جنگی که خون به رگ‌های دموکراسی می‌بخشد 

چین می‌تواند تحت نام و شکل قراردادهای تجاری قبلی و «روی کاغذ مانده» به روسیه کمکهای اقتصادی برساند. اما چین نمی‌تواند مقاومت مردم اوکراین را تقلیل دهد. چین نیز از وسعت مقابله با و انزجار جهانی از رفتار روسیه شگفت‌زده شد و بلافاصله سه روز پس از آغاز جنگ، موضع دیپلماتیک‌تری را مطرح ساخت. چین نیز خوب می‌داند که همدرد روسیه، ترکیه، ایران، کره‌ی شمالی، ونزوئلا و غیره است. می‌داند که درد همه‌ی همكیش‌های او، دموکراسی است.

به هر جا که سرنوشت جنگ روسیه با اوکراین بیانجامد، و با هر تحول اقتصادی در سیستم پولی جهان، و با هر نظم جهانی جدید، با هر استحکام بیشتری برای اردوهای سیاسی موجود در جهان، و با هر پیش‌بینی درست و اشتباه از پیامد‌های این جنگ، اما در یک جای این «داستان» شک نکنید و آن اینکه نگاه مردم جهان، و بویژه مردم جهان غرب، به ارزش‌هایی که برای تولد، رشد و پایداری آنها پس از جنگ جهانی دوم تلاش بسیار کرده‌اند و کرده بودند، بار دیگر دگرگون شده و اصلاح خواهد شد.

با اینکه قند در دل بسیاری آب شده است و گاهی با شعف و گاهی با افسوس ساختگی از این جنگ و روند آن سخن می‌گویند و می‌نویسند، اما جریان سیاسی-اجتماعی این جنگ، در اروپا و غرب، برای انسان‌هایی که به ارزش‌ها و سیستم‌های آزاد و انسان‌مدار باور دارند، به منزله‌ی یک ضرورت تاریخی-سیاسی بزرگ تبدیل می‌شود. مردم جهان با دیگر برای به زمین نشاندن نهال‌های جوان در باغی، که به یمن خباثت دشمنان دموکراسی و نادانی دوستان دموکراسی داشت به خشکی و هلاک می‌رسید، آستین بالا زده و خواهند زد. آن ناسیونالیسمی که اتحادیه اروپا را داشت از هم می‌پاشاند، دوباره آرام و فراموش شد. دید، که هنوز خطر از شرق دور و کنار اروپا می‌تواند سر جنون خود را برکند و هجوم ورزد. کرونا و جنگ اوکراین نشان دادند زبان دیپلماسی شرق، هنوز با زبان دیپلماسی غرب فاصله‌ی بسیار و واژه‌های بد/نافهمیده‌ی فراوانی را در خود دارد. دیدند که یورش‌های نظامی آمریکا با چه پیش‌زمینه‌ها و چه رفتار و خسارات روی می‌دهند و در مقیاس روسیه، این یورش‌ها کاملا سلوک و رفتار دیگری دارند. دموکراسی خسته، از پس مقابله‌ی چند دهه در برابر اسلامیست‌های دگم، چپ‌های ایده آلیست و بهانه‌جو، امپریالیست چینی شرقی و ناسیونالیست‌های درون اروپا، باز برخواهد خاست و جان خواهد یافت. 

چه شد که روسیه جنگ را انتخاب کرد 

۱ – روسیه، آمریکا و غرب را ناتوان و متشنج دید، فهمید. در طول دو دهه با سه عملیات نظامی در گرجستان، سوریه و کریمه، آمریکا و غرب را در برابر خود ناتوان دید. پوتین با رفتاری که از آن تحقیر و دست‌کم گرفتن روسای جمهور آمریکا و سران سیاسی غرب می‌بارید، از دید خودش دندان حریفان، باور و توان آنها به حمایت از منشور حقوق بشر و دموکراسی را سنجید. 

۲- پوتین، بلای ویروس کووید ۱۹ را بر جهان، نعمتی برای جاه‌طلبی‌های کشور خود دانست و بی‌شک با سران نظامی ارتش روس، در اینباره بارها به گفتگو نشسته بوده، که آیا در زمان اوج بحران کرونا، حمله‌ نظامی به کشور و یا کشوری، مناسب هست یا نیست.

۳- ضعف و دیپلماسی اشتباه آمریکا در قبال جمهوری اسلامی را، که نیم قرن می شود دشنام به آمریکا می‌دهد، بر حساب به هم ریختگی شطرنج سیاسی آمریکا گذاشت و با ورود دونالد ترامپ به کاخ‌ سفید و مجادلات کم‌نظیر دموکرات‌ها و جمهوری‌خواهان آمریکا، آمریکا را از همیشه ضعیف‌تر پنداشت. 


۴- پوتین از ذهنیت «تحکم‌طلب» مردم روسیه نیز سرمست می‌شد. دید که اشتباهات و استبداد و فساد اقتصادی و اداری کشور، بخش بزرگ مردم روس را همچنان خوشنود نگاه می‌دارد. (کسانی‌که در کشور‌های اروپایی و اسکاندیناوی با روس‌ها زندگی کرده باشند، این ادعا را کاملا درک می‌کنند). آری مردم روسیه، در آرزوی روسیه‌ی بزرگ و پر‌شکوه، نشان دادند که در دل‌شان جایی برای دموکراسی باز نمی‌کنند و حتی رفاه و کار و سعادت همگانی را نیز فراموش می‌کنند. َدامان نرود که سال ۲۰۱۹، در پیام سال نو میلادی، پوتین علنی به مردم روسیه گفت که ما باید بپذیریم که در جهان تنها هستیم و هرگز دوستی نخواهیم داشت. (برای همین هم، اینروزها روس‌ها «دوست‌»‌های ایرانی‌شان را می‌ستایند.) 

۵- پوتین به حرف‌های سران ارتش روسیه زیاد دل بست. بزرگ‌گویی‌ها و تکبر، که از ویژگی‌های یک روس عاشق وطن است، در ارتش روسیه، آنهم پس از بیست سال اخیر، همه را مغرور ساخته بود. 

۶- پوتین در ازای رفتار تهاجمی در سوریه، گرجستان و کریمه، رفتاری دوستانه مبتنی بر گسترش روابط اقتصادی با اروپا را آنهم با تکیه بر گاز، نفت، چوب و گندم خود در پیش گرفت. تعلل‌های آلمان در همراهی با سیاست اتحادیه‌ی اروپا علیه روسیه متهاجم به اوکراین، گوشه‌ای از آن وابستگی‌های تجاری اروپا به روسیه را اثبات می‌کنند.

۷- آشوب و نابسامانی خاورمیانه، بهم ریختگی شرایط سیاسی بسیاری از کشورهای جهان که در سه دهه‌ی اخیر دچار آن شدند، پیروزی‌های پی در پی اسلامیست‌ها در انتقام دیرینه از غرب و اروپا، تولد گروه‌های تروریستی در خاورمیانه که یکی پس از دیگری به میدان آمدند، تسامح و سازش‌های عجیب آمریکا و غرب با این روند دموکراسی‌ستیزی، کارکرد پول‌های نفت و لابی‌های دست‌ساز کشورهای مسلمان ثروتمند در غرب، اشتباهات سیاسی ترکیه در دور شدن از آمریکا و جرقه‌های آغاز جشن آتش‌بازی دشمنان دموکراسی، پوتین را متقاٰعد ساخت که جهان، متفرق و بهم ریخته است و با زبان زور و تهدید می‌توان مردمان و حکومت‌های کشورهای جهان را به اتخاذ تصمیم‌های سیاسی مجبور ساخت.

۸- اتحاد چین، روسیه، ایران و کره شمالی، با اتکا به ابرقدرتی چون چین، روسیه را به برادر شرور خانواده تبدیل کرد. یک اردوی سیاسی به ظاهر محکم و یکدست ومجرب که در تضاد با آمریکا سال‌ها کار کرده است.

۹- همه چیز روی میز آماده بود. یک شطرنج سیاسی، که اینسوی آن روسیه و آنسوی آن آمریکا و ناتو بنشینند و برد سریع روسیه را جهان شاهد باشد؛ پس از این بازی پوتین، اوکراین به روسیه ملحق می‌شود و نوبت کشورهای دیگر نیز در راه بود. 

به کجا می‌رویم

۱- اما، هم روسیه، و هم دل‌شادان از حمله‌ی روسیه به اوکراین، یکباره شوکه شدند. گویی جهان، و مردم جهان دموکرات، در انتظار شنیدن فریادی بودند تا به میدان آمده و از ارزش‌های خود دفاع کنند. ابدا نباید ساده بود و فکر کرد که این اتحاد یکباره‌ی اروپا علیه روسیه، انتخاب و اجماع سیاست‌مداران اروپایی بود. نه اینچنین نیست. این كشورها از روند افکار و شکل‌گیری افکار مردم خود در یک آگاهی به‌روز و بیدار بسر می‌برند. اگر دقت کرده باشید، رسانه‌ها و سازمان‌های سیاسی اروپا تا قبل از حمله‌ی روسیه، بسیار ساکت بودند و ابدا آن شور و حالی را که در محکوم کردن حملات آمریکا به عراق وعلیه‌ی سیاست‌های ترامپ دیده میشد، نشان ندادند. زیرا چپ‌های اروپا آرام بودند. اما پس از آغاز حمله، چپ‌ها در خانه ماندند و مردم به خیابان‌ها ریختند. 

سیاست‌مداران اروپایی فهمیدند در افکار مردم چه می‌گذرد و در چند هفته‌ی پیش از آغاز جنگ روسیه علیه اوکراین، پیامد‌های اجتماعی این رخداد را بررسی کردند. همه‌‌ چیز حکایت از خشم و نگرانی مردم داشت. مردم جهان دموکرات، که در اصل خود بانی و پشتیبان ارزش‌های دموکراتیک و آزادمنشی هستند، مدت‌ها بود از اینکه از هرسوی این جهان به آنها توهین و تعرض می‌شد، نگران و ناخرسند بودند. حرکت ناشیانه و خودسرانه‌ی روسیه، زنگ خطر بزرگی را در تمام اروپا لرزاند، که آیا قرار است بازهم به دهان جنگ بزرگ دیگری بلعیده شویم؟ آیا باز هم باید سال‌ها از نو، برای بدست آوردن دموکراسی، تلاش کنیم؟ آیا قرار است بنشینیم تا دیوانگان سیاسی در ایران، روسیه و کره شمالی با گرفتن اعتبار از چین، کشورهایمان را خاک تاخت و تاز بربریت سازند؟ اگر در اروپا زیسته باشید، می‌فهمید که این پرسش‌ها ابدا کوچک و اندک نبودند و در سال‌های اخیر مدام در اروپا می‌چرخیدند. در سال‌های چند دهه‌ی اخیر،اسلامیست‌ها دندان رحمت خود را چه با لباس شیعه و چه با لباس سنی به اروپا و غرب نشان دادند. چین با برتری مطلق جهانی در کنترل ضربات کرونا به اقتصاد چین، ترکیه با علنی ساختن آرزوی امپراطوری اسلامی شدن، خاورمیانه با اکراه از پذیرفتن پناهجویان سوری و روسیه با در کمین نشستن برای قاپیدن کشورهای دیگر به درون قلمرو خود، به مردم اروپا و دنیا نشان دادند که آینده‌ی سیاسی جهان ما، بسیار نامطمئن و بی‌ثبات و دور از دموکراسی‌ست. این عدم ثبات و بهم‌ریختگی جهان را، حتی چپ‌هایی که همیشه آرزوی ریزش آمریکا را داشتند نیز اقرار می‌کنند. البته، اکنون، که ناچار شده‌اند. 

۲- روسیه در جنگ، کم آورده است. معلوم شد در برابر حریفی معتقد و تا حدی مجهز به سلاح‌های مدرن، روسیه دیگر آن کشوری که دو سه روزه کشورگشایی می‌کرد نیست. اینجای کار، خطر بگوش می‌رسد. زیرا، آدم مغرور و جاه‌طلبی چون پوتین، تن به توافق سیاسی منصفانه با اوکراین نخواهد داد. با اینکه مذاکراتی در جریان است اما سطح مطالبات روسیه آنقدر بالاست که اوکراینی‌ها نمی‌توانند به آن تن دهند بویژه که تا به این لحظه در کنترل و مقابله با ارتش روسیه خوب عمل کرده‌اند. روسیه اگر بخواهد دست به استفاده از سلاح‌های شیمیایی و یا اتمی تاکتیکی بزند، باز، این غرور و شوکت باخته را بیشتر خواهد باخت. آنموقع حتی روسوفیل‌ها هم خواهند گفت که اقدام روسیه برازنده‌ی یک «ابرقدرت» نیست. شرایط آنگونه زشت و بد ریخته و چیده شده است که آینده‌ی این جنگ بسیار مبهم و پر از خطر می‌نماید. مگر اینکه عقلانیت سیاسی درون روسیه، به کمک روسیه برخیزد و جلوی ضرر را بگیرد. 

چین

چین مهم‌ترین اهرم و عامل بیرون از میدان جنگ روسیه و اوکراین و اروپا است. کسی با چین کاری نخواهد داشت و مقابله‌ای خارج از مرزهای اقتصاد را، کسی با چین تجربه نخواهد کرد. چینی‌ها بسیار عاقل‌تر از روس‌ها عمل کرده و می‌کنند. اما توان اقتصادی و قدرت ژئوپلیتیکی چین می‌تواند برای روسیه، از افتادن روسیه به درون بحران‌های داخلی، جلوگیری کند و بعبارتی برای روسیه زمان بخرد. چین می‌تواند تحت نام و شکل قراردادهای تجاری قبلی و «روی کاغذ مانده» به روسیه کمکهای اقتصادی برساند. اما چین نمی‌تواند مقاومت مردم اوکراین را تقلیل دهد. چین نیز از وسعت مقابله با و انزجار جهانی از رفتار روسیه شگفت‌زده شد و بلافاصله سه روز پس از آغاز جنگ، موضع دیپلماتیک‌تری را مطرح ساخت. چین نیز خوب می‌داند که همدرد روسیه، ترکیه، ایران، کره‌ی شمالی، ونزوئلا و غیره است. می‌داند که درد همه‌ی همكیش‌های او، «دموکراسی» و «لیبرالیسم» است. این اردو، اردوی دشمانان آمریکا، دموکراسی را با «استیلای غرب» یکی می‌دانند. کشورهایشان در بعد رفتار و سلوک زندگی مردمان‌شان از سر تا پا شیفته و طرفدار فرهنگ غرب هستند، اما دولت‌ها مدام علیه دموکراسی و زندگی آزاد غربی سیاست می‌گزینند و رجزخوانی را هم فراموش نمی‌کنند. با اینحال بسیار خوش‌بین می‌توان بود، که گذار جامعه‌ی چین به سمت دموکراسی غیر قابل انکار و حتمی است و زمان لازم دارد. چین از سویی، آمریکا را دشمن بالفعل نمی‌بیند.

ایران و جمهوری جهل و فساد 

جدا نادان‌اند و بودند کسانی که گمان می‌کردند با اهداف انقلاب اسلامی ایران، با اتکا به پول نفت و تعصب شیعیان می‌توان در جهان نظمی جدید برای اداره‌ی بخشی از جهان پیاده نمود. دیری نپایید که بنیانگذاران این تفکرسیاسی متهجر، دو راه را در پیش خود دیدند: ۱) در خارج به آشوب‌آفرینی و رفتار تروریستی روی آوردند، ۲) به اصلاح این سیستم مرتجع دل بستند اما ناقه‌شان همچنان در گل است. راه اول برای دلخوشی خامنه‌ای و سپاهیان جاه‌طلب بود. راه دوم برای کنترل داخل و جلب رضایت مردم در تایید سیاست خارجی بود. سیاست خارجی جمهوری اسلامی، اسباب و چهارچوب شد تا لابی‌های جمهوری اسلامی به غرب نفوذ کنند و در رسانه‌ها و سازمان‌های سیاسی کارگزاران خود را جای دهند. اگر خوب دقت کنیم، برگ اصلی بازی برای دفاع از جمهوری اسلامی، شاخ و برگ دادن به سیاست خارجی جمهوری اسلامی است. سیاستی که مرکزیت آن دشمنی با آمریکاست و از بی‌بی‌سی گرفته تا رسانه‌های چین و تئوری‌پردازان روسی، به این سیاست‌های جمهوری اسلامی اعتبار می‌دهند. این سیاست‌های جمهوری اسلامی که عبارت‌اند از موشک سازی، اسراییل ستیزی، جدال با عربستان و تقویت گروه‌های تروریستی و شورشی شیعه در خاورمیانه، بدون عواقب هم نیست. اینجا نیز طرفداران جمهوری اسلامی، همصدای ملایان، در تحلیل مشکلات و بدبختی‌های زندگی ایرانی‌های داخل کشور، با انگشت تاکید بر عواقب سیاست‌های خارجی رژیم، از پاسخگویی و مسئولیت‌پذیری فرار می‌نمایند.   

جمهوری اسلامی ایران، از سال‌ها پیش، هم بدلیل نفوذ چپ‌های ایرانی کارکشته بدرون ملایان گلیم‌نشین، و هم بدلیل علاقه‌ی آنها به قدرتمند شدن جهان چپ در برابر آمریکا (امپریالیسم)، و هم بدلیل اینکه نمی‌شد بدون پشتوانه، با آمریکا و اسراییل در افتاد، با روسیه پیمان همکاری و مودت بست. در دوران ریاست جمهوری حسن روحانی روابط ایران و آمریکا بدلیل رویکرد متفاوت دو رییس جمهوری آمریکا، نخست، باراک اوباما و سپس دونالد ترامپ، روسیه علاقه‌ پنهانی بیشتری برای اینکه جمهوری اسلامی تابعی از سیاسی‌های جهانی روسیه شود، پیدا کرد اما آنرا در سطح جهانی، ابراز نمی‌نمود. هرچند دریافت شواهدی که نشان از علاقه و اصرار روسیه و ایران بر اتخاذ سیاست‌های همسو در قبال آمریکا داشتند کم نبودند. اما در دو سال اخیر و بخصوص پس از اعلام موضع در قبال حمله‌ی نظامی به اوکراین، وابستگی نظامیان و سردمداران حکومت ایران به روسیه کاملا علنی و آشکار شد. 

جمهوری اسلامی، اسلامیست‌ها در ترکیه و افغانستان، و لیبرالیسم‌ستیز‌ها در سال‌های آتی، بدون شک با خیزش دوباره‌ جایگاه و منزلت دموکراسی در جهان روبرو خواهند شد. این روند سریع نیست اما لاجرم است. هر چند که رفتار سیاسی دیکتاتورها، در قبال سونامی بزرگ دموکراسی‌خواهان راستین، چندان مخالف گذشته نخواهد بود و همچنان تقصیر را بر گردن غرب خواهند انداخت. 

علی خامنه‌ای بر خلاف پیش‌بینی‌ها تا زنده است تیرک خیمه‌ی دشمنی با آمریکا را تکان نخواهد داد. اشتباه می‌کنند کسانی که اینگونه تخمین می‌زنند که او در روابط با آمریکا تجدید نظر خواهد کرد. خامنه‌ای بهتر می‌بیند که در تاریخ از او با عنوان «دشمن آمریکا» نام ببرند. او سالها یا ماههای باقیمانده‌ی عمر را روی یک جریان سیاسی تازه و در رد سیاست‌های قبلی‌اش، به معامله و ریسک نخواهد سپرد؛ حتی اگر بشنود که سپاه پاسداران بنا را بر حذف او روحانیت از حکومیت گذاشته است نیز، چنین چرخشی در او دیده نخواهد شد و سرمایه‌ی سیاسی‌اش را بر باد نخواهد داد. او سختی‌ها و مشکلات مردم ایران را همچنان روا می‌بیند و حتی خود را برای جدل و کل‌کل با رییس جمهوری بعدی آمریکا آماده ساخته است. اگر جو بایدن در کاخ سفید بماند، زحمت خامنه‌ای بسی کمتر است. 

با این همه، شکست دکترین‌های سیاسی پوتین و رویاپیشه‌های روسیه کبیر، از همان روزهای اول این جنگ رقم زده شد. اگر ادامه‌ی این شرایط به فروپاشی مجدد در شرایط سیاسی روسیه نیانجامد، آنگونه که در دوران پس از اتحاد جماهیر شوروی شاهد بودیم، اما به شکست تمامی سیاست‌های سه دهه‌ی اخیر روس‌ها می‌انجامد. روسیه توان سیاسی، نظامی و اقتصادی لازم برای تبدیل شدن به یک امپراطوری بزرگ و اداره‌ی چنان سرزمین وسیعی را ندارد و نخواهد داشت. این رویداد غیر قابل برگشت، خواب سران سپاه پاسداران را آشفته می‌سازد. افول هژمونی روسیه در همسایگی با ایران، کاملا به معنای قوت یافتن خواست‌های مدنی مردم ایران، و مخالفان جمهوری اسلامی ایران در منطقه است. از هم اکنون باز هم عربستان سعودی با بی جواب گذاشتن تماس جو بایدن و لغو سفر بلینکتن به سعودی، آب پاک را روی دست جمهوری اسلامی ریخته است، که درخت جدل ما با شما، حتی تا اردوی روابط با آمریکا ریشه دوانده است. 

نقطه

۱۹ مارس ۲۰۲۲