بایدن و آشفتگی در نظم جهانی، یک پیشنهاد به آقای رییس جمهور، امیر طاهری. با مقدمه ای از نقطه

در چنین شرایطی، که بسیاری از چپ‌های داغ دیروز، امروز با دست‌های یخ‌زده می‌نویسند، بخش بزرگی از سینه‌چاک‌های گلوبالیسم و ایده‌آل‌های آن، در یک سردرگمی عجیب گرفتار آمده‌اند، راست‌ها، که گمان کردند «دونالد ترامپ»، سردار نجات است، همچنان بر طبل دیوارکشی و اردوبندی می‌کوبند؛ مقاله‌ی وزین امیر طاهری در سایت ایندپندنت فارسی، بخوبی و با چتری گسترده، نشان می‌دهد که مشکلات جهان امروز، دیگر بدست دموکرات‌ها و جمهوری‌خواهان گشوده نخواهند شد.

گلوبالیسم، با اینکه نامی خوش و گفتاری دل‌نشین را به برابر چشم و اندیشه می‌آورد، ولی به گونه‌ای همان تلاش برای دست‌یابی به «هژمونی» جهانی بود و هست. یکدست نمودن و همسو کردن نیروهای سیاسی جهان، امری تازه و پدیده‌ای نو نیست. از زمان امپراطوری هخامنشیان با ایده‌ی کوروش کبیر برای ساختن کشورهایی که با صلح در کنار هم بزیند و به گستره‌ی توان‌شان به مردمان رفاه و آرامش ببخشند، این نگریه برای فرمانروایان بزرگ تاریخ کارکرد داشته است و همه بسوی آن تمایل داشته‌اند. امپراطوری روم نیز دومین نمونه‌ی پیشرفته این سبک حکومت و با ویژگی‌هایی مدرن‌تر از هخامنشیان بود. از آنسو، تشنگی سیراب ناشدنی جهانگشایان و ملت‌ها برای چیرگی بر سرزمین‌های دیگر و فرمانبردار ساختن آنان در زیر یک آیین و یک جهان‌بینی، بسیار در طول تاریخ دیده شده است. حکومت‌های امویه، عباسیان، هون‌های چین، مغولان، عثمانیان و اتحاد جماهیر شوروی، هر چند که از یک جنس و از یک خاستگاه سیاسی-اجتماعی نبودند، اما در راستای یافتن تسلط بر دیگر مردمان و سرزمین‌ها، بسیار هم‌روش بوده و به انسانهای زیر فرمان، بسیار شبیه به هم می‌نگریسته‌اند. 

گلوبالیسم دهه‌های اخیر، که ریشه از اروپا یافت، فرزند جنگ‌های سهمناک ملل اروپایی بود. با شروع و ادامه‌ی فروپاشی امپراطوری روم، و ایستادن لشکرهای مسلمانان در پشت دروازه‌های اروپا، تشکیل قدرت‌های ناسیونالیستی و تک‌ملیتی اجباری می‌نمود. بزودی این قدرت‌های متمرکز در مرزهای یک حکومت، از روامداری در کنار یکدیگر سرباز زدند و بر هم تاختند. اروپا برای دوری از آتش جنگ‌های آتی، که از سوی هر یک از ملل اروپا مقدور و ممکن بود، بسوی اروپای متحد رفت. اما از آنجاییکه زمینه‌ها و ریشه‌های استعمار دیرین اروپا، در سرتاسر دنیا زندگی می‌کردند، اروپا ناچار بود برای همسویی و همیاری قدرت‌های بزرگ صده‌های اخیر، دست یاری دراز کند. این دست، چیزی جز نگرش و باور به گلوبالیسم نبود. از بین قدرت‌های بزرگ، هیچ کدام، از دید فرهنگی و از دید تبارشناسی، برای اروپا بهتر از آمریکا نبود. این همسویی در شکلی روان و بدون چالش‌های بزرگ باید به جلو می‌رفت،  زیرا هم عناصر آن مهیا بود و هم کارکرد داشت. 

دیری نگذشت که اروپا، خود دست رد به سینه‌ی گلوبالیسم زد. نگریه‌ی اتحاد اروپای بزرگ، با چالش‌های بسیار در اروپا، روبرو شد. هماوری‌ها بین آنهاییکه دارای نیروی سیاسی بزرگ در اروپا بودند، عیان و آشکار بود. فرانسه، شاید زشت‌ترین بازی را در میان اروپاییان برای استوار نگاه داشتن جایگاه سیاسی خود بکار می‌گیرد. آلمان، که دوستدار اروپای متحد بوده است، چه زیر پرچم نازیسم، و چه با ردای برادر بزرگ اروپا، نمی‌تواند فرانسه و انگلستان را بر سر مشترکات کلان اروپا، رام و وفادار نگاه دارد. در دیگر کشورهای اروپایی نیز، سرکشی نیروهای افراطی، ناسیونالیست و راست، اینک که در کنار نیروهای چپ و سبز کشور خود دامن می‌گستراندند، بسی فاحش‌تر از گذشته به چشم می‌آید. 

روسیه‌ی شکست خورده از ایده‌ی امپراطوری اتنیکی تزار‌ها با لباس فاخر کمونیسم نیز در این میانه، برای توانبخشی نیروی سیاسی خود، از هیچ زشت و زیبایی در سیاست، ابا ندارد و در اوج لودگی، حرف‌ها و کرده‌هایش را به رخ می‌کشد. جنبش موذیانه و پیگیر چین برای دست‌یابی به یک هژمونی بی‌همانند، ساخته بر توسعه‌ی اقتصادی و با دهن‌کجی به دموکراسی، آرام کار خود را می‌کند و کسی جلودار آن نیست. اسلامیست‌ها، و قلدر آنها، جمهوری اسلامی ایران، داد می‌زنند و هر نفس‌کشی را حریف خود می‌دانند و تا غرب/جهان را در سیاهی و خون نبینند، از پا نخواهند نشست. افغانستان، به همه‌ی دنیا نشان داد، که دموکراسی را نخواستن، توسعه را ندیدن، کار سترگی نیست؛ کافی‌ست دو دهه بر اتحاد جماهیر شوروی، دو دهه بر آمریکا لعنت و دشنام دهی و به قلم رسای امیر طاهری: «حتی یکبار هم، برای امکان زیستن در شرایطی متفاوت، از آمریکا سپاسگزاری نکنی»، تا طالبان از راه برسد. 

در چنین شرایطی، که بسیاری از چپ‌های داغ دیروز، امروز با دست‌های یخ‌زده می‌نویسند، بخش بزرگی از سینه‌چاک‌های گلوبالیسم و ایده‌آل‌های آن، در یک سردرگمی عجیب گرفتار آمده‌اند، راست‌ها، که گمان کردند «دونالد ترامپ»، سردار نجات است، همچنان بر طبل دیوارکشی و اردوبندی می‌کوبند؛ مقاله‌ی وزین امیر طاهری در سایت ایندپندنت، بخوبی و با چتری گسترده، نشان می‌دهد که مشکلات جهان امروز، دیگر بدست دموکرات‌ها و جمهوری‌خواهان گشوده نخواهند شد. بی بیانی، مقصر دانستن آنها نیز، فرار از واقعیت‌ها است. می‌توان از لابلای خطوط آن دید، که تنها تئوری بزرگ اقتصادی تاریخ، که هنوز هم «بهترین» می‌نماید، زیرا، تئوری همه‌پوش دیگری پس از آن نیامده است، مارکسیسم نیز، چاره‌ای برای مشکلات جهان امروز نیست. نشان می‌دهد، شاید گلوی مخالفان نئولیبرالیسم، مدتی از خراش فریاد‌ها التیام یابد، زیرا نئولیبرال‌ها که در تضاد با گلوبالیسم، زاده شدند، خود نیز با دوره‌های چهار و هشت ساله‌ی روسای جمهورشان نمی‌توانند کار را به سر منزل مقصود برسانند. 

متاسفانه نسخه ی اصلی مقاله در سایت ایندیپندنت یافت نشد. امید که مقاله‌ی زیر را بخوانیم:

https://news.gooya.com/2021/09/post-55833.php

نقطه

۱۱ سپتامبر ۲۰۲۱