درسی از تظاهرات اول اکتبر؛ ناگزیر از گزینش «رهبر» برای اعتراضات هستیم

تا سرانجام، یک «زن» جوان کرد، که برای بازدید از پایتخت کشورش در خیابان‌های تهران قدم می‌زد، به دست دژخیم جمهوری اسلامی افتاد. او به خیل ده‌ها هزار قربانی قبل از خودش پیوست و قربانی شد.اما او در دوران مهمی قربانی شد. در دورانی که حاکم سنگدل و خودکامه‌ی کشورش، سید علی خامنه‌ای، در بستر بیماری سختی افتاده بود و قرار بود بزودی «جشن» و سرور گزینش ولی فقیه بعدی، ایران را در بر گیرد.

مردم ایران سالهای زیادی را در پشت این گزاره ایستادند؛ «– اینگونه پیش می‌رویم، تا –». این «تا» که از زمانی و شرایطی دگرگونه با وضع موجود، سخن می‌گفت، سالها بر عمر زیانبار جمهوری اسلامی در ایران افزود. گزاره‌های که در بطن خویش نظم فکری مبارزه با جمهوری اسلامی را نمایندگی می‌کرد، سرفصل‌های مبارزه مردم ایران برای رسیدن به رفاه و آزادی شدند. نظم فکری که می‌گفت: به اصلاحات می‌پیوندیم تا …، در انتخابات ریاست جمهوری شرکت می‌کنیم تا …، منتظر نتایج برجام می‌شویم تا …، به مبارزات مدنی ادامه می‌دهیم تا …، شرایط سنتی سیاسی در ایران را می‌پذیریم تا …، با پول نفت قدرت داریم و سپا هستیم تا … و از این دست زیاد است. با این همه، امروز که اعتراضات سراسری ایران را در بر گرفته است باید در اندیشه‌ی گزاره‌ی بعدی بود. باید در پی این بود که چگونه می‌توان برای رویارویی مهم‌ترین مسئله در هفته‌ها و ماه‌های آتی آماده بود. رویارویی با «مهمی» که سالهاست از بغرنج‌ترین مشکلات بی چاره‌ی ایرانیان شده است.

آنچه که دور از انتظار بود

سرانجام، با قتل یک انسان بی‌گناه، یک «زن» جوان کرد، که برای بازدید از پایتخت کشورش در خیابان‌های تهران قدم می‌زد و به دست دژخیم جمهوری اسلامی افتاد، همه‌ی گزاره‌ها و «تا»هایی چیده شده بودند بهم ریختند. مهسا به خیل ده‌ها هزار قربانی قبل از خودش پیوست و قربانی شد. سرانجام قتل این انسان بیگناه، ایران را به خروش کشانید. اما این زن جوان بیگناه در دوران مهمی قربانی شد. در دورانی که حاکم سنگدل و خودکامه‌ی کشورش، سید علی خامنه‌ای، در بستر بیماری سختی افتاده و قرار است بزودی «جشن» و سرور گزینش ولی فقیه بعدی، ایران را در بر گیرد. تا، ارزشی‌ها، اصولگراها، سپاهیان و ارتشیان، ملایان، سلبریتی‌های حکومتی، لابی‌های خارج‌کشور و تعدادی از سیاست‌مداران خارجی، همه سنگین و رنگین بنشینند و لبخند تحویل ولی فقیه بعدی دهند. شواهد هم از این می‌گویند که این علی فقیه بعدی آقازده‌ای سید علی خامنه‌ای، سید مجتبی خامنه‌ای است. 

آمدیم تا بدینجا، که اکنون هیچ چیز آنگونه که مجتبی می‌خواست، پیش نمی‌رود. ایران به خون و آتش کشیده شده است. زنی جوان، که شاید هرگز نمی‌خواست در امور سیاسی کثیف کشورش نقشی و سهمی داشته باشد، به بزرگترین نماد اعتراضات سیاسی ایران، از سال ۱۳۵۷ تاکنون، تبدیل شد. زنی از کردستان، جایی که سرچشمه‌ی خیزش‌های شهریور  برای۱۴۰۱ سرنگونی جمهوری اسلامی ایران شد. زنی از خطه‌ی سنی مذهب‌ها، نماد نفرت و خشم در برابر سید‌های بیت رهبر شد. زن، انسانی که در تاریخ شیعه با کنیه‌ی «ضعیفه» معرفی می‌شده است، در برابر مجتبی، فرتور زیبای خود را به بلندای ابرهای آسمان بر‌افراشت، «تا» مرگ ناخواسته و بیگناهی او، بیش از صد میلیون توییت همدردی در جهان را به رخ سید مجتبی بکشد. این، همان پیچیدگی جامعه‌ی رنگارنگ ایران است. این، همان افق سیاسی ناملموس برای مستبدان و دیکتاتورها است. 

شعارها و شرایط اینگونه نمی‌مانند

این خیزش‌ها هنوز یک جنبش نیستند. مجموعه‌ی بزرگی از خیزش‌ها به پشتوانه‌ی رشادت و آگاهی جوانان ایرانی برپا شده است. در میان این خیزش‌ها نکته‌ی جالب توجه همگرایی و همسویی شعارهاست. با اینکه می‌دانم چه در داخل و چه در خارج کشور هستند کسانیکه برای مطرح ساختن خواست سیاسی خود، اعم از مجاهدین و تجزیه‌گرایان، پادشاهی‌خواهان، سکولارها، جمهوریخواهان و دیگران، خواهان شنیدن شعارهایی به نفع خود می‌باشند، اما شکل خیزش‌ها و خواست جوانان ایران، هنوز جایی را برای شعارهای گروهبندی شده باقی نمی‌گذارد. اعتراضات و درگیری‌ها پراکنده و به سرعت موبیلایز می‌شوند. فرار و کشمکش از ویژگی‌های این خیزش‌ است و معترضین وقت زیادی را برای شعار دادن ندارند. در دانشگاه‌ها تمرکز روی شعارها بیشتر دیده خواهد شد. 

اگر حکومت با چیزی شبیه یک «کودتا» (که بسیار بعید می‌نماید) به آرایش این خیزش‌ها دست نیازد، این اعتراضات ادامه خواهند داشت و حتی اگر پس از مدتی افتی داشته باشند، به احتمال زیاد تا پایان امسال  باز به خیابانها کشیده می‌شوند. اما اگر حکومت به حرکتی چون کودتا دست بیازد، آنوقت زبان گفتگو و دیالوگ معترضین با حکومت از مجرای دیگری ادامه می‌یابد. مردم ایران به شکل روشنی تا به امروز نشان داده‌اند، که بر خلاف خواست بخشی از حاکمین جمهوری اسلامی، خواهان به خشونت کشیدن اعتراضات نیستند. ولی با تکرار مواردی از برخورد سرکوب‌گران با شهر زاهدان، می‌توان این نگرانی را داشت که حکومت به سمت خشن‌تر کردن شرایط برود. 

در هر سناریویی که از سوی حکومت ریخته شود، و هر سمت و سویی که خیزش‌های مردمی پیش گیرند باید منتظر این واقعیت و ضرورت شد که معترضین ایرانی بزودی نیاز به کس یا کسانی دارند که بتوانند آنها را نمایندگی کنند و از انسجام این اعتراضات دفاع و حمایت نمایند. سال ۱۳۸۸، که اعتراضات (شاید هم جنبش) سبز قرار بود جنبش رهایی بخش ایران باشد، در عمل رهبری داشت. میر‌حسین موسوی اما بیش از وفاداری به مردم و انسان ایرانی، وفاداربه انقلاب و امام و اسلام بود. او سکوت کرد. در خانه حبس شد و معترضین هم برای آزادی او اقدام بزرگی نکردند. 

جنبش نیاز به سخنگو دارد

در مثال زیر، برداشت اشتباهی روی ندهد، که چون از خارج‌ کشور مثال می‌آوریم، پس بستر مناسب و مهیا را نیز در خراج از ایران می‌بینیم. نه اینطور نیست. هنوز در درون ایران پتانسیل‌های برگزیدن نماینده‌ی خواست مردم ایران وجود دارد. در خارج هم وجود دارد. شاید همدستی این دو اردو بهترین سناریو را بنویسد. اما یک چیز مسلم است که جمهوری اسلامی ایران، کسانیکه را می‌توانند به جایگاه سخنگویی و رهبری جنبش براندازی برسند به زندان افکند و یا کشت. در زندان هم، توان فیزیکی و سلامتی آنان را آنقدر زیر فشار روحی و شکنجه قرار می‌دهد که نقش موثر آنها را به حداقل رساند. 

اگر بخواهیم مثالی برای ضرورت یک سخنگو یا رهبر برای اعتراضات بیاوریم، بهترین مورد همین امروز شنبه اول اکتبر ۲۰۲۲ میلادی است که به همت گویا حامد اسماعیلیون، با پوستری که نماد اعتراضات خارج از کشور شده است، همه‌ی شهرهای مهم اروپا و آمریکا شاهد تظاهرات ایرانیان برای اعتراض به سرکوب مردم ایران خواهند شد. بدون شک در بسیاری از این شهرها با افرادی بعنوان صدای تظاهرکنندگان حاضر گفتگو و مصاحبه‌ای هم روی خواهد داد و در رسانه‌ها انعکاس خواهد یافت. این افراد نه کارشناس‌ترین، نه بهترین، نه مبارزترین آن جمع نیستند. اما در آن شرایط و برای آن دقایق «بهترین» برای ارايه‌ی چکیده‌ی از خواست افراد حاضر در تظاهرات «می‌شوند». حالا فرض کنیم شرایط تا جایی پیش رود که در اروپا و آمریکا، دو فرد سخنگوی ده‌هزار تظاهر‌کننده‌ی ایرانی بشوند. آنها هم «داناترین»، «ارشد‌ترین» و «والاترین» افراد و به عبارتی «پرفکت» نیستند اما برای ایفای این مهم نقش برگزیده «می‌شوند».

آنگاه که اعتراضات مردم ایران به یک «جنبش» بزرگ تبدیل شوند، چه کسی و یا گروهی سخنگوی جنبش خواهد بود؟

تفاوت جنبش با خیزش در این است که جنبش همه‌گیر است. مردم یک کشور در پشت یک سری از خواسته‌ها و ارزش‌های «مشترک» و «همگانی» می‌ایستند و برای آنها مبارزه می‌کنند. برای همین هم، آنچه با نماد رنگ سبز در ایران روی داد را جنبش سبز نامیدند. جنبش زمانی زاییده می‌شود که مردم یک کشور به این نتیجه میرسند که باید در میان خود و از میان خود، خواست‌ها و ارزش‌های مشترک را برگزینند. به بیانی، «بتوانند بگویند چه را همگی و یکصدا می‌خواهند». جنبش‌ها امکان خروش و اعتراض و امکان گفتگو و توافق را دارند. در حالیکه خیزش‌ها اینگونه نیستند. جنبش آتی و راستین ایران، همانطور که از سالهای بروز اصلاح‌طلبان قابل مشاهده بود، جنبشی برانداز است و می‌داند تا حکومت ملایان و سپاه پاسداران را به زیر نکشد، ایرانی، سعادت را نخواهد دید. اینچنین جنبشی نیازمند سخنگو و رهبر است؛ کسی یا گروهی که برترین و والاترین و کامل نیست، اما می‌تواند در دوران گذار و تا تشکیل دولت موقت، صدای مردم ایران باشد. ایرانیان باید روزانه به این مهم بیاندیشند. این مهم برای همه‌ی ایرانیان است. بیش از آنکه او یا آنها بخواهند «سخنگوی» من و تو باشند، ما باید ضرورت این مهم را با هم لمس کرده و بر سر آن به توافق برسیم. سپس به او یا آنها این جایگاه را بدهیم و بگوییم: تو سخنگوی ما هستی! 

گمان دارم، که امروز روز، پس از این چند دهه، و بدنبال این توفان‌های سیاسی، تبادلات فکری در رسانه‌های اجتماعی، و ایفای نقش رسانه‌ها، برای مردم درون ایران، انتخاب رهبر و یا شورای رهبری کار دشواری نیست. 

نقطه

اول اکتبر ۲۰۲۲