دوم اسفند یکبارهی آنچه که سالها بین دستهای مخالفان و علی خامنهای همچون پارچهی زربفتی از دو سو کشیده میشد، پاره شد. بدست هیچکس هیچ نماند. آبرویی که علی خامنهای با آن ندا میداد که خداوند دعایش را قبول کرده است، ریخت. انتخابات نه تنها کمشور برگزار شد که در حد فضاحت سیاسی برای رژیم، از سوی مردم تحریم گشت. پارچهی زربفت انتخابات که سه معنا یافته بود پاره و به گوشهای انداخته شد. رژیم محبوستر و فروپاشی آن ملموستر گشته است.
یازدهمین دورهی انتخابات مجلس شورای اسلامی و میاندورهای خبرگان در تاریخ ۲ اسفند ۱۳۹۸ خورشیدی انجام شد. این انتخابات نتایج بسیار مهمی برای شرایط سیاسی ایران، مردم ایران و اپوزیسیون ایران را بدنبال دارد. اما در نفس خود، این انتخابات تفاوتی بزرگ را با دیگر انتخابات قبلی نشان داد. از میان پیشزمینهها، زمینه و دلائل این تفاوت، درسهایی باید فراراه اپوزیسیون بویژه برونمرز شود.
اپوزیسیون برونمرز همچنان درگیر است. درگیر با خود و ناخود و جدای از خود است. ولی زمان توجهی این اپوزیسیون به آنچه آنرا سالها انتظار میکشید رسیده است. نمیدانم، دست کم یادم نیست از چه زمان اپوزیسیون برونمرز تلاش کرد که تحریم انتخابات از سوی مردم را دامان زند. منظورم این است، که اپوزیسیون تلاش کرد همصدا و با سازماندهی و همگرایی گروهی این مهم را سامان دهد. اما حقیقت این است که موفق نشد. حتی بسیاری از کنشگران سیاسی خارج از کشور از سالهای پس از جنبش سبز، توصیه میکردند که مردم را به تحریم انتخابات تشویق نکنید زیرا فراخوانتان بازتاب نخواهد داشت (خودتان را سنگ روی یخ ننمایید). مردم نیز با امید به اصلاحطلبان و شاید تنها آخوندی که توانست با برخورد و گفتارش اعتماد مردم را جلب کند، سید محمد خاتمی، تا به امروز همهی راههای ممکن برای دور نگاه داشتنِ خود، آسایشطلبی ویژهی ایرانی، و کشور از بحران و بلایا را بکار بستند.
دوم اسفند یکبارهی آنچه که سالها بین دستهای مخالفان و علی خامنهای همچون پارچهی زربفتی از دو سو کشیده میشد، پاره شد. بدست هیچکس نماند. آبرویی که علی خامنهای با آن ندا میداد که خداوند دعایش را قبول کرده است، ریخت. انتخابات نه تنها کمشور که حتی در حد فضاحت از سوی مردم تحریم شد. پارچهی زربفت انتخابات که سه معنا یافته بود پاره شد و به گوشهای انداخته شد. رژیم محبوستر و فروپاشی آن ملموستر شد.
سه معنای انتخابات
انتخابات ایران همیشه انتصاب را یادآور، که مصداق بود. فیلترهای سخت شورای نگهبان و دستچین نمودن کاندیداها، رهبر بزدل مملکت را آرام نگاه میداشت. اما همین انتخابات مهندسی شده و دور از هرگونه ریسک که با محاصبهی دقیق شورای نگهبان تنظیم میشد، دارای معانی برای خود بود. معنی اول انتخابات برای شخص علی خامنهای بود. او میگفت من از خداوند استدعای انتخابات پر شور داشتم و باز هم مردم انقلابی مشت محکمی بر دهان مخالفان اسلام و انقلاب (بخوانید من) زدند. معنی دوم انتخابات دلگرمی و اسباب خوش و بش امثال «صادق زیبا کلام» در داخل و خارج بود؛ «مردم باز هم به ما گوش میدهند و پای صندوق میآیند و با اصولگرایان خوان قدرت و نعمت تقسیم میشود!» معنی سوم انتخابات آن معنای راستین انتخابات در جهان مدرن، که عظیم و قابل احترام است، همان امید مردم نجیب به اصلاح و بهبود شرایط سیاسی کشور از راه قانونی و با نفوذ در نیروی مقننه بود.
اینک هیچکدام از این معانی باقی نمانده است. خامنهای این بار با غضب به آسمان و زمین نگاه میكند. اصلاحطلبان مایوس و گیج و درمانده، با اینکه میدان را در بازی «خودی و ناخودیِ» شورای نگهبان سخت باختند و به کوچهای هل داده شدند، اما سرک میکشیدند که حالا باز اگر مردم بیایند خوب است؛ امید داشتند که باز میتوان روی مردم حساب باز کرد و کار کرد؛ اما جز خواب پنبهدانه چیز دیگری در میان نیست.
مردم! خشمگیناند. اما نامید نیستند. مردم را، اصلاح طلبان میخواهند ناامید بنامند؛ تا بگویند امید شما، آن سید خندان و ما هستیم. بر خلاف این ادعای موهوم اصلاحطلبان، ولی مردم ناامید نیستند. بلکه در تک تک مکالماتِ درگوشی و فریادهایشان امید به فروپاشی این نظام فاسد و مستبد را دارند. زیرا: مردم جرات این را دارند که در محل کارشان شناسامهی بدون مهر انتخابات اسفند ماه ۱۳۹۸ را بدست داشته باشند!
درون ایران تکان خورده است
اگر چه همین هفتهی پیش خواندم که نوشته بودند جهان دو سرنوشت بد و نیک در پیش دارد، «با ترامپ و با نتانیاهو و بی ترامپ و بی نتانیاهو»!، اما حقیقت این است که مقابلهی دولت آمریکا با جمهوری اسلامی ایران، رژیم ایران را بسیار ضعیف کرده است. سیاستهای ترامپ، منجر به زودرس شدن رویارویی مردم با رژیم و در شکلی متفاوت از گذشته شد. بنابرین، این مقاله روی چند فرض و مقدور دور میزند که:
۱) ترامپ در کاخ سفید خواهد ماند و فشار بر ملایان را بیشتر از قبل و شاید در ابعاد درگیری فیزیکی ادامه خواهد داد.
۲) فروپاشی رژیم ایران غیر قابل اجتناب است و دولت آمریکا چه جمهوری خواهان سر کار باشند و چه دموکراتها، به آینده سیاسی ایران علاقه زیادی دارد و نقش خود را در آن ابدا کم نمیبیند و میدان را برای اروپاییها تنگتر خواهد کرد.
۳) جدال بر سر قدرت سیاسی بین نیروهای اپوزیسیون داخل و خارج رشد خواهد کرد. یقین داشته باشیم که از درون کشور مواضعی سیاسی جدیدی را بزودی خواهیم دید که اگر در آنها برای اپوزیسیون برونمرز سورپرایزی ناخوسایند نباشد، اما سخنی هم از برادری در آن نخواهد بود.
داخل و خارج در یک چیز مشترک میمانند و آن تاثیرپذیری آنها از رفتار مردم است. با توجه به قهر مردم ایران که بزرگتر و سنگینتر میشود، میتوان تحلیلیهایی از رفتار جناحها و گروههای متفاوت داشت:
الف) اصلاحطلبان رسیدند به این حرف، که رژیم جمهوری اسلامی چه سرمست از نتایج انتخابات، چه ملول از تحریم صندوقها، به اصلاحطلبان، در حد مهرهی استراتژیک در سیاست گذاری، اهمیتی نمیدهد. اصلاحطلبان چه بخواهند و چه نخواهند، چه معترف بشوند و چه سفسطه نمایند، به تمام جهانیان نشان داده شد که دیگر اهمیت کاربردی برای رژیم ایران ندارند.
اصلاحطلبان میراثخوار ندای «هل من ناصر ینصرنی» شدند. من خودم همیشه گمان میكردم چپه شدن ماشین استبداد جمهوری اسلامی، این حرف را در دهان انقلابیون نگاه خواهد داشت که «به ما زمان و امکان ندادند تا انقلابمان را صادر کنیم و دستاوردهای رهنمودهای دو رهبر بزرگمان را ثمره ببخشیم». اما اینطور نشد. آنها این اقبال را یافتند و شرایط جهانی این امکان را به آنها داد که تا آخرین فرصتهای تاریخیشان را هم بکار می بندند و میمانند و سرانجام نابود میشوند. این میان، اصلاحطلبان شدند انقلابیون «راستین» که مثلا طلبکار باقی ماندهاند و ادعاهایشان گوش همه را کر خواهند کرد که تحریمهای آمریکا برنامههای آنها برای جاده بسوی «دموکراسی» ایران بهم ریخته است. اما، تا جان در بدن دارند و تا صوت در گلو، این میدان و این تاریخ، بگویند و بنالند که از این دست مفتگوییها کم در تاریخ نداشتهایم.
پس از رویداد انتخابات اسفندماه، اصلاحطلبان مرموزانه ساکتاند! چه در سر دارند معلوم نیست، اما به عنوان انقلابیون «سفیدپوش»، و نه سرخپوش و سیاهپوش، احتمالا اسباب نزدیک شدن به نیروی آلترناتیو احتمالی جمهوری اسلامی – که مورد قبول اروپا باشد – را سامان میدهند. آنها طبق طبیعتشان، کارهای سیاسی ناموزون و پر وعده را ادامه میدهند و برای خود آن «شرایطی» که دیگر فرض و وعده نیست و هر روز واقعیتر میشود آماده نگه میدارند. آن شرایط، زمانی روی میدهد که نظام در برابر فشارهای آمریکا کوتاه آید و یا اینکه شکست بخورد.
ب) درون ایران، صفبندیهای جدیدی هم آغاز شده است. مخالفان پادشاهی در ایران صدایشان بگوش میرسد. «حشمتالله طبرزدی» از جمله کسانی است که بخش زیادی از تویتهای این روزهایش در نقد و مذمت رضا پهلوی انتشار مییابد. به بیانی، در درون ایران، به نام و تحت «آرمان» جمهوریخواه، مقابلهی با بخشی از اپوزیسیون برونمرز آغاز شده است. جمهوریتخواهان درونمرز؛ امثال طبرزدی، که تا بدینجا از دست قاتلان رژیم جان سالم به در برده بردهاند، و جای خوشحالی است، میخواهند از هم اکنون صفبندیهای تازه را سامان دهند. این صف بندی که باید پراگماتیک باشد، طبعا نمیتواند در مقابله و تضاد با جنس نگاه کسانی چون عطالله مهاجرانی و فرخ نگهدار و مسعود بهنود و اکبر گنجی نباشد. جمهوریتخواه درونمرزی نمیتواند بگوید من مخالف سکولاریسم و دموکراسی و یا مدرنیته یا لیبرالیسم هستم. پس چه باید بگوید؟: مخالف پادشاهی خواهی است. این طیف از جریانات سیاسی را از هم اکنون خط قرمز خود برگزیده است.
پ) اصولگرایان دقیقا نقشهی جریانات سیاسی و وقایع عراق و سوریه در دو دههی گذشته را پیش رو گذاشته و خود را برای یک دوران پر از درگیریها آماده میکنند. زیرا کار دیگری بلد نیستند. لجبازیهای خامنهای کار را از عقلانیت و فرصتطلبیی که میشد از او انتظار داشت دورتر میکند. دلیلاش هم این است که خامنهای گمان میكرد میتواند با سلام و صلوات و در میان احترام و تملق ساختگی اروپاییها و دموکراتهای آمریکا، خود را قهرمان مذاکره با آمریکا بداند. اما رفتار و گفتار صریح و مقابلهی به مثل تیم ترامپ، برای این آیتالله العظمی شیعه که خود را رهبر شیعیان جهان میدید و میبیند، جای بازی باقی نگذاشت.
اصولگرایان و بیت رهبری و سپاه به احتمال زیاد بزودی باز دست به یک سری اقدامات لجستیکی در برخورد با مخالفین خود خواهند زد. در زندان، زنده و نزدیک به مرگ نگاه داشتن کسانی چون «محمد نوریزاد» که از ارزشهای جدیدی حرف میزند، بی دلیل نیست. آزاد گذاشتن صدای برخی از زندانیان سیاسی هم بی دلیل نیست. هر نیرویی که بتواند در آینده، در صفوف اتحاد مردم تفرقه و شکاف افکند و انرژی و زمان مردم و کنشگران را به چالش بکشد، برای رژیم جمهوری اسلامی غنیمت است و رژیم بدان نیاز دارد.
ت) نیروهای ملی – مذهبی درون ایران نیز، بنا را بر مخالفت تاریخی خود بنا خواهند کرد و از ارزشهای سازمانی خود دفاع میکنند. آنها تنها حزب و سازمان قدیمی در ایران هستند که قبل از انقلاب نیز وجود داشته و اینک ابراز نظر میکند. بخشی از این گروه عداوت دیرین با خاندان پهلوی را در ماههای اخیر شدت بخشیدهاند و بنا را بر حتی جدلهای سخیف گذاشتهاند. نیروهای ملی – مذهبی با تاکید بر ارزشهای پیش- و پساانقلابی/شان، به نظر میرسد تاکید مبارزهی بخاطر سکولاریسم و دموکراسی را کافی دیده و در اردوی جمهوریتخواهان مشغول یارگیری هستند. پُرسمانهای این طیف و ایرادهایشان از دیگر طیفهای سیاسی، این اواخر از کدورت نظری و سلیقه بیشتر میگوید، و کمتر از قوام اندیشههای سیاسی برای آینده کشور نشانه میدهد.
ث) در ایران، در برابر جبهههای متشکل در تضاد با مقولهی پادشاهی خواهی، اما طیفی نیست که بطور علنی از پادشاهیخواهی دم زند و یا از آن دفاع کند. طبعا دلیل اصلی این امر، برخورد سخت رژیم است. زیرا رژیم علنا میگوید که پادشاهیخواهان همپیمانان اسراییل و دشمنان انقلاب و نظام هستند. با این وصف، علاقه و شوری که مخالفان با پادشاهیخواهی از خود نشان میدهند، کاملا سخن و دلالت از این دارد که بسیاری نگران قدرت پادشاهیخواهان در آیندهی نزدیک هستند. هرچند که گاهی به پادشاهی، گاهی به رضا پهلوی و گاهی به هر دو میتازند ( ناچارم از واژهی «میتازند» استفاده کنم، زیرا نقدهای خشمگینانهای دارند)، اما بنیان بحثهایشان متاسفانه متقن نیست. حتی به این نکته بسنده نمیکنند که اگر رفراندومی رخ داد و رای مردم به سیستم پادشاهی کشید، آنوقت، بدیل خوب، از لحاظ شخصیت سیاسی – در قالب یک پادشاه «تشریفاتی» و رایج جهان دموکرات – برای این مقام چگونه باید باشد؟
امیدواریم که جبههی جمهوریتخواه به چاه رفتار سیاسیی، چونان آنچه که از اصلاحطلبان دیدیم، نیافتند و بنای کنشهای سیاسی دموکراتیک را بر سماجت و «اظهر من الشمس» دیدن پدیدههای سیاسی نگذارند و همچون انقلابیون، آنها نیز سالها خود را دلسوز راستین و قیم ملت ایران ندانند.
خارج از کشور همچنان همگرایی واکنشزا ندارد
نگاهی داشتیم در روزهای اخیر به سفر شورای مدیریت گذار به آلمان و راهکارهایی که شورا میتواند از اروپا انتظار داشته باشد و باید بدانها رضایت دهد. در درون این شورا افرادی هستند که سخنرانیها و نوشتههایشان در همین چند سال گذشته کاملا از تمایلات و سرمایهگذاریهای آنها برای اصلاحطلبان میگوید. امید که درس کافی گرفته باشند و نخواهند با زیرکی، در درون شورا بازی خلاف منافع مردم ایران را ادامه دهند. شورای مدیریت گذار نباید از قدرت رقیب واهمه داشته به اردوی دوری از آمریکا کشیده شود.
مقالهی روزنامهی نشنال اینترست که توسط سایت مشروطه ترجمه گشته در سایت گویا تاکنون بیش از ۵ هزار نظر مخالف و موافق را بخود جلب کرده است. (یک تکمله، که از نکات برجسته در بازیهای دموکراتیک حرکت کردن دیدگاههای مردم در نزدیکی خط ۵۰ درصد آرا است.) و طبعا تعداد خوانندگان این مقاله بیش از این رقم است. این مقاله نیز از یکی از جریانات سیاسی بالقوه در اپوزیسیون سخن میگوید.
اما متاسفانه هنوز نیز میان آسمان و زمین اپوزیسیون، از این سلوک، یعنی به چالش کشیدنهای یکدیگر در اپوزیسیون، مبری نخواهیم شد و هیچ گریزی از آن نیست. همانطور که در مقالهای از نشریهی نقطه اشاره شد، یا اینگونه است که کار درست همچنان در اذهان و افکار کنشگران سیاسی لمس نشده است و یا اینکه جدا گوش شنوایی در میان نیست و اکثریت قریب به اتفاق خواهان جدل و بحثهای فرسایندهی و با مسیر دهههای گذشته هستند. اپوزیسیون هنوز گویا نمیخواهد بداند که مسائل امروز با مسائل فردا، کنش در برونمرز و کنش در درونمرز با هم تفاوتهای عنصری و ماهیتی دارند و باید یک سری از مسائل سیاسی را به پس از فروپاشی رژیم انتقال داد.
اپوزیسیون برونمرز نیاز به همگرایی واکنشزا دارد. اینکه دور هم جمع بشویم و از خود مثبت گفته و از غیر انتقاد کرده و اندرز روانه نماییم، همگرایی هست اما واکنشی را اگر میتوانست داشته باشد تاکنون ثمر داده بود. اینکه کنشگران را دعوت نماییم در جمع ما آمده و از معلومات و دیدگاههای خود ما را مستفیض گردانند، تا چند سال؟ تا چند سال دیگر پرسمانچینی و گفتمانسازی به خود و دیگران وام داریم؟ اینگونهها، تاکنون قادر به تولید واکنش در بیرون از همگراییهای صنفی و طیفی ما نبودهاند.
مردم ایران همچنان که پیشبینی آن سخت نبود، اکنون در جلوی اپوزیسیون حرکت میکنند. در درون ایران کسانی چون محسن رنانی نه آنچنان که باید وقت روی این مهم گذاشته باشند، اما این مهم را دریافته و در توصیف ویژگیهای ظاهری آن موفق بودهاند.
اپوزیسیون برونمرز، میخواهد این بار سرنوشتی جدا از سرنوشت روشنفکران قبل از انقلاب داشته باشد: تا سالها مورد انتقاد و نقد از کردههای خود قرار نگیرد. اما با این روشها و کارکردهای موجود، بعید است حتی بتواند نتیجه و پاداش زحمات چهار دههای خود را ببیند. یادمان نرود، مردم انقلاب ۵۷ از کمبود تجربه رنج میبردند و در فضای بستهی سیاسی دل به شعارها دادند، اما امروز از عدم اعتماد و سرخوردگی از سوی چند نسل سیاسیون و کنشهای سیاسی زخمی و آسیبدیده هستند.
تحلیل/نقطه
۲۳ فوریه ۲۰۲۰
مطالب و تحلیلهای مربوط از نشریهی نقطه:
شورای مدیریت گذار و ماموریت پیشرو
ورودی بنام انقلاب و خروجی همگرایی واکنشزا
تشریک مساعی با شاهزاده رضا پهلوی
چند کلمه با شورای مدیریت گذار و شاهزاده
از تشکیل شورای مدیریت گذار استقبال باید کرد