم به استفاده از جنگهای نیابتی بگذارد، صحه و تایید بر این واقعیت تلخ دارد که بسیاری از انسانهای بیگناه در آتش این جنگها باید بسوزند تا وزنهی سیاسی بسود اهداف بانیان جنگ نیابتی بچرخد.
توافقهای سیاه و مرگبار جمهوری اسلامی
دو توافق – ایفای نقش – پشت پردهی بسیار زشت در میان بانیان جنگهای نیابتی روی میدهد:
توافق اول: دردناکترین مسئله اینجاست که از آنجاییکه بانیان جنگهای نیابتی با دولت مرکزی و یا بخشی از آن به توافق رسیدهاند، هم عهد بر سر یک مهم میشوند و آن اینستکه دولت مرکزی آن کشور آسیب نبیند و فرو نریزد. به بیانی، پیشاپیش توافق میكنند که حتی اگر دولت مرکزی از سوی مردم رد شد و مقبول نبود، بانی جنگ نیابتی حامی دولت باقی خواهد ماند. آنچه که بین جمهوری اسلامی ایران با سوریه و عراق روی داد.
توافق دوم: در شرایطی روی میدهد که بانی جنگ نیابتی مخالف دولت مرکزی است و تا فروپاشی دولت مرکزی دست از ایجاد تنش و جنگ برنخواهد داشت. همانند آنچه بین جمهوری اسلامی ایران و حوثیهای یمن روی داده است.
جمهوری اسلامی ایران، در قالب هر دوی این توافقها، اکنون در چهار کشور خود را کاملا درگیر جنگهای نیابتی کرده است: عراق، لبنان، سوریه و یمن. جالب اینجاست که بخشی از هموطنان ما، بخشی از «روشنفکران» ما، بخشی از ایرانیان تحصیلکردهی غرب و اساتید ایرانی دانشگاههای غرب نیز پشتیبان کامل، تلویحی و یا صوری این عملیات هستند. آنها امروز قاسم سلیمانی را «قهرمان» میدانند؛ به بیانی، اینها این منطق و اصل را میپذیرند که سیاست، اجازهی اتخاذ هر روشی را به ما میدهد تا «دشمن» را منکوب ساخته و شکست دهیم – پس باید از این سیاستهای جمهوری اسلامی دفاع نمود!
تا اینجای قضیه بحث بی سرانجام مینماید. (هر چند که اینگونه هم نیست و میتوان بر مبنای رفتار کشورهایی در قد و قوارهی ایران (و نه روسیه و چین و آمریکا) با دیدگاه منطقی بدانجا رسید که رفتار جمهوری اسلامی کاملا دور از عقلانیت و به ضرر منافع مردم ایران بوده است) اما این گروه بالا، «بخشی» که ذکر شد، متاسفانه عشق به انتقام از شاه، آمریکا و اسراییل در دل و پنبه در گوش دارد.
خودکشی تدریجی
اسراییل از مدتها پیش حملات خود به نیروها و مهمات و اردوگاههای نظامی ایران در سوریه را آغاز کرده بود. در عراق نیز دست به عملیاتی زد. چرا جمهوری اسلامی سکوت کرد و تنها شعار داد؟ چرا این همه سرداران و سربازان سپاه پاسداران که در سوریه بدست اسراییل کشته شدند، ارزش عزای عمومی نداشتند؟ پاسخ آشکار است: زیرا اسراییل را جدی نمیگرفتند. اما آمریکا را نمیتوان جدی نگرفت. با شرایطی که دور از پیش بینی نبود و پیش بینی میشد اکنون رو بهرو شدهایم. علی خامنهای باید اینک برای خود نیز مرگ با «عزت» را آرزو نماید. زیرا روزهای سختی را برای خودش و ملت ایران رقم زده است. نبود هاشمی رفسنجانی و بی عرضگی خاتمی و روحانی نیز مزید بر مشکلات امروز کشور است. این باتلاق جنگهای داخلی سرانجام همه عاشقان کور قدرت را خواهد بلعید.
چند «بماند» را، که به مذاق خیلیها خوش نمیآید، بنگاریم و سپس برویم سراغ جمهوری اسلامی ایران و در اصل شرایط میهنمان ایران.
- بماند که چند هزار برابر آن پولی که باید به «کولبرهایمان» داده میشد در این چهار کشور صرف شد
- بماند که چه خرافات و افکار زشتی (سگ حرم زینب) در عوام کاشته شد تا این سیاستها تقویت شوند
- بماند که چه چهرهی مخوف و بیمنطقی را جهان از ایرانیان و مسلمانان در خاطر سپرد
- بماند که چه حیف و میلهای فراوانی در جیب روسیه و چین قرار گرفت تا دشمن آمریکا بمانیم
- بماند که چه بی بندوباری و شلختگی اقتصادی را به مملکت تحمیل کردند تا بتوانند پول و امکانات را به این چهار کشور برسانند
- بماند که چه تبعیض مرگبار و ترسناکی را به خوزستان و سیستان و بلوچستان روا داشتند
- بماند که چه بی تفاوت به افزایش سالانه تعداد حاشیهنشینان کشور نگریستند تا به ۲۰ میلیون رسید
- بماند که ایران را با دزدیدن هزینههای عمرانی و توسعه دچار بهران زیستمحیطی ترسناک گردانیدند
اما، آیا حاصل این جنگهای نیابتی به امروزش میارزید؟ اگر از عاشقان شهادت بپرسید بی شک جوابشان «آری» است، ولی مغزهای پراگماتیک ملایان با این پرسش، انگشتی به دهان خواهند برد. ایران در شرایط یک تنگنای بیسابقه قرار گرفته است. مردم هرگز به اندازهی امروز از رژیم و نظام دور و متنفر نبودهاند. بودجهی سال آینده ی دولتی کاملا نمایشی است. این بحران لاجرم بود و نظام در یک باتلاق سیاسی قرار میگرفت. دیر یا زود قرار میگرفت. ایران باید میدانست که سیاستهای دموکراتهای آمریکا ابدی نیست و جهان این شرایط را درازمدت تحمل نخواهد کرد. هم عربستان هم ایران باید سر جایشان بنشینند و ادای ابرقدرت در نیاورند که ابرقدرتها تنها سلاح ندارند بلکه توان اقتصادی بالایی دارند. امروز دیگر دیر است. جمهوری اسلامی راهی جز ادامهی این خودکشی ندارد.
امروز خامنهای، سردار بزرگ این جنگهای نیابتی را از دست داده است. ملت ایران چه را از دست داده است؟
تحلیل/نقطه
۴ ژانویه ۲۰۲۰
تحلیلهای مرتبط: