از سال ۱۹۹۰ میلادی که جهان با اوج گرفتن سرعت پیشرفت کشورهای مجهز به فنآوری اطلاعات مواجه شد، زنگ خطری به صدا درآمد اما گوشهای بسیاری شنوا نبود. یکی از این گوشهای کیپ و مغزهای در قرنطینه باورهای خود و نگاه دوخته شده به افقی موهوم را باید ایران و ایرانی دانست. یکباره توازن تجمع ثروت در کشورهای جهان نمودار متفاوتی را که از دههی ۱۹۷۰ آغاز کرده بود نشان داد. یادم هست که تا همین دو سال پیش با هموندان «بدسواد» قدیمی بر سر اینگونهها بحث داشتیم؛ تکنولوژی مدرن و مدرنیته چقدر از دسترس ایران و خاورمیانه دور است و اینکه جایگاه نفت در جهان به چه بدل خواهد شد. اما چه غم، که رفقای «روشنفکرنما» هم همچون اسلامیستها، «برحق و با حق» از این دنیا میروند و تا جان در بدن و نفس گرم دارند، استمرار بر دیدگاههای کهنهی خود را بیوفایی نخواهند نمود.
مدرنیته، سالها از دید کشورهای اسلامی و روشنفکران غرب-، آمریکا-، و پس از انقلاب اسلامی سال ۵۷، اسراییلستیز تنها با دستیابی به تکنولوژی مدرن یکی شده بود. فرهنگ مدرنیته هم یا با ارزشهای داس و چکش و چهرهی مائو، و یا با کلمات عربی مذهبی شدیدا در جدال بود. هیچ نشانی از قبول متحولانهی مدرنیته و اجماع بر سر سه رکن اصلی آن یعنی، دموکراسی، سکولاریسم و فدرالیسم در کشورهایی چون ایران، از چهل سال پیش به اینطرف، دیده نشده است.
روشنفکر چپ دکترا بدست ما، از دو ساعت وقتی که تلویزیونی به او میداد و میدهد، ۹۰ دقیقه را دربارهی سیاستهای سرمایهداری و استعمار و شرارتهای آمریکا و اسراییل میگوید. ۱۰ دقیقهای را از باب خالی نماندن عریضه به چین و روسیه اختصاص میدهد و در پایان هم میگوید: «حالا مردم کشور ما باید ببینند، باید چه بکنند، که خدای ناکرده، ایران از جمهوری اسلامی رها نشده به دام آمریکا و اسراییل نیافتد». مقالات این آدمها نیز بدون ردخور روی سایت «گویا» در صفحهی نخست چاپ میشود که تابلوی رسانهی دموکراتیک پر بیننده، زیبا بماند. تمام مقالات این طیف چپ «مغرض» و آن طیف اسلامیست پوست انداخته، بدون استثنا در صفحات اول رسانههای جای داشته و دارند. البته دلیل هم دارد و باید شرایط رسانهها را درک کرد. بخش زیادی از رفقای چپ روشنفکر هموطنمان، در اروپا و آمریکا اهل کارکردن در جوامع عقبافتادهی سرمایهداری نیستند و تمایلی هم به پرداخت مالیات ندارند. در خانه مینشیند، یا مینویسند و یا با تلفن مسائل سیاسی را دنبال میکنند؛ دارای نوعی «شبکهی اتحاد سیاسی مرموز» هستند. وای بر حال رسانهای که مقالات یکسری از اصلاحطلبان و یا چپهای ضدامریکایی را چاپ نکند! بلایی بر سرش می آورند تا یک هفتهای کاملا مبانی و اصول دموکراسی و آزادی بیان را بفهمد!
کورونا
الحمدلله، رب العالمین را، که آمریکای «ترامپ» بیشترین کشته و خسارت اقتصادی را از قِبَل بحران کورونا داد. رفقای چپ از زحمت زیاد برای اینکه اثبات کنند افشای «کا گ ب» درست بود که آمریکا ویروس کورونا را انتشار داده، رهایی یافتند و مغزهای پر نبوغشان را برای دیگر امور مهم سیاسی و اجتماعی دنیا، و گاهی هم ایران بکار گرفتند.
قیمت نفت رسید تا زیر بشکهای منهای ۳۰ دلار! جای مارکس خالی (چند تا درس تازه به شاگردانش میداد!). زیرا، در توازن اقتصادی پر شتاب و صعودی سرمایهداری، هیچ چیز حتی رشد کارتلهای اقتصادی و تکنولوژی دیجیتال، برای چپها به اندازهی این مادهی سیاه، شرط و محک اثبات خونآشام بودن سرمایهداران و بویژه آمریکا نبوده و نیست. به قول رفیقمان، «اَللان»، سرمایهداری در حال دست و پا کردن ابزار یا مادهی حیاتی استعماری دیگری است که جای نفت را بگیرد! پروردگارا، از ما که گذشت! اما ویروسی برای این قرنطینههای فکری آدمیان بفرستا!
کورونا برای اولین بار به من و تو، از سن ۲۰ ساله تا سن ۸۰ ساله، نشان داد، آنگونه که میپنداریم نیست و نیستیم. نشان داد که چقدر کشورهای جهان آسیبپذیرند و تا چه حد فاصلههای بین کشورها، بر خلاف آنچه که دشمنان پیشرفت و دوستان سنت میگویند، کم است. نشان داد، آنجا که باید نگران آن بود و ماند، میدان درک و تصمیمهای انسان امروز از رویدادها و رخدادهاست. نشان داد، تا روزی که گناه عقبافتادگی خود را بر گردن دیگران بیاندازیم، راه پیشرفتی در کار نیست.
کاسهی خالی بدیهیات
اگر خوب به متون فارسی مندرج و منتشر در داخل و خارج ایران بنگریم، یک واقعیت بسیار بزرگ در برابر چشم و عقل جلوه مینمایاند؛ ما در بیش از ۹۰ درصد موارد، بر سر بدیهیات کهنه و تاریخ گذشتهی جهان مدرن، در حال «جر و بحث» هستیم! کاسهی در دست، پشت دری دور هم نشسته و در هم میلولیم و میگوییم و مینویسیم و سپس به کاسهی خالی خود مینازیم. این کاسهی خالی، همان دست خالی ما در مبارزهی با یک حکومت متهجر، مرتجع، خرافهزده، فاسد، خونخوار، ضد انسانی بنام جمهوری اسلامی است.
از فرازهای روشنفکران و روشنفکرنمایان که بگذریم و از نسخههای بی درمان آنان که به میان خودمان بازگردیم و از خود نیز دوایی بجوییم به توییتر میرسیم که تقریبا وزینترین میدان تبادل افکار ایرانیانی است درد و غم مسائل و مشکلات سیاسی و اجتماعی دارند. اما آنها هم بر سر ابتداییترین مسائل و گاهی پیشپا افتادهترین، در حال جدالند.
هشتگ «ابن ملجم مچکریم» یکی از اینها بود. هنوز بسیاری از ما یا در باور مطلق به معصومیت و قداست و تقوی علیابن ابیطالب نفس میکشیم و یا اینکه با استناد به رفتار یک سلحشور مرگبار برای دشمنان خود در آن دوران، برای رد قداست او مستندات میجوییم! سال هاست که در بین عوام، جدال لفظ و کلمات داغ میشود و به گمان خود با اینگونه هشتگهای ساختارشکنانه، بساط معرفت و شناخت و تبارشناسی ایرانیها از بدیهیات را، میگسترانند! ناگفته نماند، که در این میان، و در بین خواص نیز اینطرف، استادان دین و عاشقان ولایت و متوهمان در عرفان صف میکشند، آنطرف هم کسانی که سالهاست سعی کردهاند ریشههای تقدس کور و خرافات را بسوزانند مشغول کار هستند؛ چهل سال است.
ما، در درک و تحلیل ابتداییترین بدیهیات فکر و اندیشهی انسان جهان امروز و سال ۲۰۲۰ میلادی، درماندهایم. نمیتوانیم خود را از تناقضهای فکر و روانمان نجات دهیم. نمیتوانیم حتی ماتریالیست خوبی باشیم، زیرا استنباطمان از ماده هم، بر ایدئولوژیها و تاریخ مبارزات «سیاسی»مان سوار است و میچرخد.
نقطه
۱۷ می ۲۰۲۰