شعرها سروده میشوند و حاضرین می گویند «ای جان»! شیخ و ریا، پیشانی سوخته، آقازاده، مجتهد مسکوت، پرستوها، اختلاسهای میلیاردی، همهی اینها اسباب لبخند شدهاند. اختراع دیش ِ حلبی ِ ویروس شناس هم، اسباب نوشتن شد. قلمها و افکار، امروز نه، که سالهاست در یک قرنطینهی بی سرانجام بسر میبرند. چه غمی است! که «وان من شو»هایمان بزودی دور از قرنطینه باز ما را میخندانند.