
مقالهی زیر ، به قلم رضا پرچیزاده، نگاهی چند جانبه به سیاستهای پانزده سالهی بنیامین نتانیاهو دارد. این مقاله با تایید و انکارهای فراوانی روبرو است، زیرا دربارهی شخصیتی میگوید که در چشم و داوری طرفداران جمهوری اسلامی ایران، جایگاه ویژهای دارد. نتانیاهو، مردی که بسیاری او را مهرهی تندرو برای اهداف لابیهای یهودی در آمریکا میدانند. اما او، همانطور که در مقاله مشهود است، از صراحت و خطمشی سیاسی رادیکالی پیروی میکرد. زمانیکه با شرایط و فراز و نشیبهای ملت فلسطین روبرو هستیم نیز، داوریهای بسیار آكنده از احساسات و رنگین، با حافظهی تاریخی نزدیک ما در تماس هستند و بهره بردن از یک سنجش استوار، کار آسانی نیست.
اما نتانیاهو، در تضعیف و بیثبات ساختن سیاستهای ایدئولوژیک و فرامرزی جمهوری اسلامی ایران، نقش بسیار مهمی داشت. او چه بخواهیم بپذیریم یا نپذیریم، و چه بخواهیم با باور به «تئوریهای توطئه»، رفتار او را، صرفا رفتار فردی زیر فرمان لابیهای یهودیان بدانیم یا ندانیم، به جمهوری اسلامی بسیار ضربه زد؛ مسئلهای، که برای خوانندهی ایرانی مقالهی زیر، باید مهمترین میزان باشد تا دربارهی نیک و بد سیاستهای نتانیاهو، در خود نگرش و سنجش درست برگزیند.
به اصل مقاله توجه نمایید:
……………………………………………………………………………………………………………………………………….
پس از کشاکش بسیار و فراز و نشیبهای فراوان، دوران پانزدهسالهٔ رهبری بنیامین نتانیاهو، که تاکنون طولانیترین دوره نخستوزیری در تاریخ هفتاد و خُردهایسالهٔ کشور اسرائیل بوده است، بالاخره در ماه ژوئن ۲۰۲۱ به سر رسید.
«بیبی» سیاستمداری جنجالی بود که استعداد زیادی در دوستیابی و دشمنتراشی داشت. برخی معتقدند او دولتمرد بلندنظری بود که به درستی جمهوری اسلامی را تهدید حیاتی درجه یک علیه اسرائیل و یکی از دشمنان اصلی دموکراسی در سرتاسر جهان تشخیص داد، و بر این مبنی با عزمی راسخ سیاست خود را برای مقابله با رژیم ایران طراحی کرد و بدون توجه به انتقادات دوست و دشمن آن را پیش برد.
برخی دیگر میگویند که او سیاستمداری وسواسی بود که چنان مستغرق بزرگترین وسواس خود – رژیم ایران – شد که قضاوتش را مخدوش کرد و باعث شد همه چیزش را روی آن قمار کند، بهطوری که او را از تدوین سیاستی موثر برای مقابله با دشمن بازداشت، و در عین حال وی را با مهمترین متحد کشورش یعنی آمریکا سرشاخ کرد، و تمام اینها در نهایت باعث سقوطش شد.
به نظر من اما بیبی از انسانهای نادر عصر ما بود. در روزگار «جانمازآبکشی سیاسی» و رواج «اخلاقیات خاکستری» در غرب که سیاستمداران هر حرفی را هزار بار مزه مزه میکنند و دور دهان میچرخانند تا دست آخر نسخهای خنثی و بیروح از آن را به زبان بیاورند، نتانیاهو با شهامت اخلاقی خطی روشن میان «خیر» و «شر» کشید، و آشکارا «اسلاموفاشیسم» – ترکیبی از اسلامگرایی و فاشیسم – را بزرگترین خطر برای تمدن معاصر بشری نامید، و تا لحظه آخر بر لزوم نابودی قطعی منشاء آن، یعنی رژیم جمهوری اسلامی مستقر در ایران، پافشاری کرد.
این رویکرد اساطیری نتانیاهو تا حدودی از شیفتگی وی نسبت به وینستون چرچیل، نخست وزیر انگلیس در دوران جنگ جهانی دوم که مخالف سرسخت هیتلر و آلمان نازی بود، سرچشمه میگیرد. نتانیاهو نیز در طول دوران صدارتش مثل چرچیل یکه و تنها و از جایگاه رفیع اخلاقی انگشت اتهام به سوی تهران (برلین) دراز کرد، و رهبران دموکراسیهای غربی را بابت کوتهبینی و مماشاتشان با رژیم خطرناک ایران مورد سرزنش قرار داد. در نهایت تاریخ نشان خواهد داد که چقدر حق با او بوده است.
با همین نگاه روشن «خیر و شر»ی بود که نتانیاهو انقلابی در رویکرد استراتژیک اسرائیل نسبت به ایران پدید آورد، که در بلندمدت میتواند سقوط رژیم آخرالزمانی حاکم بر ایران را تسهیل کرده، و در کنار ابتکار بزرگ دیگرش «پیمان ابراهیم» با کشورهای عربی، سنگ بنای تحولی اساسی در روابط اسرائیل با ایران و آفرینش صلح فراگیر در خاورمیانه را بگذارد.
پس از سقوط ایران به قهقرای اسلامگرایی بعد از انقلاب ۱۳۵۷، رویکرد اسرائیل به ایران، مانند ایالات متحده، استراتژی «مهار دوگانه» بود. یعنی اسرائیل تلاش میکرد تا دو دشمن حیاتیاش در منطقه، حکومت اسلامگرای ایران و رژیم بعثی عراق، هیچکدام بر دیگری برتری پیدا نکند تا بعد از آن بتواند خدمت اسرائیل برسد. بر مبنای همین راهبرد بود که هنگامی که در میانهٔ جنگ ایران و عراق در اواسط دهه هشتاد میلادی، دولت رونالد ریگان خواست در جریان «قضیه مکفارلین» برای تأمین بودجه نیروهای ضدکمونیستی «کُنترا» در نیکاراگوئه اسلحه به رژیم ایران بفروشد، اسرائیل داوطلب تحویل تسلیحات شد.
با این وجود، تیره و تار شدن روابط آمریکا با عراق بر سر حمله صدام حسین به کویت و سعودی در اوایل دهه نود، و ساقط کردن نهایی دیکتاتور عراق توسط جرج بوش پسر در اوایل هزاره جدید، صحنه بازی در خاورمیانه را تغییرات اساسی داد. خلاء قدرتی که در اثر سقوط رژیم بعث در عراق ایجاد شد، به فعال شدن «نیروی قدس» سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به منظور اجرای برنامه توسعهطلبی قهری رژیم اسلامگرای ایران در منطقه انجامید، که کشور یهودی را با شعار «اسرائیل باید از صحنه روزگار محو شود»، از طریق نیروهای نیابتی شبهنظامی رژیم ایران همچون «حزبالله» و «حماس» و «جهاد اسلامی» هدف گرفته بود.
طی این مدت، سیاست اسرائیل برای مقابله با فشار رژیم اسلامگرای ایران، با رویکردی محافظهکارانه و محدود در بُرد، عمدتا روی حمایت از جنبشهای جداییطلبانه در ایران و حواشی آن متمرکز شده بود. این رویکرد امنیتی دفاعی اسرائیل، که توسط وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی و اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به شیوهای تشدیدشده در رسانههای ایران و دیگر رسانههای فارسیزبان بازتاب داده میشد، به یک منبع بیاعتمادی عظیم نسبت به اسرائیل برای مردم ایران و آن دسته از مخالفان جمهوری اسلامی که فروپاشی ژئوپولیتیکی ایران را برنمیتابند، تبدیل شد؛ بهطوری که برخی حتی تا آنجا پیش رفتند که مدعی شدند بین «فروپاشی ایران» و «ماندن رژیم»، دومی را انتخاب میکنند.
در طول آن سالها من بارها این مساله را در گردهماییهای بینالمللی و رسانههای دولتی و خصوصی اسرائیلی، آمریکایی، و عربی مطرح کردم، و درباره تاثیر آن بر تقویت مواضع جمهوری اسلامی در نزد مردم ایران و در نتیجه تاثیر معکوس آن برای منافع امنیتی اسرائیل هشدار دارم. حرف من این بود، که در جایی که نیاز اسرائیل برای واکنش به تهدیدهای رژیم آخرالزمانی را عمیقا درک میکنم، اما معتقدم که اسرائیل باید عرصهٔ حضورش را در میان مردم ایران گستردهتر کند، و خطاب به همه – و نه فقط قشر خاصی از ایرانیان – بگوید که دولت اسرائیل در مبارزه دفاعی خود در برابر جمهوری اسلامی، حساب کشور و مردم ایران را از رژیم حاکم بر آنها جدا میکند.
این دقیقا همان روشی بود که نتانیاهو نهایتا پیش گرفت. او به جای حاشیه رفتن و چراغخاموش حرکت کردن، رویکرد اصلی اسرائیل را گفتگوی مستقیم با عموم مردم ایران قرار داد. پیامهای دوستی و همبستگی وی خطاب به ملت ایران و افشاگریهای دقیقش در باب ماهیت و حرکات خطرناک رژیم و تاکید و بیپردهاش بر لزوم براندازی جمهوری اسلامی طی فیلمهای ضبط شده کوتاهی که به طور منظم برای مردم ایران میفرستاد، از بهترین نمونههای دیپلماسی مستقیم در تاریخ معاصر است. و نتانیاهو در اتخاذ این مواضع روراست و یکدست بود، که او را از بر فرض مثال همتای سالهای آخرش در آمریکا، دونالد ترامپ، که این کارها را فقط گهگداری و عموما به صورت «تاکتیکی» انجام میداد، متمایز میکرد.
همین باعث شد هنگامی که ارتش اسرائیل بارها در واکنش به تهدیدات اتمی و موشکی و تروریستی جمهوری اسلامی، تاسیسات هستهای ایران و مواضع سپاه قدس و نیروهای نیابتی شبهنظامیاش در منطقه را کوبید، و وقتی که دستگاه امنیتی اسرائیل از طریق حرکات جسورانه در سطح فیلمهای هالیوودی، همچون سرقت اسناد هستهای از قلب تهران، رژیم ایران را در انظار عمومی و تریبونهای بینالمللی بیاعتبار کرد، عموم مردم ایران به جای اینکه احساس کند «غرور ملی»شان جریحهدار شده، ابراز خرسندی و حتی بعضا حمایت کردند.
بدین ترتیب، انقلابی که نتانیاهو در رویکرد استراتژیک اسرائیل در قبال ایران به وجود آورد باعث شد تا امروزه ایرانیها عموماً نظری مثبت نسبت به اسرائیل داشته باشند، و رژیم اسلامگرای حاکم بر ایران دیگر نتواند بر اساس دغدغههای میهنی، مردم عادی – و نه خشکهمذهبیها – را علیه اسرائیل تحریک کند. در درازمدت، این رویکرد، با از بین بردن مهمترین اهرم ایدئولوژیک رژیم برای حفظ مشروعیت سیاسی خود، که همانا «اسرائیلهراسی» و «یهودستیزی» محمول بر آن باشد، باعث فرسایش رژیم آخرالزمانی شده و در نهایت به فروپاشی آن منجر خواهد شد.
صرف نظر از اینکه موقعیت امروز نتانیاهو در عرصه سیاسی اسرائیل چیست، و اینکه در زندگی شخصی وی چه میگذرد، رویکردی که وی در قبال ایران پیش گرفت یکی از هوشمندانهترین راهبردهای سیاسی در تاریخ معاصر خاورمیانه بوده است. امید من این است که رهبران جدید اسرائیل قدر تدابیر بیبی را بدانند و رویکرد وی نسبت به ایران را حفظ کنند. برای خلاص شدن از شر تهدید حیاتی رژیم آخرالزمانی حاکم بر ایران یک بار برای همیشه، اسرائیل باید روی گذار مردم ایران از استبداد و رساندنشان به آزادی و دموکراسی سرمایهگذاری کند.
برگرفته از سایت فارسی العربیه
نقطه
۸ ژولای ۲۰۲۱