در تویتر ویدئویی کوتاهی پخش شده است که منسوب به زینب موسوی است. با عنوان زینب موسوی یا امپراطور کوزکو انتشار یافته است. در این توئیت زینب موسوی از ریزش سنگین و یکبارهی اعتمادش میگوید و توصیف میكند که چقدر ریزش اعتماد سخت است. او خود را قربانی نمینامد، اما قربانی میبیند و در پی فرار از آواری است که بر سرش ریخته و او را بیدار کرده است.
امثال این جوان در ایران زیاد باید باشند. جوانانی که متناسب با
.فرهنگ خانوادگی،
.مناسبتها و روابط اجتماعی،
.باورهای مذهبی و
.امکاناتی که در اختیارشان است
خواسته و ناخواسته، نسبی و یا مطلق، آغشته و یا مطهر، جزو باورمندان به انقلاب، سران حکومت، ایدئولوژی حاکم بر حکومت و جهان بینیی که ملایان ساختهاند، هستند. اما به مرور زمان به دکوراژه و یا «دلسردی» فکری خواهند رسید. نحوهی برخورد با این یاس نیز، باز بستگی به همین عوامل بالا دارد.
اما مهمترین عامل که نادیدنیست و با قدرت در کارکرد مغز جوانان تخریب ایجاد میکند، باورهای ایدئولوژیک و مذهبی است. اگر زینب را در کنار جوانانی که به سازمان مجاهدین خلق و یا سازمانهای مبازرین کرد باور سخت دارند، قرار دهیم، جدا از اینکه وجه تمایز و سمت نگاه سیاسی آنها به مسائل از هم بسیار دور است، اما دارای ویژگیهای مشترک هم هستند که حاصل «تلقین» و یا «شستشوی مغزی» است. از آنجاییکه در زمان ما و با توجه به امکانات دریافت آگاهی و تماس با رسانهها امکان شستشوی مغزی بسیار کمتر و خردتر از گذشته است، روی بحث را باید متوجه مقولهی تلقین نمود.
تلقین و یا به زبان انگلیسی «indoctrination» از ابزارهای قدیمی آموزشی است که در بسیاری از کشورهای جهان صدهها مصرف داشته و هنوز نیز در جهان ما از آن استفادهی «ابزاری» میکنند. تلقین، روشیست که به بستن بخشهایی از قدرت تحلیل جوان میپردازد. تلقین نمیگذارد جوان بتواند در آزادی و بدون هراس به پرسشهای تولید شده در فکرش ادامه داده و آنها را مطرح نماید. تلقین، پرسشهای مشخص و پاسخهای مشخص را قبول دارد و پرداختن به غیر از آنها را، اتلاف زمان و انرژی میداند. به مرور زمان این شگرد که پیگیر و طبق برنامهی آموزگاران روشهای تلقینی است، ذهن جوان را از پویایی و پژوهش دور ساخته و او را خسته میکند. او بسته به شخصیت و توان روانی خود، زود یا دیر در برابر این کنکاش و ستیز مداوم و نابرابر، خسته میشود. به بیانی، تلقین اجازهی و امکان تفکر سیستماتیک را میدهد اما اجازهی تفکر ناقد و تحلیلی را نمیدهد. این روش سیستماتیک که امروزه در کشورهای مدرن جهان کاملا منسوخ است اینگونه کار میكند که: به شاگرد، ۱) نخست تلقین میشود که آموزگار هر چه میگوید درست است. سپس ۲) تلقین میشود که احترام آموزگار واجب است. و سرانجام، ۳) شرط گذاشته میشود که تخطئی از این دو اصل، مجازات را در پی دارد.
یکی از بهترین مثالها برای بازبینی تلقین، تلقین «عشق» روزمرگی، از سوی پدر و مادر به فرزند دخترشان است. آنها که فرزند خود را خلاف میل فرزند و با کسی که او دوست ندارد به درون زندگی زناشویی هل دادهاند، با رد و اکراه «عشق رمانتیک»، به او اطمینان میدهند که با مرور زمان او عاشق شوهرش خواهد شد. مثالهایی عینی از خود و دیگران میآورند که این سه عشق، عشق به زندگی زناشویی، عشق به خواست پدر و مادر و عشق به «مادر شدن»، بسیار کلانتر و زیباتر از عشق رمانتیک هستند.
این پدر و مادرها، در عمل بخشهایی از مغز فرزند خود را به مرور زمان وادار به کُلّاپس و یا محرومیت از آن بخشها میکنند. بخشی که میتوانند با دریافت و پرورش عشق رمانتیک راستین، در شخصیت فرد آثار بسیار مفیدی داشته باشد، غیر فعال و ترد میشود. در روزمرگی و در هماغوشی از برابر چشمها دور میگردد و در خیال هم سوزانده میشود. بدین ترتیب، بخشیهایی از مغز که حق خود میدانند در برابر پرسشهای بزرگ زندگی و ناملایمات از خود کمک گیرند و متکی به آموزههای دیگران نباشند، کاملا و آرام آرام به فراموشی سپرده میشوند تا شاید روزی طغیان نمایند.
والدین و آموزگاران روشهای تلقینی، بخش زیادی از سواران فکر پویای انسان را با تکیه بر احساسات و ترس، گویا بیهوش میسازند و سپس، رخش فکر فرزند و شاگرد خود را بدست تًرکنشینی میدهند که تنها اسب را در جهت مشخصی میراند و از مسیر چیزی نمیداند؛ این کارکرد اصلی تلقین است.
در دوران اتحاد جماهیر شوروی سابق و همینطور انقلاب و حاکمیت مائو در چین، بشر با نوع جدید ماشین ایدئولوژیساز روبرو شد. در هر دو کشور جوانان از طرفداران اصلی انقلاب و بسیار تندرو و خشن نیز بودند. برای همین نیز روی سخن رهبران انقلابی و ایدئولوژیها همیشه متوجه جوانان است و به آنها اعتبار «پوشالی» میدهند که جوان خود از آن خبرش نیست. آلمان نازی نیز در زیر مدیریت دقیق هیتلر توانست میلیونها جوان را با قهقراییترین نگاه به بشر و نژاد بشر به جانیانی کم نظیر تبدیل کند.
انقلاب اسلامی ایران نیز با نام و آرمان «حسین بن علی» پیوند خورد و با هویت آیتاللههای شیعه همگرایی کامل پیدا کرد، در ایجاد یک فضای پر از احساسات و باورهای مذهبی که دست انقلابیون را برای ریختن سیاستهای خود در ذهن جوانان کاملا باز گذاشت و امکان تلقین برای حمایت جوانان از آرمانهای انقلاب را حتی در شکل اطاعت کور و بی قید و شرط (در هزارهی سوم) فراهم آورد.
ریزش باور و اعتماد
برای اینکه جوان در برابر تلقینها بتواند از خود عکسالعملی نشان دهد و فرمانبردار دائم این تلقینها نباشد، باید چند پسزمینه را داشته باشیم:
یک: مهم است که جوان از چه سرمایهی هوشی و توان تحلیلی بطور ژنتیک برخوردار است و قوای فکری او تا چه حد، ویژگی انسان (هومو ساپینس) را که پرسشگریست، مهمیز میزنند.
دو: تربیت و فرهنگ خانوادگی او چه نوع و چه گزینههایی را برای انتخاب رفتار در برابر انسانهای دیگر و جامعه به او داده باشند.
سه: امکان بازیافت خود، از پس یک مسیر زندگی ساخته شده بر تلقین، کار آسانی نیست و بسیاری تاب این نور خیره کنندهی سوزان را بر اعماق فکر و تحلیلهای خود ندارند. اینجا نیز شخصیت خود فرد و کسانیکه به او نزدیک هستند و میتوانند او را کمک نمایند، از اهمیت زیادی برخوردار است.
کسانیکه بر اساس تلقین و باور صرف به آموزهها و راهكارهای دیگران زندگی خود را ساختهاند، تقریبا روزی با یک شکست در باور، و بدتر از آن شکست در اعتماد روبرو خواهند شد. آنها روزی با واقعیت وجودی خود و کارکرد باورها در مغزشان تصادف خواهند کرد. بویژه در جهان امروز، این رخداد، تقریبا غیر قابل اجتناب است. ریزش دیوارههای تلقین، دقیقا با سوختن پردههای اعتماد همراه است. بسیاری اوقات پس از اینکه انسان میفهمد، چگونه بارها و بارها به اعتماد او «تجاوز» شده است و او نفهمیده، دچار نخست یاس و سپس خشم خطرناکی میشود. خشمی که میتواند تنها با انتقام آرام شود. البته این فرایند از بین رفتن اعتماد و تولید خشم، در دیگر موارد زندگی انسان هم همین کارکرد مشابه را دارد، اما تفاوتی که برای آموزههای تلقینی مبرم است را نباید از نظر دور داشت:
فرد تحت سیستمهای تلقینگزین، بارها و بارها، پرسشگری و آزمودن اعتماد را تجربه کرده است و خواسته است که این بهشت آرامش خاطر را به جهنمی از شک و انتقاد بفروشد، اما نتوانسته است. یا از روی ترس، یا از روی غرور و یا راحتطلبی، خود را از آتش جنگ سوزان بین تلقین و تشخیص دور نگاه داشته است. پس، احساس گناه، که به سختی بر زبان میآید، از لازمات این شکست درونی است.
تحلیل/نقطه
۱۲ ژانویه ۲۰۲۰