مردم در روزهای ۲۱ و ۲۲ دیماه باز به خیابانها ریختند. اینبار، فاصله اعتراضات مردم با کشتار قبلی از سوی رژیم، بسیار کوتاه تر از آنچه بود که پس از جنبش سبز روی داد. آبانماه تا اواسط دیماه، چیزی کمتر از دو ماه! مردم به صراحت دارند میگویند برای رویارویی با رژیم در «کف خیابان»، که جای تعیین کنندهی حاصل مبارزات (بخوانید نبردهای) مدنی و اجتماعی و فردی مردم با رژیم است، آمادهاند.
قاسم سلیمانی رقیب آیتاللهها
قاسم سلیمانی را کشتند. قدرت و هژمونی یکی از مهرههای متخصص رژیم جمهوری اسلامی در ایجاد تنش در چند کشور همسایه و لبنان و سوریه، ساقط شد. مردیکه بیشک خود را مدیون ملاها نمیدید و آنها را مدیون خود می دانست و به حق هم همینطور است، با یک سناریوی مخفی و ناروشن حذف شد. از آنجاییکه مبنای آرمان و ایدهی اصلی انقلاب اسلامی ایران، طبق و ساخته بر نظریه و یا دکترین سیاسی «ولایت فقیه»، صدور انقلاب اسلامی ایران به کشورهای عربی و مسلمان بود، بدنبال دو رویداد سیاسی- اجتماعی در ایران و کشورهای مورد نظر انقلابیون، «قاسم سلیمانی» به قهرمان بلامنازعه جمهوری اسلامی ایران تبدیل شد. این دو رویداد، یکی افتادن جمهوری اسلامی به درون جنگ ایران و عراق بود و اینکه در این جنگ جمهوری اسلامی بازندهی اصلی بود، زیرا به اهداف بلند مرتع و بزرگ خود نرسید. دیگری عدم استقبال مردم کشورهای مورد نظر جمهوری اسلامی از انقلاب اسلامی ایران و طرح سیاسی ولایت فقیه بود. این دو شکست، جمهوری اسلامی را بویژه با خصلتهای ولی فقیه دوم و یار غار او، یعنی علی خامنهای و اکبر هاشمی رفسنجانی، که رهبری انقلاب را پس از روح الله خمینی بدست گرفتند، به سمت جدیدی برد که اهداف و سابقهی مبارزات سیاسیشان با این سمت جدید، سازگاری فراوان داشتند. صدور انقلاب از راه ایجاد نیروهای شورشی در عراق پس از صدام حسین با ۱) حداکثر توان حمایت مالی از سوی جمهوری اسلامی و ۲) تربیت شورشیها با اتکا به تجارب جنگ هشت ساله که توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، باید گسترانیده میشد. در این استراتژی جدید که بر سر آن، رهبران سیاسی و نظامی جمهوری اسلامی، یکروزه هم به توافق نرسیدند و بالا و پایینهای سیاسی زیادی را پشت سر گذاشتند، تاکتیکهای کسی چون قاسم سلیمانی بسیار کارآمد شد. به بیانی اگر ما استراتژیها را طرح های روی میز بدانیم و تاکتیکها را گستردن و اجراکردن استراتژیها ببینیم، انقلابیونی چون قاسم سلیمانی مردان میدان عمل بودند و هستند. آنها میتوانستند از یکدیگر در خفا بپرسند که: «منبر نشینها چه نقشی با دست و پاهای نرم خود در یافتن و خریدن هوادار در کشورهای مسلمان منطقه داشتند؟ و پاسخ کاملا واضح است: هیچ!» زیرا وقتی طرح صدور دکترین سیاسی ولایت فقیه شکست خورد و ارزشهای ملایان عمامهبهسر ایران، در بین مسلمانان کشورهایی که پایگاه صدور انقلاب بودند، خریداری نداشت، آنوقت این سرداران و سپاهیان بودند که به میان آن مردم و مبارزین رفتند، در نزدیکی انفجارات و درگیریها با آنها نشستند و چای نوشیدند و همگرایی را تولید کردند. کاری که هرگز ملا نکرده است و اگر هم کرده نمایشی بوده است.
بنابرین این تحلیل، یا فرود از میان آسمان به زمین محکم، شاید زمانی پوست و استخوان یابد که سناریوی حذف قاسم سلیمانی و دیگر سپاهیانی که دارای جایگاه کاریسماتیک و جذابی برای انقلابیون و امت هستند، با نظر شخص خامنهای و بیت بوده است. حتی آنچه که دونالد ترامپ طرح تروریستی جدید سلیمانی نامید و آنرا توجیهی برای کشتن او دانست نیز در هالهای از ابهام قرار دارد.
انتقام سخت مجازی
پس از مرگ او، ملایان و سپاهیان تحت فرمان آنها، یک موشک پرانی ساختگی، که اگر قاسم سلیمانی زنده بود، ابدا با آن توافق نشان نمیداد، ترتیب دادند و رقم کشتگان سربازان آمریکایی را نخست ۸۰ و سپس از دهان آمنه سادات ذبیحپور، «گزارشگر»، به ۲۷۰ رساندند. تاکنون هیچ خبرگزاری معتبر جهانی از کشته شدن عراقیها و یا آمریکاییها در این عملیات موشک پرانی جمهوری اسلامی سخن نرانده است. آنسوی این جریان هم را باید دید: به گفتهی خبرگزاری و گزارشگران جمهوری اسلامی، یا ۸۰ یا ۲۷۰ سرباز آمریکایی مردند. آیا این ممکن است که خانوادههای آنها و وکلای طماع آمریکایی و دموکراتهای هوچی صدایشان هم در نیامد؟ آیا ممکن است که از چنین حربهی مهمی علیه دونالد ترامپ استفاده نشود؟ حتی اگر رویهی بهرهبرداری سیاسی از این مسئله را نادیده بگیریم، آیا در فضای رسانههای آزاد آمریکا ممکن است که این اخبار با سیاهکاری و تهدید و رشوه نابود شوند؟ باید گفت که غیر ممکن است.
سپس، برخورد آمریکاییها و عراقیها با این حملات موشکی جمهوری اسلامی نیز جای تامل داشت. دونالد ترامپ بار دیگر نشان داد که با اینکه سابقهی چهار سالهی کارش در کاخ سفید بسیار هم دارای دستاوردهای خوب است، اما همچنان نشان میدهد که نه تربیت شدهی میدان جنگ و دیسیپلین ارتش است و نه آموزشهای لازم سیاسی را در درون یکی از دو حزب بزرگ آمریکا پشت سر گذاشته است. برخورد او با این حملهی ایران، کاملا نشان داد که تبانی در پشت پرده بوده است. ترامپ شاید میخواست بگوید که جمهوری اسلامی ایران به چه تبانی سخیف و دست پایینی تن داده است، اما با اینحال یک ضربهی سیاسی برای دولت آمریکا نیز در این میان رد و بدل شد.
چشمهایی که خشک نمیشوند
روزگاری، از چند صد سال پیش تا به همین اواخر، ملایان شیعه از در و دیوار ملک ایران، آرزوی بلایا و فجایع داشتند. آرزو میکردند هر روز ایران چون روزهای ماه محرم شود. مردم در غم و سوگ عزیزانشان راهی مسجد و تکیهها و هیئتهای مذهبی شوند، سیاه بپوشند، آرایش نکنند، دست به دامان خدا و ائمه شوند. برای ملایان، هیچ چیز، در حکم زیرساختی برای تحکیم جایگاه اجتماعیشان در بین عوام، بهتر از غم و سوگواری نیست.
اما اینروزها، یقین داشته باشیم که وضع فرق کرده است. از مرگ پاشایی خواننده گرفته تا سقوط هواپیمای اوکراینی، هر خبر غمانگیزی، برای ملایان، آیتِ وحشت است. زیرا میدانند که نفرت و خشم مردم از اجرا و مدیریت حاکم بر کشور بیشتر میگردد. میدانند بهتر است که مردم با چشمهای تر در خیابانها نباشند. ملایان خوب میدانند که چگونه چهار چنگولی حبل پوسیدهی حکومت و قدرت را در دست دارند. اما راه فراری ندارند. طناب پوسیده، امکان رفتن را نمیدهد و زمین نیز پر از تیغهای سخت انتقام است.
نکتهی جالب اینجاست که غم و حزن در چشمان و خشم گلوی خراشیدهی سوگواران فاجعهی هواپیما، بسیار گیراتر و بزرگتر از آنچه بود که در میان سوگواران قاسم سلیمانی دیدیم.(باید در تحلیلی به این رویدادِ شرکت مردم در مراسم عزاداری سلیمانی پرداخت که مردم مقصر نیستند).
یک هواپیمای مسافربری مورد حملهی موشک سپاه قرار گرفت. آنقدر سران حکومت هول شدند که زود به رییس سازمان هوایی کشور گفتند: «دروغ اول را تو بگو!». او هم گفت. بعد هم با لودر زمینهای منطقهی فرود هواپیمای اوکراین را زود صاف کردند. سپس ساعاتی بعد گفتند اشتباه از پدافند سپاه بوده است: «اشتباه انسانی بوده و از تکنیک پیشرفتهی سپاه – روسیه – نبوده است». رهبر هم همدردی نمود. اما بر روال عرف سیاسی جهان، عذرخواهی ننمود. نمیدانم تا به حال اصلا خامنهای عذرخواهی کرده است یا نه؟
مردم اما در روزهای ۲۱ و ۲۲ دیماه باز به خیابانها ریختند! اینبار، فاصله اعتراضات مردم با کشتار قبلی از سوی رژیم، بسیار کوتاه تر از آنچه بود که پس از جنبش سبز روی داد. آبانماه تا اواسط دیماه، چیزی کمتر از دو ماه! مردم به صراحت دارند میگویند برای رویارویی با رژیم در «کف خیابان»، که تعیین کنندهی حاصل نبردهای مدنی و اجتماعی و فردی مردم با رژیم است، آمادهاند.
سیگنالهای که رژیم میفهمد
آنچه که در بالا بدان اشاره شد، حکایت پیامهایی است که از درون به رژیم میرسد و شاهد رشد آنها است. رژیم گمان و باور دارد که با ترفندها و سیاستهای کهنه و سوختهی خود از این مرحلهی پر بحران نیز «شاید» همچون چهل سال گذشته، بی بلا بگذرد. اما بیم اصلی از سوی نفرت و خشم مردم است که دقیقا قلب رژیم را نشانه رفتهاند.
پیامها و سیگنالهای دلالتی که از سوی آمریکاییها فرستاده میشود نیز مدام قویتر میشوند و رژیم نمی تواند انکار کند که آنها را میشنود. در روزهای اخیر دونالد ترامپ و مایک پمپئو با صراحت گفتند که اهداف بعدی برای حملهی از سوی آمریکا پالایشگاههای ایران خواهند بود. این صراحت در گفتار، دقیقا در راستای همان فشار اقتصادی بر حکومت است، یا همان «نیروی خارجی» که مردم را به نبرد و پیروزی در برابر رژیم آیتاللهها بکشاند. دیروز باز هم تحریمها افزایش یافتند.
ترامپ در شرایطی متفاوت از چین و روسیه و اروپا میخواهد که از برجام خارج شوند. هرچند که اتحادیه اروپا پریروز باز هم بیتفاوت به خواست مردم ایران، در حمایت از جمهوری اسلامی و با اتفاق نظر برجام را پیمانی معتبر دانست، اما بر هیچ کس پوشیده نیست که شرایط ایران و بویژه تپشهای سنگین قلب خفتهی انقلاب را نمیتوان ندید و نشنید. هیچ امیدی به امکان ادامهی حیات جمهوری اسلامی در قالب و کالبد سیاسیاش نیست. بنابرین، چرخش اروپا به سمت آمریکا دور نخواهد بود. مگر اینکه جمهوری اسلامی دست به یک حرکت تازهی بهبود دهنده هم در روابط خود با آمریکا و هم در شرایط داخلی بزند. میتوان گفت که بدیلهای کشاندن ایران به سر میز مذاکره مدام قویتر از قبل میشوند. تلاش ترامپ این هم هست که این سه قدرت سیاسی، و در سطح بینالمللی ایران را بر سر عقل آورند که ادامهی این راه کاملا به ضرر رژیم است و باید تغییر رفتار دهد.
این پرسش هم در برابر جهان وجود دارد که آیا باید به خاطر «سیاست دونالد ترامپ» تن به این خواست بدهیم و ایران را برای عقد مذاکرهی جدیدی بر سر میز بیاوریم؟! پاسخ از سوی ترامپ و طرفداران او در داخل و خارج از آمریکا بسیار شفاف است: تا زمانیکه جمهوری اسلامی ایران دست از جنگهای نیابتی، دشمنی با آمریکا و نقض امنیت در منطقه بر ندارد؛ آری باید به خواست آمریکا تن در دهید!
تحلیل/نقطه
۱۲ ژانویه ۲۰۲۰