بیکرانه‌ی شرمساری

باز هم در اشتباهید! در سال ۱۴۰۰ خورشیدی، ۴۲ سال پس از انقلاب اسلامی و عمر حکومت ملایان شیعه، اجرای مراسم خاکسپاری یک ایرانی، در غرب، با اینچنین ظاهرهای شیک، و با اینچنین فریادها و باورها، استفاده از آزادی بیان‌تان نیست! نمایش بی‌وطن بودنمان است! تعزیه‌ی زشت نه گفتن به فریاد‌های آزادی‌خواهی جوانان ایران است. بالشی نرمی‌ است به پشت ملای ایران ستیز، که تکیه دهد و لبخندی بزند و تسبیح بگرداند!

ما که از اول هم نفهمیدیم، چرا فوت این شهرام کاشانی، بازتاب داشت و انتشار یافت و «همدردی‌ها» را می‌خرید. نه هنرمند بزرگی بود، نه موزیک را آنچنان می شناخت، نه آثار بیاد ماندنی از خود داشت. بنده‌ی خدا، دچار مشکلات روانی هم بود و با پناه به الکل، روزگار خود را به بیچارگی و بدبختی کشاند و تلف شد. شاید مردم‌دار بوده است. شاید دل‌رحم و خیركار بوده است. شاید سوژه‌ی خوبی برای دست‌اندركاران رسانه‌های تفریحی خارج‌نشین‌ها شده است. بماند!

اما مراسم به خاکسپاری او و آنچه از دهان و دست‌ها و عربده های محمود قربانی در حواشی مرگ این خواننده دیده شد، بار دیگر یک ساحل شرمساری و پیاده روی و سر در گریبانی را برای ما فراهم کرد. نخست محمود قربانی فحش و ناسزا بار علیرضا امیرقاسمی می‌کند که او شهرام را معتاد کرد و کشت. سپس در مراسم عزاداری شهرام، امیرقاسمی دست‌اندر‌کار و مثل همیشه رییس کارها است. تا اینجا هم باز بیش از این فضولی‌اش به ما نمی‌آید که اینگونه در‌هم و بر‌هم گفتن و رفتن و آمدن‌ها در حواشی زندگی سلبریتی‌ها و «ستاره»‌‌ها مرسوم جهان است و دست هر که «آدم»‌ها را با «هنرش» می‌رقصاند، از این سر، تا آن سر گیتی درد نکند.

اما این عربده‌های «لااله‌الالله» و «میمنت» مرگ شهرام کاشانی در همزمانی با ایام محرم حسینی، جای سکوت و تحمل بر‌نمی‌داشت. جدا که «زشت‌فکری» از بیماریهای رایج ایرانیان خارج‌نشین شده است. هرچند که توجیه‌ی همیشگی، یعنی دلارهای سفارت جمهوری اسلامی، در پس این حرکات می‌تواند دیده شود، اما نباید خودمان را گول بزنیم که گنداب جهل و بوی تعفن خرافات، هر‌جا که جمعی از ایرانیان باشند، باید ملموس شود.

این افراد که بی‌شک از جنس مشتریان پر و پا قرص سفره‌های «ابوالفضل» هستند و نام «بایدن» را هم بر شله زرد نگاشته و در شبکه‌های اجتماعی پخش کرده بودند، همه‌جا دیده می‌‌شوند.

من اگر در محل بودم از آن جوان‌های تنومند و خوش‌تیپ، که روزانه یکساعتی را باید صرف آرایش ریش و مو نمایند، می‌پرسیدم، که شرم‌تان نیست که در کنار این واژه‌ها و افکار قدم بر‌می‌دارید. کجای ایران جای شماست؟ متعلق به و آمده از کدام شیرمردان و پهلوانان و جوانمردان ایران هستید؟ که با صرف هزاران ساعت وقت در باشگاه‌های بدنسازی، این ترکیب زیبا را صاحب می‌شوید، و با این سر و کاکل آراسته، و با این قد برافراشته، خوش‌پوش، در کنار این واژ‌ها رژه می‌روید. یکی از شماها نبود که همچون جوان‌های رشید و جان بر کف درون ایران بگوید از گفتن این واژه‌های «ایران‌ستیز» دوری جوییم. آیا آن هیکل زیبا، هیچ ابرمرد ایرانی را در خیال می‌بیند؟ از میان آن همه قهرمانان تاریخ، از میان این همه جان بر کف‌های دلیر در برابر جمهوری خون و فساد، شرم‌تان نمی‌آید؟ یا اینکه نه! جواب‌تان این است که: «برو حاجی!» اینروزها بی‌خیال این حرف‌ها، این پر و بازو، اسباب عشق است!

یا اینکه اعتقاد دارید؟ اعتقاد به امام حسین و خامنه‌ای و سلیمانی در شما هست؟!، اما با این ظاهر، با این کت و شلوارهای شیک، مکر می‌کنید؟ لحظه‌‌ای هم مکث کنید! کجا می‌رویم و برای چه میرویم؟ بس‌مان نیست؟ امروز که چهره‌های انقلابیون سال ۵۷ را می‌بینید، که مردانی خشن، بیرحم، در اوج نادانی و ناسنجیدگی، آنگونه در خیابان‌ها می‌دویدند و می‌سوزاندند و می‌کشتند، درباره‌ی‌شان چگونه می‌اندیشید؟ آیا حیف تو جوان نیست، که با این ظاهر آراسته، که تابوت را بدوش می‌کشی، فرداها، تو هم، مورد لعن و نفرت واقع شوی؟ فکر می‌کنی، مردم چه می‌گویند؟: که بادیگارد بوده و وظیفه‌اش را انجام داده است؟

نه! سال‌‌هاست که این رفتار و این سلوک و این باورها، در میان بخش اعظم مردم ما منکوب و منفور شده است. چه بیشرمانه، خود را به بی‌خیالی می‌زنیم! چه بیشرمانه گمان میكنیم با گفتن این جمله «باید به باور و دین و اعتقاد مردم احترام گذاشت!» کار تمام است و نویسنده‌ی این خطوط هم آزادمنش نیست!

نه! اینجا را هم بد فهمیده‌اید. آزادمنشی احترام به افکار و اندیشه هر کسی نیست. شما چطور به افکار یک نژادپرست احترام می‌گذارید؟ نمی‌گذارید! آیا به اندیشه‌های فلان سازمان احترام می‌گذارید؟‌ نمی‌گذارید! ولی حق آزادی بیان و زندگی را به آنها می‌دهید!

باز هم در اشتباهید! در سال ۱۴۰۰ خورشیدی، ۴۲ سال پس از انقلاب اسلامی و عمر حکومت ملایان شیعه، اجرای مراسم خاکسپاری یک ایرانی، در غرب، با اینچنین ظاهرهای شیک، و با اینچنین فریادها و باورها، استفاده از آزادی بیان‌تان نیست! نمایش بی‌وطن بودنمان است! تعزیه‌ی زشت نه گفتن به فریاد‌های آزادی‌خواهی جوانان ایران است. بالشی نرمی‌ است به پشت ملای ایران ستیز، که تکیه دهد و لبخندی بزند و تسبیح بگرداند! فکر می‌کنید، فاصله‌ی زمانی و مکانی افکار شما با افکار طالبان امروز در افغانستان چقدر است؟ در شبکه‌های اجتماعی، پیامی پخش شد، که دقایق بسیاری من را نشاند و در ذهنم سعی کردم از جمله قتل‌عام مردان یهودی را به فرمان محمد‌بن‌عبدالله و به دست توانای علی‌ابن ابیطالب، با رگبار گلوله‌های طالبان بر بدن مردانی که روی هم در گودالی افتاده بودند همسازی نمایم: «صدر اسلام دوربین نبود! ادامه‌ی مستند اسلام را از افغانستان دنبال کنید!»
نه نکنید! احادیث ملاهای شیعه را باور کنید و تاریخ طبری را کذب بدانید! خیر و صفای ملایان شیعه را به‌روز مستفیضیم!

به این جوان‌ها‌ی زیر تابوت شهرام کاشانی، که حتما خوب هم می‌رقصند، توصیه می‌کنم، تنها به چند ساعت از افشاگری‌های بهرام مشیری، در رابطه با واقعه‌ی عاشورا و جنگ بین سپاهِ یزید بن معاویه و حسین بن علی، وقت بسپارند. با مسن‌تر‌ها و همسن‌های خودم کاری ندارم. شرم و شرم و شرم!

نقطه

۲۳ آگوست ۲۰۲۱